بیشه


آه ای با حوصله ها چه میدانید زِ بی حوصله ها گر دل فریب است همین زده است...
آه ای با حوصله ها چه میدانید زِ بی حوصله ها گر دل فریب است همین زده است گرگی کمین که ناز بره ی دلم را بِدَرَد همه ی کارو کسم را بِبَرَد من واین فاصله ها هم رَزمیم که در این قافله ها هم بَزمیم چو...
آه ای با حوصله ها
چه میدانید زِ بی حوصله ها
گر دل فریب است همین
زده است گرگی کمین
که ناز بره ی دلم را بِدَرَد
همه ی کارو کسم را بِبَرَد
من واین فاصله ها هم رَزمیم
که در این قافله ها هم بَزمیم
چو شَبانی که بَرَد گله ی خود
به حصار گرگ بَرَد رَمه ی خود
حال و روز دل عاشق اینست
که رُخ یار مراتسکینست
اوبداند که دلم عاشق و زارش گشته
درپس فاصله ها تاب وتوانش گشته
رُخ بنما دور به اندیشه ی من
پرده بِکِش خُشکیده گر بیشه ی من
مانای من مسیحِ مصلوب توام
باک ندارم زِ عالم مغلوب توام
تو برفتی بی تاب شدم
تکه عکسی بی قاب شدم
طَنین انداز ای باد بهاره
به این بیشه دَهی جانی دوباره
به رَقص آوَر درختانُ بِخَندَند
گُل و بلبل دوباره دل بِبَندَند

آزاد