حسرت 112


حسرت      112

گذر شد به کوی پدر گریان و لنگان پای شرح درد جانکاهم وبدل غم افتان جای می گذشتم وحدیث گنگ کودکی بر لب نه گویای سخن به زبان چو گنگان ، های بدر خانه یادگار طفولیت و جوانی ها ندیدم خیل عزیزان و دوستان...

گذر شد به کوی پدر گریان و لنگان پای
شرح درد جانکاهم وبدل غم افتان جای

می گذشتم وحدیث گنگ کودکی بر لب
نه گویای سخن به زبان چو گنگان ، های

بدر خانه یادگار طفولیت و جوانی ها
ندیدم خیل عزیزان و دوستان مهای

سکوت بود و وهم از آن خانه و مأوا
غریبی وغم دل وحالت پریشان ، وای

خاطراتم یکی یکی شکفته و صف شد
روز های درس وعاشقی وداستان های

اشک جاری ز چشم و بست بغض راه گلو
تکیه دادم به دیوار خانمان و های و های

خون بدل بودم وپرسان از پدر ومادر
به که گویم غصه ها وزندگی جان آزای
31 2 1403 آهی



سرت سلامت