انشا درباره قضاوت با ریزموضوعات مختلف ازجمله قضاوت عجولانه، قضاوت درباره دیگران، قضاوت اشتباه و پشیمان شدن از قضاوت نوشته میشود. در مطلب حاضر سه نمونه انشا در مورد قضاوت آورده شده است. این انشاها مقدمه، بدنه اصلی و نتیجه گیری دارند. با روژان همراه شوید.
قضاوت کردن درباره دیگران و زود قضاوت کردن رفتارهای ناپسندی هستند که موضوع نوشتن انشا قرار گرفته است. در ادامه مطلب سه انشا با سبکهای مختلف درباره قضاوت نوشتهایم. آنها را بخوانید، ایده گرفته و خودتان انشاهای زیبایی بنویسید.
انشا درباره قضاوت به شیوه توصیفی
قضاوت کردن از نوع طرز فکر خود نسبت به دیگران و یا قضاوت کردن از روی ظاهر فرد اصلا کار شایسته و پسندیدهای نیست. افراد موفق در مورد دیگران قضاوت نمیکنند، چون میدانند انجام این کار روی شخصیت آنها تاثیر میگذارد.
وقتی که رفتار دیگران را مشاهده میکنیم، آنچه میبینیم به درجه شفافیت پنجره ای که از آن مشغول نگاه کردن هستیم بستگی دارد.
قبل از هرگونه انتقادی، بد نیست توجه کنیم به اینکه خود در آن لحظه چه ذهنیتی داریم و از خودمان بپرسیم آیا آمادگی آن را داریم که به جای قضاوت کردن فردی که میبینیم درپی دیدن جنبههای مثبت او باشیم؟ آیا در دادگاه جمع دوستان کوچکترین حقی برای دفاع او قائل هستیم؟ ببینیم میتوانیم همه چیز را فقط سیاه یا فقط سپید نبینیم؟ بهتر نیست خودمان را جای آن شخص بگذاریم؟ آیا قدرت دفاع در جمعی که همه علیه کسی صحبت میکنند را داریم؟ مگر نشنیدهایم که اگر خلافی را هم دیدی فقط به خود او تذکر بده و از بیانش سر باز بزن؟ چه برسد به اینکه ندیده باشی و یا اصلا نبوده باشد؟
میدانیم آبروی مومن از۱۰بار طواف کعبه بالاتر است و به راحتی و به لطایف الحیل رفتاری از آن میگذریم؟ یا باز شنیدهایم که از هر ۳قاضی ۲نفر به جهنم میروند؟! یا اینکه بین حق و باطل فقط چهار انگشت فاصله هست پس در این شرایط و در رویارویی با حوادث گوناگون چه باید بکنیم؟ قضاوت کنیم، بیتفاوت باشیم، تحقیق کنیم و بعد صحبت کنیم، احتمال بدهیم و صد در صدی نتیجه نگیریم یا… با تمهتها و بدنامیها چه کنیم؟
پس زود قضاوت نکنید. زود به انتهای قضیه نرسید و یکه به قاضی نروید یا در میان صحبتها مدام دنبال درست و غلط نگردید. قبل از نتیجهگیری کردن در مورد حرفهای دیگران کمی فکر کنید؛ خصوصا اگر میدانید این صحبت فقط از یک احساس زود گذر نشأت میگیرد.
در نتیجه ما همیشه باید با خودمان تکرار کنیم که «خداوندا؛ به من بیاموز قبل از آنکه درباره راه رفتن کسی قضاوت کنم، کمی با کفشهای او راه بروم.»
وقتی که رفتار دیگران را مشاهده میکنیم، آنچه میبینیم به درجه شفافیت پنجره ای که از آن مشغول نگاه کردن هستیم بستگی دارد.
