فرسایش


فرسایش

داوری زودرس بیا به چشم یاری با فرو دستی فرمایشی تا پی بردباری فروپاشی ندانسته چه می خواهی از درون شایستگی بِستانی اکنون تو بی ناز و بی اورنگی بازیچه رشک دل بازی بی تابی به پریشانشاعر:بابک رضایی آسیابر

داوری زودرس
بیا به چشم یاری
با فرو دستی فرمایشی
تا پی بردباری فروپاشی
ندانسته چه می خواهی
از درون شایستگی بِستانی
اکنون تو بی ناز و بی اورنگی
بازیچه رشک دل بازی بی تابی
به پریشان سادگی،بازنده ی بی پایانی
این همزاد خانه به درد و رنج گُمشدگی؛
خوب! تنهایی در پهنه ی بهار هیچیدگی که نیست.
تو نماز خواهش می خوانی
به زرد چهره ی در بی فرگاه
من به هزاران کیلو کارکرد وا داده ام
تا آنکه رامشگر دیدار به بوسه اورانیوم
از کجای سنجشِ خاموش"دی ان ای"تاوانم؟
شاید بین ما گُسل های نفریغ از دست رفته؛
آنجا خِرَد جنگلستان زیر پوستی
اینجا مهر سنگستان کهنه جدایی
انگار گُل نگار در خونم
آهیانه ی بر چوب بُرُم
در نگرش زندگی جای برای کام پایاپای که نیست؟!
مستانه اَزبر شنیده بی همراه
چه دانستنی به تلخی آرزویم
چنان تباهی گر هنگام خویشم
نه از کاستی درونِ خود به خودم
گناه آلود و جانسپار بی دَم سرشتم
داد ازآغوش آرزوی سترون خواب
پیش مردمک چند چشم نیایش سپارم
در بارگاه گوارایی خودی های نیشم
نگاه سنگین هنگام و جا آوار دیگری برمن که نیست.
1 اردیبهشت 1397- کرج- سروده : بابک رضایی آسیابر
نفریغ : حسرت
آهیانه : جمجمه
بُرُم:چوبی سه شاخه که با پارچه قرمز یا رنگی بر در خانه داماد گذاشته می شود...




من و تو