جان خداحافظ


جان خداحافظ

تو را من گفته بودم کن مرا رامم، بکردی و به دنبال خودت بردی مرا تا (جان خداحافظ) زمان از دست من خارج ببود اَر من تو می‌دیدم از آن عشق خدایی یاد من ماند آن خداحافظ چه‌ راحت بردی از یادم، چه میفهمی ز...

تو را من گفته بودم کن مرا رامم، بکردی و
به دنبال خودت بردی مرا تا (جان خداحافظ)
زمان از دست من خارج ببود اَر من تو می‌دیدم
از آن عشق خدایی یاد من ماند آن خداحافظ

چه‌ راحت بردی از یادم، چه میفهمی ز حال من؟
دگر ایمن نباشم جز در آغوشت؛ خدا حافظ؟
من آن پروانه ایی هستم که شمعش قهر کرد اما
سپر باشم من او را گر نباشد جان خدا حافظ



شرح ِ غم ِ نهان