صخره و سنگ


صخره و سنگ

صخره یِ دلسنگ گر موج نکوبد سرِ خود را به سرِ سنگ بیچاره چه راهی بوَدَش گر شده دلتنگ چون موج دویدم سویِ آغوشِ وصالت آنگاه رسیدم تو همان صخره یِ دلسنگ حالِ دلِ من حالتِ سردارِ سپاهیست در گردنِ او طوقِ...

صخره یِ دلسنگ

گر موج نکوبد سرِ خود را به سرِ سنگ
بیچاره چه راهی بوَدَش گر شده دلتنگ

چون موج دویدم سویِ آغوشِ وصالت
آنگاه رسیدم تو همان صخره یِ دلسنگ

حالِ دلِ من حالتِ سردارِ سپاهیست
در گردنِ او طوقِ اسارت وسطِ جنگ

ای ماه که هر لحظه به چشمِ منی امّا
بینِ من و تو فاصله است اینهمه فرسنگ

دلتنگِ توام لحظه به لحظه غمِ عشقت
انداخته بر این دلِ خونین شده ام چنگ

حالا که دل است و قفسِ عشقِ تو ای دوست
آغوشِ خودت گیر مرا چون قفسِ تنگ

علی پیرانی شال(آرام)



لباس فقر