انتظار...


انتظار...

سر به دیدار کشیدن گل است وقت کر شدن زبان سر به دیدار کشیدن گِل است وقت کز شدن زمان مرا فراموش لغت کرده از یاد چند سال است بس سر به دیدار کشیده ام یار شد وقت طبیعت زَبِالم رخ گر بچرخاند نه از من...

سر به دیدار کشیدن گل است وقت کر شدن زبان
سر به دیدار کشیدن گِل است وقت کز شدن زمان
مرا فراموش لغت کرده از یاد چند سال است بس
سر به دیدار کشیده ام یار شد وقت طبیعت زَبِالم
رخ گر بچرخاند نه از من نماند دینی نه دلی سایه
چشم تِر ، دستی لرزان ، پای سست شده از وفایش
نداند هجر کشد یا در حجر ببرد گیسوان سپیدش را انتظار



آیدا