شعر طنز / باور کنید، روزی، مرغی در این جهان بود


شعر طنز / باور کنید، روزی، مرغی در این جهان بود

باور کنید، روزی، مرغی در این جهان بوددارایِ سینه و سر، هم بال و پا و ران بود این مرغه شوهری داشت، اسمش، آقا خروسههر... ادامه مطلب نوشته شعر طنز / باور کنید، روزی، مرغی در این جهان بود اولین بار در پایگاه خبری شیرین طنز. پدیدار شد.

باور کنید، روزی، مرغی در این جهان بود
دارایِ سینه و سر، هم بال و پا و ران بود

این مرغه شوهری داشت، اسمش، آقا خروسه
هر صبحدم اذان گو، هر شام، نغمه‌خوان بود

یادش به خیر آن روز، کاین مرغِ پر طلایی
با عاشقی چو بنده، یک ذرّه مهربان بود

جایش میانِ بُشقاب، بر قلّه‌ای برنجین
یا زیر لایه‌ای از ته‌چین پلو نهان بود

آری، در آن زمانه، مرغ و خروس و جوجه
هر چند گاه یک بار، سالارِ سفره‌مان بود

تا این که گفتگو از سهمیه‌بندی‌اش شد
زان دم درازیِ صف، تا مرزِ بی‌کران بود

آن روزها خریدِ یک مرغِ آب لمبو
کار سترگ و سختی، چون فتحِ هفتخوان بود

یک روز صحبتی از سوبسیدِ نقدی‌اش شد
افسوس، طبقِ معمول، این وعده هم چاخان بود

از سفره‌ی فقیران، اینک دگر نهان است
مرغی که روزگاری بر سفره‌ها عیان بود

یک روز نیز مردم، گویند: قصّه‌ی مرغ
افسانه بود و افسون، دستان و داستان بود!

شاعر : حمید آرش آزاد


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

متن عاشقانه بلند و طولانی + دلنوشته های بلند احساسی و رمانتیک