نقش قالی

نقش قالی
...........
ما که هستیم
همچون نقشی بر روی قالی
بی روح و عمل در بازی زندگی
ما که هستیم
که وقت رفتن دیگر رنگی نداریم
فقط در چهارچوب نقش قالی بودن است
که شاید نقشی در میان رنگها داریم
این چه رسمی است
که رنگهای تیره و روشن باید کنار هم باشند
گاهی رنگ خوش و شاداب
گاهی هم رنگ تاریک و مرده
این چه دورانیست
که گرگ ها مشغول چریدن
ولی گوسفندان در دام آنان باشند
اگر زمین را مانند نقش قالی ببینیم
خود را هم در دام یک رنگی ببینیم
شاید درکش کمی آسان شود
دیو پلیدیها از میان رنگها
در آن صورت نمایان شود
این زندگی در اصل
همچون قمارخانه ای بیش نیست
در میان خلایق کسی اینک در میان دل ما نیست
همه مردم جهان در تولد آزادبه دنیا می آیند
برای نقش بودنشان
کوشش های فراوان می کنند
و گویی برای ماندن
به دنبال نقشی پررنگ و شاد می گردند
بعضیها هم خود را وارد رنگهای
تیره و تار می کنند
به راستی که رنگ های نقش این جهان
بسیار درهم و شلوغ است
عده ای هم در این شلوغی
به دنبال رنگ ماندگاری
برای خود هستند
عجب آشفته بازاریست
قالی همان فرشی است
که بر روی زمین پهن است
اگر رنگهایی هم بر رویش می نشیند
چه پررنگ
یا که کم رنگ
روزی می آید که پا خورده می شود و
ارزش آن کم
و یا رنگهای آن محو میشود
نقش روی قالی
خوب است
اگر بادوام باشد
رنگهای بد و تیره در آن نباشد
همیشه به رنگ شاد باشد و
کاری به نقشهای دیگر آن طرف قالی نداشته باشد
نگاهش فقط در نقش بودنش باشد
تا با رنگهای دیگر مخلوط نباشد
این دنیا محل گذر است
هر کسی در نقشی که دارد
در حال گذر است
در هزاران سالی که گذشته
فقط تعداد کمی از رنگها
تیره و روشن
بر روی نقش قالی برجای مانده
و اما
راه سومی هم هست
دور شدن از تمامی رنگهای نقش قالی
در این زندگی
پرواز کردن در اوج آسمان بیکران
و به نظاره نشستن رنگهای نقش قالی
و گذر کردن از آن
با یک رنگ
که همان رنگ خداست
و این
آدمی را از اصل خود
جدا نمی سازد
و
دائما
نقش زیبا و ماندگار بر روی قالی را
در خود ثبت خواهد کرد

نقش قالی ....

... از اسی ....