وسوسه اوهام


وسوسه اوهام

این روزها افکار من تنها خیالی باطل است اوهام درهم برهم و یک نقشه بی حاصل است یک میل خود ویرانگری در قلب ارکان تنم با این سموم ذهن من، هم داستان و همدل است حسی که در قلب من است، این خواستن این...

این روزها افکار من تنها خیالی باطل است
اوهام درهم برهم و یک نقشه بی حاصل است
یک میل خود ویرانگری در قلب ارکان تنم
با این سموم ذهن من، هم داستان و همدل است
حسی که در قلب من است، این خواستن این وسوسه
وسواس گنگِ یک نهنگ ، بر خودکشی در ساحل است
اما مسیر پیش رو ، تنها مسیر حسرت است
این سرنوشت حتمیِ یک انتخاب مشکل است
از هر کجای هر زمان ، این من که قلبش ریخته
تا ناکجای بی زمان ، در اضطراب کامل است
حتی همین ابیات هم یک اعتراف ساده نیست
آشفتگی ذهنیِ یک مرد از خود غافل است
سرگیجه ای بی انتهاست، بازی پرهیز و عطش
رفتن به سمت چشمه نیست ، گشتن به دور باطل است.



(590)