بی احساس


بی احساس

زدی آتش به قلب مهربانم ندیدی درد و رنج بیکرانم ندانستی تو درد سینه ام را فقط داند خدای آســـمانم منم درگیر تو هر روز و هرشب چه عالی بود، قبل از تو جهانم چنان آتش گرفتم از جدایی دگر عاشق نخواهم شد...

زدی آتش به قلب مهربانم
ندیدی درد و رنج بیکرانم

ندانستی تو درد سینه ام را
فقط داند خدای آســـمانم

منم درگیر تو هر روز و هرشب
چه عالی بود، قبل از تو جهانم

چنان آتش گرفتم از جدایی
دگر عاشق نخواهم شد گمانم

شکستی قلب و احساسم به یکبار
که بی احساس، من چون مردگانم

نبـــاشــی باخــــــبر از حال زارم
خبــــر از گریه های ناگهـــــــانم

گمانم شــــادمانی تو، مرا بــس
ز خوشحالی تو من شــــادمانم



روبند چوبی(6)