جرم عاشقی


هر که آمد رفت و تا آخر نماند وعده داد و پای آن دیگر نماند قصه از آنجابه...
هر که آمد رفت و تا آخر نماند وعده داد و پای آن دیگر نماند قصه از آنجابه حال من گریست دید درتنها یی ام، دلبر نماند بین ما دیوار دوری قد کشید بین ما شد سنگ و دیگر در نماند شوق پروازم اگر چه گل نمود...
هر که آمد رفت و تا آخر نماند
وعده داد و پای آن دیگر نماند


قصه از آنجابه حال من گریست
دید درتنها یی ام، دلبر نماند


بین ما دیوار دوری قد کشید
بین ما شد سنگ و دیگر در نماند



شوق پروازم اگر چه گل نمود
از من اما هیچ بال و پر نماند



دارها در شهر عشق آویختند
پس به جرم عاشقی یک سر نماند


دل که از معشوق خود خیری ندید
خوب شد اصلا،همان بهتر نماند


سلام بر اساتید بزرگوارم امیدوارم سلامت باشید ان شاءالله

امروز تصمیم گرفتم گاهی اوقات اشعار قدیمی و خاک خورده ام را با شما به اشتراک بگذارم
ممنون میشوم بنده را راهنمایی بفرمائید،بیشتر اشعار مربوط به 10سال پیش و یا بیشتر است.