بلوا


بلوا

از ریشه ویران از شاخه شادابم از خاک فاسد از شکوفه عطرآگین ام میان سخن چندی سست لبی خندانم بی رقم پند سخن سرد گویا محو یارانم همین در حیات شلوغ افتاده حیاطم خلوت همین در ذیلی چشم هایم زیل...

از ریشه ویران از شاخه شادابم
از خاک فاسد از شکوفه عطرآگین ام
میان سخن چندی سست لبی خندانم
بی رقم پند سخن سرد گویا محو یارانم
همین در حیات شلوغ افتاده حیاطم خلوت
همین در ذیلی چشم هایم زیل بلوایم





ردای مرگ