در خلوت مقال من و او


در خلوت مقال من و او

_ ...! _ مگر نه اینکه سال‌ها و کتاب‌ها و سرزمین‌ها همگی فصلی دارند آبستنِ ماه‌, و ماهی که خار رُزها را تلطیف می‌کند تیغ ذرّت ها را هم؟! پس تا سوختنی‌ست جان شمع و پروانه و ستاره, برپا...

_ ...!
_ مگر نه اینکه
سال‌ها و کتاب‌ها و سرزمین‌ها
همگی فصلی دارند آبستنِ ماه‌,
و ماهی
که خار رُزها را تلطیف می‌کند
تیغ ذرّت ها را هم؟!

پس تا سوختنی‌ست
جان شمع و پروانه و ستاره,
برپا می‌شود
ضیافت اردیبهشت
به افتخار درد و,
به نازِ مریم‌ها.

_ ...!
_ به آواز این همه پرنده و,
به دست‌افشانی این همه چمن
یقین کن
که در پایکوبی سیاه‌ترین ابرها هم
بخت هیچ اختری را
جز به سپیده‌دم
راهی نیست

هنوز نشنیده‌ای
که ارادۀ نوشینِ مسح و میزان
چون از شبستان روزگار فارغ شود,
هیچ مرغی در طیران خویش
از بکارت گناه نخواهدخواند
و پای ماه چنان بسته می‌شود
که به آهش راهی نباشد
حتی به گاه نشستنِ شبنم
بر یاس‌های بنفش؟!

_ ... شنیده‌ام اما, به یاد نمی‌آورم مادر
که تا تو به گوشِ درختانِ باغ
گوشواره‌ گوشواره
_ شکوفه _
نیاویخته باشی,
ماه مِیِ خدایان
به عهد اردی بهشت رسیده باشد ...

_ به یاد نمی‌آورم مادر!




1402.02.16






ببار ای ابر