نعره ی جنگل


(سبزینه های خاک)
‎حکمرانِ مطلقی چون...
(سبزینه های خاک) ‎حکمرانِ مطلقی چون شب ‎روز ها را به تاراج میبرد ‎درونِ دره واپسین ‎ویرانی سرازیر میشود ‎میان شهرهای سوخته ‎خاکسترها زبانه می کشند ‎واژه ها در راستای نسیم شکست خوردهشاعر:امیرحسین علامیان
(سبزینه های خاک)
‎حکمرانِ مطلقی چون شب
‎روز ها را به تاراج میبرد
‎درونِ دره واپسین
‎ویرانی سرازیر میشود
‎میان شهرهای سوخته
‎خاکسترها زبانه می کشند
‎واژه ها در راستای نسیم
شکست خورده اند
‎نه جنبشی دارند نه خروشی
‎سبزینه های خاک،آهکین گشته اند
‎هیچ آبی در راسته ی غمگینِ خویش
‎ به چشمه ای نمی پیوندد
و ‎استخوانِ هیچ عقابی
‎به یاری بال هایش نمی شتابد

(گرگ و میش)
زیر پلکهایم هراس
و در چشمانم غبار غم موج میزند
به آرامی روی مرزِ
نور و تاریکی قدم میزنم
من از گرگ و میش متنفرم
یا نور...یا فقط نور
اما اینک آن بیرون
یا تاریکی...یا فقط تاریکیست
چاره ای ندارم
به اعتزال مینشینم
و اتقدر با تارهای عریان
به آرامی دیوانگی را میتنم
تا سرانجام از جهان پیرامون
تنها نقشِ قلمی مانَد و کاغذی

(نعره ی جنگل)
عاقبت نعره ی جنگل بلند خواهد شد
تبردار بترس!!!
سحرگاه شهرِ خشمگین
بارانِ خون میبارد
و رهایی از میانِ ما دم بر میکشد
ما همانیم
که عشق را به راه انداخته ایم
تا شهر بپاید
و از عزلت جان به در برَد
ما ترس را به آتش کشانده ایم
چشم در چشمانِ درد افکنده ایم
و پیش از آنکه
این امید را درخور شویم
پنجره ها را گشاده ایم
تا پرندگانِ قفسی پرواز کنند