قبل از هرگونه انتقادی، بد نیست توجه کنیم به اینکه خود در آن لحظه چه ذهنیتی داریم و از خودمان بپرسیم آیا آمادگی آن را داریم که به جای قضاوت کردن فردی که میبینیم درپی دیدن جنبههای مثبت او باشیم؟ آیا در دادگاه جمع دوستان کوچکترین حقی برای دفاع او قائل هستیم؟ ببینیم میتوانیم همه چیز را فقط سیاه یا فقط سپید نبینیم؟ بهتر نیست خودمان را جای آن شخص بگذاریم؟ آیا قدرت دفاع در جمعی که همه علیه کسی صحبت میکنند را داریم؟ مگر نشنیدهایم که اگر خلافی را هم دیدی فقط به خود او تذکر بده و از بیانش سر باز بزن؟ چه برسد به اینکه ندیده باشی و یا اصلا نبوده باشد؟
میدانیم آبروی مومن از۱۰بار طواف کعبه بالاتر است و به راحتی و به لطایف الحیل رفتاری از آن میگذریم؟ یا باز شنیدهایم که از هر ۳قاضی ۲نفر به جهنم میروند؟! یا اینکه بین حق و باطل فقط چهار انگشت فاصله هست پس در این شرایط و در رویارویی با حوادث گوناگون چه باید بکنیم؟ قضاوت کنیم، بیتفاوت باشیم، تحقیق کنیم و بعد صحبت کنیم، احتمال بدهیم و صد در صدی نتیجه نگیریم یا… با تمهتها و بدنامیها چه کنیم؟
پس زود قضاوت نکنید. زود به انتهای قضیه نرسید و یکه به قاضی نروید یا در میان صحبتها مدام دنبال درست و غلط نگردید. قبل از نتیجهگیری کردن در مورد حرفهای دیگران کمی فکر کنید؛ خصوصا اگر میدانید این صحبت فقط از یک احساس زود گذر نشأت میگیرد.
در نتیجه ما همیشه باید با خودمان تکرار کنیم که «خداوندا؛ به من بیاموز قبل از آنکه درباره راه رفتن کسی قضاوت کنم، کمی با کفشهای او راه بروم.»
انشا درباره قضاوت کردن به سبک داستانی
دو کبوتر بودند در گوشه مزرعهای با خوشحالی زندگی میکردند. در فصل بهار، وقتی که باران زیاد میبارید، کبوتر ماده به همسرش گفت: این لانه خیلی مرطوب است. اینجا دیگر جای خوبی برای زندگی کردن نیست. کبوتر جواب داد: به زودی تابستان از راه میرسد و هوا گرمتر خواهد شد. علاوه براین، ساختن این چنین لانهای که هم بزرگ باشد و هم انبار داشته باشد، خیلی مشکل است.
بنابراین دو کبوتر در همان لانه قبلی ماندند تا این که تابستان فرا رسید و لانه آنها خشک تر شد و زندگی خوشی را در مزرعه سپری کردند. آنها هر چقدر برنج و گندم میخواستند میخوردند و مقداری از آن را نیز برای زمستان در انبار ذخیره میکردند. یک روز، متوجه شدند که انبارشان از گندم و برنج پر شده است. با خوشحالی به یکدیگر گفتند: حالا یک انبار پر از غذا داریم. بنابراین، این زمستان هم زنده خواهیم ماند.
آنها در انبار را بستند و دیگر سری به آن نزدند تا این که تابستان به پایان رسید و دیگر در مزرعه دانه به ندرت پیدا میشد. پرنده ماده که نمیتوانست تا دور دست پرواز کند، در خانه استراحت میکرد و کبوتر نر برای او غذا تهیه میکرد. در فصل پائیز وقتی که بارندگی آغاز شد و کبوترها نمیتوانستند برای خوردن غذا به مزرعه بروند، یاد انبار آذوقه شان افتادند. دانههای انبار بر اثر گرمای زیاد تابستان، حجمشان کمتر از حجم اولیه شان شده بود و کمتر به نظر میرسید. کبوتر نر با عصبانیت به پیش جفت خود بازگشت و فریاد زد: عجب بی فکر و شکمو هستی! ما این دانهها را برای زمستان ذخیره کرده بودیم، ولی تو نصف انبار را ظرف همان چند روز که در خانه ماندی، خوردهای؟ مگر زمستان و سرما و یخبندان را فراموش کردی؟ کبوتر ماده با عصبانیت پاسخ داد:من دانهها را نخوردم و نمیدانم که چرا نصف انبار خالی شده؟
کبوتر ماده که از دیدن مقدار کم دانههای انبار، متعجب شده بود، با اصرار گفت: قسم میخورم که از همان روزی که این دانهها را ذخیره کردیم، به آنها نگاه نکردم. آخر چطور میتوانستم آنها را بخورم؟ من در حیرتم چرا این قدر دانههای انبار کم شده است. اینقدر عصبانی نباش و مرا سرزنش نکن. بهتر است که صبور باشی و دانههای باقی مانده را بخوریم. شاید کف انبار فرو رفته باشد یا شاید موشها انبار را پیدا کردهاند و مقداری از آنها را خوردهاند. شاید هم شخص دیگری دانههای ما را دزدیده است. در هرصورت تو نباید عجولانه قضاوت کنی. اگر آرام باشی و صبر کنی، حقیقت روشن میشود.
