صبح روز نوزدهم


صبح روز نوزدهم

میان موج موی تو خورشید، آبشار شده است به چشم خیس گمشدگان ماه، تک سوار شده است سکوت جاودان تو بر نخل های خفته عیان کرد که خمسِ زندگانی پروانه ها بهار شده است به گوش حلقه های گل سرخ، بادِ...

صبح روز نوزدهم
میان موج موی تو خورشید، آبشار شده است
به چشم خیس گمشدگان ماه، تک سوار شده است

سکوت جاودان تو بر نخل های خفته عیان کرد
که خمسِ زندگانی پروانه ها بهار شده است

به گوش حلقه های گل سرخ، بادِ بادیه سر داد
کنار باغ سبز تو دریاچه برقرار شده است

سر نمازِ صبحِ تو سجاده آب های زلالی ست
که با نگاه کردنِ آن پلکِ غم خمار شده است

درون کاسه های عطشناکِ چشمِ خشک شده ات
دوباره قبل وقت اذان، اشک سفره دار شده است

پرنده ی غریب مهاجر، زمین که هیچ، سماوات
به پای فرق خون شده ات رنگ لاله زارشده است

میان عطر تازه ی نان، کوفه بغض کرده ی مردی ست
که صبح روز نوزدهم راهی قرار شده است







چگونه سوانح هوایی سرنوشت سیاسی کشورها را تغییر داد؟