مانده ام


مانده ام

من در این طوفانها تنهای تنها مانده ام از بهار و بلبل و از باغها جا مانده ام زورقم بشکسته طوفان و شب بی انتها موج و طوفان و اسیر خشم دریا مانده ام آسمان تاریک و سوسویی نمی بینم چرا در سراب ناگوار...

من در این طوفانها تنهای تنها مانده ام
از بهار و بلبل و از باغها جا مانده ام

زورقم بشکسته طوفان و شب بی انتها
موج و طوفان و اسیر خشم دریا مانده ام

آسمان تاریک و سوسویی نمی بینم چرا
در سراب ناگوار طور سینا مانده ام

جور، سلطانی، زبان سرخ زرد و در سکوت
من به دور از آبها سرباز صحرا مانده ام

هرچه می بینم خدایا آشنا، نا آشناست
در خیال بی نشان صبح فردا مانده ام

سایه های بی نشان افتاده بر چشمان ماه
راه تاریک است و من در پیچ دنیا مانده ام

گرچه مجنون در دلش شرح جنون دارد ولی
من در آغاز ره دیدار لیلا مانده ام

برگهایم در خزان افتاد و رفت و پاره شد
شاخ بی برگم میان باغ پیدا مانده ام

کس نمی آید به این کاشانۀ بی جان من
ای دریغا همچنان در حال رویا مانده ام





جفا