کبوتر نر با عصبانیت گفت: کافی است! من به حرفهای تو گوش نمیدهم و لازم نیست مرا نصیحت کنی. من مطمئن هستم که هیچکس غیر از تو به اینجا نیامده است. اگر هم کسی آمده، تو خوب میدانی که آن چه کسی بوده است.
اگر تو دانهها را نخوردی باید راستش را بگویی. من نمیتوانم منتظر بمانم و این اجازه را به تو نمیدهم که هر کاری دلت میخواهد بکنی. خلاصه، اگر چیزی میدانی و قصد داری که بعد بگویی بهتر است همین الان بگویی. کبوتر ماده که چیزی درباره کم شدن دانهها نمیدانست، شروع به گریه و زاری کرد و گفت: من به دانهها دست نزدم و نمیدانم که چه بلایی بر سر آنها آمده است و به کبوتر نر گفت که صبر کن تا علت کم شدن دانهها معلوم شود. اما کبوتر نر متقاعد نشد، بلکه ناراحت تر شد و جفت خود را از خانه بیرون انداخت.
کبوتر ماده گفت: تو نباید به این سرعت درباره من قضاوت کنی و به من تهمت ناروا بزنی. به زودی از کرده خود پشیمان خواهی شد. ولی باید بگویم که آن وقت خیلی دیر است و بلافاصله به طرف بیابان پرواز کرد و پس از مدتی گرفتار دام صیاد شد.
کبوتر نر، تنها در لانه به زندگی خود ادامه داد. او از این که اجازه نداد جفتش او را فریب دهد، خیلی خوشحال بود. چند روز بعد هوا دوباره بارانی و مرطوب شد. دانههای انبار، دوباره چاق تر و پرحجم تر شدند و انبار دوباره به اندازه اولش پر شد. کبوتر عجول با دیدن این موضوع، فهمید که قضاوتش درباره جفتش اشتباه بوده و از کرده خود خیلی پشیمان شد، ولی دیگر برای توبه کردن خیلی دیر شده بود و او به خاطر قضاوت نادرستش تا آخر عمر با ناراحتی زندگی کرد.
بنابراین دو کبوتر در همان لانه قبلی ماندند تا این که تابستان فرا رسید و لانه آنها خشک تر شد و زندگی خوشی را در مزرعه سپری کردند. آنها هر چقدر برنج و گندم میخواستند میخوردند و مقداری از آن را نیز برای زمستان در انبار ذخیره میکردند. یک روز، متوجه شدند که انبارشان از گندم و برنج پر شده است. با خوشحالی به یکدیگر گفتند: حالا یک انبار پر از غذا داریم. بنابراین، این زمستان هم زنده خواهیم ماند.
آنها در انبار را بستند و دیگر سری به آن نزدند تا این که تابستان به پایان رسید و دیگر در مزرعه دانه به ندرت پیدا میشد. پرنده ماده که نمیتوانست تا دور دست پرواز کند، در خانه استراحت میکرد و کبوتر نر برای او غذا تهیه میکرد. در فصل پائیز وقتی که بارندگی آغاز شد و کبوترها نمیتوانستند برای خوردن غذا به مزرعه بروند، یاد انبار آذوقه شان افتادند. دانههای انبار بر اثر گرمای زیاد تابستان، حجمشان کمتر از حجم اولیه شان شده بود و کمتر به نظر میرسید. کبوتر نر با عصبانیت به پیش جفت خود بازگشت و فریاد زد: عجب بی فکر و شکمو هستی! ما این دانهها را برای زمستان ذخیره کرده بودیم، ولی تو نصف انبار را ظرف همان چند روز که در خانه ماندی، خوردهای؟ مگر زمستان و سرما و یخبندان را فراموش کردی؟ کبوتر ماده با عصبانیت پاسخ داد:من دانهها را نخوردم و نمیدانم که چرا نصف انبار خالی شده؟
کبوتر ماده که از دیدن مقدار کم دانههای انبار، متعجب شده بود، با اصرار گفت: قسم میخورم که از همان روزی که این دانهها را ذخیره کردیم، به آنها نگاه نکردم. آخر چطور میتوانستم آنها را بخورم؟ من در حیرتم چرا این قدر دانههای انبار کم شده است. اینقدر عصبانی نباش و مرا سرزنش نکن. بهتر است که صبور باشی و دانههای باقی مانده را بخوریم. شاید کف انبار فرو رفته باشد یا شاید موشها انبار را پیدا کردهاند و مقداری از آنها را خوردهاند. شاید هم شخص دیگری دانههای ما را دزدیده است. در هرصورت تو نباید عجولانه قضاوت کنی. اگر آرام باشی و صبر کنی، حقیقت روشن میشود.
