فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبه
عشق میگیرد سراغِ شاعرِ حسّاس را تا ببیند له لهِ اندیشه و احساس را تیغِ تیزِ هیز لبخندی به حوضِ شیر ریخت شیرهٔ خون خورد و دید آرامشِ کیّاس را خوشه خوشه گندمِ زلفِ سلامُ الله سوخت تا شنید از ترمهٔ...
عشق میگیرد سراغِ شاعرِ حسّاس را
تا ببیند له لهِ اندیشه و احساس را
تیغِ تیزِ هیز لبخندی به حوضِ شیر ریخت
شیرهٔ خون خورد و دید آرامشِ کیّاس را
خوشه خوشه گندمِ زلفِ سلامُ الله سوخت
تا شنید از ترمهٔ زخم انتظارِ داس را
ساربانِ نوعروسِ قاصدکها نوحهگر
پَر در آورده بخواند کاروانِ یاس را
بر کلاغِ شبشناسی مرگ سیلی میزند
بُرده بر منقارِ قافِ غصّهٔ انفاس را
ماه بی پیرایه در خاموشچاه بی کسی
میرود پیدا کند پیشانیِ الماس را
فقر سر جنبانده بر انبان و کوزهزارِ شیر
اشتهایِ درد خورده قامتِ مقیاس را
وقتِ وقفِ آه نخلِ سربهزیرِ سایه پیر
مویِ مویه را بغل کرد و دلِ عبّاس را
ساعتِ مولودیِ غم, رقصِ شمشیرِ خزان
اشک میسوزد خیامِ خامه و قرطاس را
ــــــــــــــــــــــــــــ
سیدمحمدرضا لاهیجی
ساکوتی.هند
ــــــــــــــــــــــــــــ
پ ن:
خیام: خیمهها
خامه: قلم
قرطاس: کاغذ
تا ببیند له لهِ اندیشه و احساس را
تیغِ تیزِ هیز لبخندی به حوضِ شیر ریخت
شیرهٔ خون خورد و دید آرامشِ کیّاس را
خوشه خوشه گندمِ زلفِ سلامُ الله سوخت
تا شنید از ترمهٔ زخم انتظارِ داس را
ساربانِ نوعروسِ قاصدکها نوحهگر
پَر در آورده بخواند کاروانِ یاس را
بر کلاغِ شبشناسی مرگ سیلی میزند
بُرده بر منقارِ قافِ غصّهٔ انفاس را
ماه بی پیرایه در خاموشچاه بی کسی
میرود پیدا کند پیشانیِ الماس را
فقر سر جنبانده بر انبان و کوزهزارِ شیر
اشتهایِ درد خورده قامتِ مقیاس را
وقتِ وقفِ آه نخلِ سربهزیرِ سایه پیر
مویِ مویه را بغل کرد و دلِ عبّاس را
ساعتِ مولودیِ غم, رقصِ شمشیرِ خزان
اشک میسوزد خیامِ خامه و قرطاس را
ــــــــــــــــــــــــــــ
سیدمحمدرضا لاهیجی
ساکوتی.هند
ــــــــــــــــــــــــــــ
پ ن:
خیام: خیمهها
خامه: قلم
قرطاس: کاغذ