عنفوان عشق


عنفوان عشق

نمی دانم جه شد آندم که با زلف تو خو کردم فروغ چشم هایم را ز چشمت جستو جو کردم تو همچون لاله ای بودی میان دشتی از احساس که من در عنفوان عشق تو را بی پرده بو کردم چه میدانستم آن هنگام که همچون...

نمی دانم جه شد آندم که با زلف تو خو کردم
فروغ چشم هایم را ز چشمت جستو جو کردم
تو همچون لاله ای بودی میان دشتی از احساس
که من در عنفوان عشق تو را بی پرده بو کردم
چه میدانستم آن هنگام که همچون شوکران تلخی
چه بیهوده جهانی را برایت زیرو رو کردم
مرا با توست میل و تو حریف ناکسان گشتی
عجب بیهوده سنگین دل تو را من آرزو گردم
1403 02 30
ساعت 3:7 بامداد بهارستان



قاب زندگی