نهیب


نهیب

دنبال می کنم نور را بر آسفالت سفید خیابان _هراس آلوده, خمارگون سونات سرخ کلمات, می لغزد بر دیوارهای فرسوده ی چشمانم ریتم می گیرد خون, در تن نحیف نبضم انگار که چیزی شبیه مرگ دارد می دود, در...

دنبال می کنم نور را
بر آسفالت سفید خیابان
_هراس آلوده, خمارگون
سونات سرخ کلمات,
می لغزد
بر دیوارهای فرسوده ی چشمانم
ریتم می گیرد خون,
در تن نحیف نبضم
انگار که چیزی شبیه مرگ
دارد می دود,
در استخوان هایم
بر جمجمه ی مخدوش حافظه,
_چه لجاجت بار
می رقصد
سیاهی
از چهارراه میگذرم
و حالا,
روی پل ایستاده ام
_بر حضیض درد,
و هوای کرختی
که می خزد,
بر روی مننژ
و می سرد
بر گوش های مثله شده
سمفونی پنج بتهوون
جنون پوست را,
ببین, که می پراکند
شاخه های خواب را
ببین مرا
که خستگی هزاران ساله ی آدمیزادیست
بر چهره ام
بشکاف؛
سور سلاسل است,
در سینه ام
چشم که می بندم؛
در اعوجاج گنگ این گوی های پاپتی,
می درخشد,
تصویرش
_چه صیقل ناک
آری صورت له شده ی پروانه بر روی پنجره
داشت می خندید
و نهیب می دهم
که خوش می خندید
حتی اگر که طنینش
طشت خالی مسافت بوده باشد..
نهیب سر می دهم
که به گوش می کشد
این نهیب,
صلیب سنگین اجدادم را
_حجره به حجره
مگر که حنجره ام
به یاد آورد,
آن راز مگو را..



نامه عجیب و غریب دانش‌آموزی به مادرش 4 هزار سال پیش