یادت دگر نباشم چون یاد دیگرانی


یادت دگر نباشم چون یاد دیگرانی

گر تو مرا نخواهی در پست همزبانی از تو گریزم امشب با اینکه ساربانی ترکت کنم به سختی اینگونه گر بخواهی یادت دگر نباشم چون یاد دیگرانی دل کندن از تو سخت است اما چه چاره ای هست باید روم از اینجا با...

گر تو مرا نخواهی در پست همزبانی
از تو گریزم امشب با اینکه ساربانی

ترکت کنم به سختی اینگونه گر بخواهی
یادت دگر نباشم چون یاد دیگرانی

دل کندن از تو سخت است اما چه چاره ای هست
باید روم از اینجا با عشق نیمه جانی

با من چنین ستم ها هرگز روا نباشد
در قلب من هنوزم دریای بی کرانی

میبخشمت اگر تو خواهی مرا دوباره
اما چنین نخواهی تا با کسان بمانی

در من نفس کشیدن بی تو مثال مرگ است
اینگونه بی تو رفتن دردیست بی امانی

من با کسان چه گویم از تو اگر بپرسند
گویم به باغ آنان هر روز باغبانی ؟

جانم به لب رسید و از تو خبر نیامد
ما را شبانه گاهی تا مرگ میکشانی

در حسرت نبودت این رنج بی شمارت
غم های جانگدازی آورده ارمغانی

ظلمت برای ما بوددر کنج این اسیری
دیدم که بعد من با آنان چه مهربانی

سید علی کامران





مصباح