رضا جمشیدی:
در واژهای می جویمت تاخوبنجوایت کنم
در لابلای گیسویت بی پرده پیدایت کنم
خورشیدرویت تا کجادر پشت شب پنهان شود
موهای خود را وا نما صبحیهویدایت کنم
ای لاله ی افروخته آن لب چو گونه سوخته
آتش مزن بر جانمن لیلی که شیدایت کنم
مجنون که نه فرهاد نه من تشنهی باران تو
ای آسمان ابری ام، با رعد غوغایت کنم
یکپرده از ساز توام در دستگاهموسقی
همچون همایون میشوم درشورآوایت کنم
آیا شود یک شب عزیز مهمان بزم من شوی؟
اشک و نیاز و ناله ها ،باشد پذیرایت کنم
درکوچههای بیکسی،کس همچومن بیکس نبود
دلدار میدانی مرا، گویی که حاشایت کنم؟
این قصه عشق من است،پاییز کل فصلها
هفتادرنگ عاشقی چون نقش مانایت کنم
اما برای دلخوشی در آخر این شعر تو
گفتیبهمن بیمار من شاید مداوایت کنم
لبها و چشمان شما موها و رخسار شما
اینها بلایای منند حالا مسیحایت کنم؟
۹۷/۳/۳۰
#رضاجمشیدی
#تشنه_ر_ج
#شعر_فارسی
#شعر_غزل
در واژهای می جویمت تاخوبنجوایت کنم
در لابلای گیسویت بی پرده پیدایت کنم
خورشیدرویت تا کجادر پشت شب پنهان شود
موهای خود را وا نما صبحیهویدایت کنم
ای لاله ی افروخته آن لب چو گونه سوخته
آتش مزن بر جانمن لیلی که شیدایت کنم
مجنون که نه فرهاد نه من تشنهی باران تو
ای آسمان ابری ام، با رعد غوغایت کنم
یکپرده از ساز توام در دستگاهموسقی
همچون همایون میشوم درشورآوایت کنم
آیا شود یک شب عزیز مهمان بزم من شوی؟
اشک و نیاز و ناله ها ،باشد پذیرایت کنم
درکوچههای بیکسی،کس همچومن بیکس نبود
دلدار میدانی مرا، گویی که حاشایت کنم؟
این قصه عشق من است،پاییز کل فصلها
هفتادرنگ عاشقی چون نقش مانایت کنم
اما برای دلخوشی در آخر این شعر تو
گفتیبهمن بیمار من شاید مداوایت کنم
لبها و چشمان شما موها و رخسار شما
اینها بلایای منند حالا مسیحایت کنم؟
۹۷/۳/۳۰
#رضاجمشیدی
#تشنه_ر_ج
#شعر_فارسی
#شعر_غزل