گوایِ ستاره ها
شب سرد ایست. آسمان این شب، اختری دارد، فروزان...روشن. اختری با رنگ صاف. اختری با رنگ آق. زیر فلک آسودهام. من زیر فلک، ستاره ای خواهم ساخت، خواهم انداخت در آن در فلک مهتابی. ستاره ای روشن و...
شب سرد ایست.
آسمان این شب،
اختری دارد،
فروزان...روشن.
اختری با رنگ صاف.
اختری با رنگ آق.
زیر فلک آسودهام.
من زیر فلک،
ستاره ای خواهم ساخت،
خواهم انداخت در آن
در فلک مهتابی.
ستاره ای روشن و زرد.
به زیبایی ماه؛
به زیبایی عطر گل بو.
من زیر فلک،
مینگرم اختر را.
آن اختر زرد،
که نشان است به سیمای آنه.
آنه شرلی در آن دوردستها.
با آن کک و مک؛
مو های بلند؛
و چشمان درشت... .
زیبا همچنان آبی آب.
من زیر فلک،
مینگرم آن خوی را.
سادگی را؛
بیریا را.
بیریا چون آن ستاره بر سکو.
مردی با نشان چارلی... .
یک ستاره که جهان،
همه در تحسین اوست.
چارلی چاپلین،
آن ستاره روی صحنه.
من شاعری زیر فلک،
مینگرم آن ماه را.
که به زیبایی آن هایدی است...
دختری در کنج آن روستای سبز.
دختری آن سرِ دنیا؛
در آن فکر و خیال ها.
ستاره های روشن،
در اون پُرفروغِ ماه است.
ماه سپید و پُر نور،
در اوج آسمان شب است.
آسْمان تاریک،
در اوج سبز باغ.
آری و در این شعر فروغ،
آسمان شب ها،
تا ازل زیبا است.
سرودهٔ ستایش حبیبی
آسمان این شب،
اختری دارد،
فروزان...روشن.
اختری با رنگ صاف.
اختری با رنگ آق.
زیر فلک آسودهام.
من زیر فلک،
ستاره ای خواهم ساخت،
خواهم انداخت در آن
در فلک مهتابی.
ستاره ای روشن و زرد.
به زیبایی ماه؛
به زیبایی عطر گل بو.
من زیر فلک،
مینگرم اختر را.
آن اختر زرد،
که نشان است به سیمای آنه.
آنه شرلی در آن دوردستها.
با آن کک و مک؛
مو های بلند؛
و چشمان درشت... .
زیبا همچنان آبی آب.
من زیر فلک،
مینگرم آن خوی را.
سادگی را؛
بیریا را.
بیریا چون آن ستاره بر سکو.
مردی با نشان چارلی... .
یک ستاره که جهان،
همه در تحسین اوست.
چارلی چاپلین،
آن ستاره روی صحنه.
من شاعری زیر فلک،
مینگرم آن ماه را.
که به زیبایی آن هایدی است...
دختری در کنج آن روستای سبز.
دختری آن سرِ دنیا؛
در آن فکر و خیال ها.
ستاره های روشن،
در اون پُرفروغِ ماه است.
ماه سپید و پُر نور،
در اوج آسمان شب است.
آسْمان تاریک،
در اوج سبز باغ.
آری و در این شعر فروغ،
آسمان شب ها،
تا ازل زیبا است.
سرودهٔ ستایش حبیبی