خمیده ام...
خمیده ام تا گوشواره های شرقی به بوسه ی احساس بر لاله ی خونین از زخم دشنه دشنه ای ناکام از اهریمنی بدکیش. خمیده ام تا اوج زمین در اوج زمان... گویا فلک هم سر می کشد در جام ارغوان خونابه ی فریاد...
خمیده ام
تا گوشواره های شرقی
به بوسه ی احساس
بر لاله ی خونین از زخم دشنه
دشنه ای ناکام از اهریمنی بدکیش.
خمیده ام
تا اوج زمین
در اوج زمان...
گویا فلک هم سر می کشد در جام ارغوان
خونابه ی فریاد حنجره ات.
من به این دیر خراب، نیامدم به پای دل
بل در این تماشاگه بغض
جان کنده ام ...
به هر نفس
به هر نگاه.
و به تماشا سوگند...
صبور بارانم
کاین حلقه ز کین، رها خواهد شد.
تا گوشواره های شرقی
به بوسه ی احساس
بر لاله ی خونین از زخم دشنه
دشنه ای ناکام از اهریمنی بدکیش.
خمیده ام
تا اوج زمین
در اوج زمان...
گویا فلک هم سر می کشد در جام ارغوان
خونابه ی فریاد حنجره ات.
من به این دیر خراب، نیامدم به پای دل
بل در این تماشاگه بغض
جان کنده ام ...
به هر نفس
به هر نگاه.
و به تماشا سوگند...
صبور بارانم
کاین حلقه ز کین، رها خواهد شد.