صدایت کردم...


صدایت کردم...

من تو را با غزل و شعر ثنایت کردم آنچنان وصف تو گفتم که خدایت کردم بخدا اینکه تو دشنام دهی حرفی نیست من پسِ این همه دشنام,دعایت کردم بی ستونی تو و از ریختنت باکی نیست! من تورا از غم فرهاد بنایت...

من تو را با غزل و شعر ثنایت کردم
آنچنان وصف تو گفتم که خدایت کردم

بخدا اینکه تو دشنام دهی حرفی نیست
من پسِ این همه دشنام,دعایت کردم

بی ستونی تو و از ریختنت باکی نیست!
من تورا از غم فرهاد بنایت کردم

تو که رفتی همه شب غیر پریشانی نیست
چه کسی گفته که بی غصه رهایت کردم؟!

بخدایی که ازو خلق شده چشمانت
من پسِ مرگ هم از قبر صدایت کردم...



کوتاه1