روز مبادا


روز مبادا

روزی می آید که آستین جسارت دیگر برای دستان عشق کوتاه شده است؛ روزی که ریشه های نقره ای موهایمان قبل از ما به دیگران سلام می کنند، آن روز می فهمیم که دیر شدن فقط معنی مرگ نمی دهد، آن روز می فهمیم...

روزی می آید که آستین جسارت
دیگر برای دستان عشق کوتاه شده است؛
روزی که ریشه های نقره ای موهایمان
قبل از ما به دیگران سلام می کنند،

آن روز می فهمیم که دیر شدن
فقط معنی مرگ نمی دهد،

آن روز می فهمیم که هیچ روزی مبادا نبود،
ما خوش باور و خیال باف ،
انبارهایمان را پُر کردیم
برای تاریخی که هرگز نیامد،

حالا سکوت های نا به جایمان را
روی دست می بریم،
و روی دلمان نوشته های فرستاده نشده
و حسرتِ حرف های نزده را می گذاریم..

و این حسابِ بلند مدتِ مبادا را خالی
می کنیم،

بعدها اگر هم بتوانی
حرف های از سکه افتاده ات را بزنی؛
رویاهای انجام نداده ات را انجام دهی،
و کارهای ناکرده ات را بکنی،

باز یک جای کار می لنگد،
چیزی در درونت می گوید،

حالااا چرااا؟


زهرا سادات



سکوت