کافه گردی


کافه گردی

زیر باران صبح فروردین با خیالت به راه افتادم دست در دست و شانه بر شانه در مسیر گناه افتادم عقل هی زد مزاحمت نشوم عشق می گفت؛ این چه حرفی هست آنقدر در جدالشان ماندم عاقبت توی چاه افتادم با...

زیر باران صبح فروردین
با خیالت به راه افتادم
دست در دست و شانه بر شانه
در مسیر گناه افتادم

عقل هی زد مزاحمت نشوم
عشق می گفت؛ این چه حرفی هست
آنقدر در جدالشان ماندم
عاقبت توی چاه افتادم

با هنرمندهای سطحیِ شهر
کافه گردی و دوره می رفتم
یک نفر گفت؛ ازدواجت را،..
گویی از پرتگاه افتادم

در خودم رفتم و نخندیدم
با کسی دیگر آشنا نشدم
مثل دیوانه های زنجیری
گوشه ای بی پناه افتادم

گفته بودی همیشه می مانی
تا که روزی برای هم باشیم
ساده بودم، به دام تن دادم
با سرم در کلاه افتادم

در خیابانِ عصرِ فروردین
بی خیالت به خانه بر گشتم
قرص ها را نمی خورم دیگر
باز در اشتباه افتادم ..‌.

محمدحسین ناطقی


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


انواع فونت و متن بسم الله الرحمن الرحیم برای بیو اینستا