تار عنکبوت
اگرچه بال بال زندهگی شکسته است اگرچه نقش زندگی بهروی آب بسته است اگرچه زیر نور آفتاب نشستهایم اگرچه شاخههای بید شکسته است اگرچه راه سیل دوباره باز میشود اگرچه خانهها به راه سیل نشسته...
اگرچه بال بال زندهگی شکسته است
اگرچه نقش زندگی بهروی آب بسته است
اگرچه زیر نور آفتاب نشستهایم
اگرچه شاخههای بید شکسته است
اگرچه راه سیل دوباره باز میشود
اگرچه خانهها به راه سیل نشسته است
اگرچه مردن تعبیر خواب راحت است
اگرچه زنده از نفس کشیدن خسته است
اگرچه راحتی دانههای دُر زجر بیصبور
اگرچه دردهای سرد دسته دسته است
اگرچه دلخوشیست سوار تار عنکبوت
اگرچه دلمردهگی مبارک است خجسته است
اگرچه در غرور، در متانت و شعور مهنتی
اگرچه پیر مردی در راه مان نشسته است
اگرچه رفتن است ما زندهگی میکنیم
اگرچه جبرئیل پشتِ در رسیده است
امان آرمان
اگرچه نقش زندگی بهروی آب بسته است
اگرچه زیر نور آفتاب نشستهایم
اگرچه شاخههای بید شکسته است
اگرچه راه سیل دوباره باز میشود
اگرچه خانهها به راه سیل نشسته است
اگرچه مردن تعبیر خواب راحت است
اگرچه زنده از نفس کشیدن خسته است
اگرچه راحتی دانههای دُر زجر بیصبور
اگرچه دردهای سرد دسته دسته است
اگرچه دلخوشیست سوار تار عنکبوت
اگرچه دلمردهگی مبارک است خجسته است
اگرچه در غرور، در متانت و شعور مهنتی
اگرچه پیر مردی در راه مان نشسته است
اگرچه رفتن است ما زندهگی میکنیم
اگرچه جبرئیل پشتِ در رسیده است
امان آرمان