مشوش


مشوش

خاطرمشوش میکنی...با این دورنگی من بر تو حیرانم...تو هم مشغول جنگی گفتی که دلتنگی...ولی دلتنگی ات کو کو اشتیاق عاشقی با قلب سنگی.... دیوانه بودم بر نگاه مهربانت مانند ابریشم نشسته روی رنگی گفتی که...

خاطرمشوش میکنی...با این دورنگی
من بر تو حیرانم...تو هم مشغول جنگی
گفتی که دلتنگی...ولی دلتنگی ات کو
کو اشتیاق عاشقی با قلب سنگی....
دیوانه بودم بر نگاه مهربانت
مانند ابریشم نشسته روی رنگی
گفتی که تنها با دل من عهد داری
گفتی که مهجوری ز ...اقلام زرنگی
عمرم گذشت و ناز کردی بر دل من
من ماندم و یک قصه ی شهر فرنگی
هرکس نگاهت کرد, جنگیدم برایت
گفتم که در دل گوهری دارم...نه سنگی!!!
دیدم که افسانه است...یکرنگی آدم
باید بترسم از شکار مار زنگی
دیگر حنایت رنگ زیبایی ندارد
ای دل بساز با رنج های ...سینه تنگی
هربار رنجیدم....ولی عاشق نشستم
رفتی...و در رفتن....همیشه بی درنگی.....



خزان‌زده