کبوتر نر با عصبانیت گفت: کافی است! من به حرفهای تو گوش نمیدهم و لازم نیست مرا نصیحت کنی. من مطمئن هستم که هیچکس غیر از تو به اینجا نیامده است. اگر هم کسی آمده، تو خوب میدانی که آن چه کسی بوده است.
اگر تو دانهها را نخوردی باید راستش را بگویی. من نمیتوانم منتظر بمانم و این اجازه را به تو نمیدهم که هر کاری دلت میخواهد بکنی. خلاصه، اگر چیزی میدانی و قصد داری که بعد بگویی بهتر است همین الان بگویی. کبوتر ماده که چیزی درباره کم شدن دانهها نمیدانست، شروع به گریه و زاری کرد و گفت: من به دانهها دست نزدم و نمیدانم که چه بلایی بر سر آنها آمده است و به کبوتر نر گفت که صبر کن تا علت کم شدن دانهها معلوم شود. اما کبوتر نر متقاعد نشد، بلکه ناراحت تر شد و جفت خود را از خانه بیرون انداخت.
کبوتر ماده گفت: تو نباید به این سرعت درباره من قضاوت کنی و به من تهمت ناروا بزنی. به زودی از کرده خود پشیمان خواهی شد. ولی باید بگویم که آن وقت خیلی دیر است و بلافاصله به طرف بیابان پرواز کرد و پس از مدتی گرفتار دام صیاد شد.
کبوتر نر، تنها در لانه به زندگی خود ادامه داد. او از این که اجازه نداد جفتش او را فریب دهد، خیلی خوشحال بود. چند روز بعد هوا دوباره بارانی و مرطوب شد. دانههای انبار، دوباره چاق تر و پرحجم تر شدند و انبار دوباره به اندازه اولش پر شد. کبوتر عجول با دیدن این موضوع، فهمید که قضاوتش درباره جفتش اشتباه بوده و از کرده خود خیلی پشیمان شد، ولی دیگر برای توبه کردن خیلی دیر شده بود و او به خاطر قضاوت نادرستش تا آخر عمر با ناراحتی زندگی کرد.
انشا درباره قضاوت به سبک تحقیقی
قضاوت یعنی چه؟! چگونه قضاوت نکنیم؟! با به کارگیری چه راهکارهایی از قضاوت کردن عجولانه دیگران پرهیز کنیم؟ آنتوان دوسنت اگزوپری یک جمله زیبا در مورد قضاوت دارد که میگوید: محاکمه کردن خود از محاکمه کردن دیگران خیلی مشکلتر است. اگر توانستی در مورد خودت قضاوت درستی بکنی، معلوم میشود یک فرزانه تمام عیاری.
همه ما به طور ناخودآگاه در طول زندگیمان خواسته یا ناخواسته این کار را انجام دادهایم اما میتوانیم اکنون و با آشنا شدن با برخی از راهکارها از ادامه این روند پرهیز کرده و برای تکامل شخصیت خود در هر سنی که هستیم تلاش کنیم.
برخی از راهکارها هستند که میتواند جلوی قضاوتهای بیمورد ما را بگیرند. در ادامه به تعدادی از آنها اشاره میکنیم.
جنبه مثبت هر چیزی را ببینید. در هر فردی که در کوچه و خیابان میبینید، روی مثبتی از او را در نظر آورید. به عنوان مثال زمانی که نوجوانی را میبینید که لباس عجیب و غریبی پوشیده به جای قضاوت او به خود بگویید که چه اعتماد به نفس بالایی دارد. یا هنگامی که فردی با صدای بلند در اطراف شما میخندد به خود بگویید که حتما او با دوستان خود لحظاتی خوبی را میگذراند.
