چمن


چمن

نسیم بوی عطر نیاورد صبح گاه بینید که گلهای چمن تازه اند هنوز‌؟‌ آواز خوش زبلبل قمری نمیرسد کوچیده اند گمانم زپی حادثه دیروز یادم فتاد به شاخِ درخت سنگ می‌زدند آن زخم های جامه به تن تازه اند...


نسیم بوی عطر نیاورد صبح گاه
بینید که گلهای چمن تازه اند هنوز‌؟‌
آواز خوش زبلبل قمری نمیرسد
کوچیده اند گمانم زپی حادثه دیروز
یادم فتاد به شاخِ درخت سنگ می‌زدند
آن زخم های جامه به تن تازه اند هنوز
این سبزه وگلها ،لگد کوبِ حوادث
بهر چمن امروز همان آتش جان سوز
ای کاش گل وبلبل مرغزار وچمن را
بودی همه عاشق وبودند همه دلسوز
تعریف گل ازگلفروش شهر تو مشنو
تعریف کند عشق گُلی نقشِ گلدوز
بلبل وقناریِ چمن صید کرده است
صیاد ناظر است چمن را شبانه روز
گرچند که در موسم گل فصلِ خزان شد
امید به فردای چمن دارم و نوروز




شال غم