طوری رفتار کنید که دیدن شما باعث خوشحالی دیگران شود. داشتن اعتبار خوب و محبوبیت در میان دیگران میتواند انگیزه بسیار خوبی برای عدم قضاوت آنها باشد. حتما دلتان نمیخواهد در اذهان دیگران یک انسان منفوری باشید که دیگران را تحقیر میکند. بنابراین داشتن رابطه خوب با دیگران میتواند از میزان قضاوت شما بکاهد.
در بسیاری از مواقع شما واقعاً نمیدانید که در پس رفتارهای دیگران واقعاً چه چیزی وجود دارد. زمانی که احساس میکنید که در حال نادیده گرفتن دلایل تصمیمات دیگران هستید، بلافاصله بازی را آغاز کنید. اگر تمامی این دلیل بتواند توجیهی برای رفتار دیگران باشد میتواند از ریز بینی، ایراد گیری و قضاوتهای احتمالی شما در مورد او بکاهد.
عمدتاً افراد از دیگران انتقاد میکنند تا آنها را در انجام کارهایی که انجام میدهند نامطمئن کنند. زمانی که نزدیک است این اتفاق بیفتد آن را یادداشت کرده و به خود بگویید که این کار نوعی حسادت تلقی میشود. سپس از آنچه خود دارید راضی باشید و آن را شکر کنید و از مقایسه خود با دیگران پرهیز کنید.
کار دشواری به نظر میرسد که به طور کامل غیبت کردن را کنار بگذارید اما گاهی لازم است در مکالمههایی که با دوستان خود دارید و فردی شروع به غیبت کردن میکند، موضوع را عوض کنید. تلاش کنید با ارائه یک نقطه نظر مثبت مکالمه را به سمت دیگری پیش ببرید. خصوصا در میان گروهی از دوستان تان که در تماس مداوم با آنها هستید این کار را انجام دهید.
یک راهکار این است که خودتان را جای دیگران بگذارید و عکس العمل او در مقابل انتقاد خود را در نظر آورید. اینکه آن فرد چگونه از خود دفاع خواهد کرد.با این کار خواهید توانست دیدگاه تازه دیگری را بدون آنکه دهان خود را گشوده باشید به دست آورید.
رفتارها و عادات نامعمول خودتان را به خاطر بیاورید. این را همیشه به خاطر داشته باشید که برخی از رفتارهای شما هم میتواند برای دیگران مطلوب نباشد و آنها را به انتقاد وا دارد. چه اهمیتی دارد که ژاکتی که به تن کردهاید از نظر دیگران زشت است چرا که خودتان در آن احساس بسیار راحتی دارید؟ همین حس خود را برای دیگران هم داشته باشید.
از این انشا نتیجه میگیریم با انجام کارهای کوچک میتوانیم قضاوت نکنیم.
همه ما به طور ناخودآگاه در طول زندگیمان خواسته یا ناخواسته این کار را انجام دادهایم اما میتوانیم اکنون و با آشنا شدن با برخی از راهکارها از ادامه این روند پرهیز کرده و برای تکامل شخصیت خود در هر سنی که هستیم تلاش کنیم.
برخی از راهکارها هستند که میتواند جلوی قضاوتهای بیمورد ما را بگیرند. در ادامه به تعدادی از آنها اشاره میکنیم.
جنبه مثبت هر چیزی را ببینید. در هر فردی که در کوچه و خیابان میبینید، روی مثبتی از او را در نظر آورید. به عنوان مثال زمانی که نوجوانی را میبینید که لباس عجیب و غریبی پوشیده به جای قضاوت او به خود بگویید که چه اعتماد به نفس بالایی دارد. یا هنگامی که فردی با صدای بلند در اطراف شما میخندد به خود بگویید که حتما او با دوستان خود لحظاتی خوبی را میگذراند.
طوری رفتار کنید که دیدن شما باعث خوشحالی دیگران شود. داشتن اعتبار خوب و محبوبیت در میان دیگران میتواند انگیزه بسیار خوبی برای عدم قضاوت آنها باشد. حتما دلتان نمیخواهد در اذهان دیگران یک انسان منفوری باشید که دیگران را تحقیر میکند. بنابراین داشتن رابطه خوب با دیگران میتواند از میزان قضاوت شما بکاهد.
در بسیاری از مواقع شما واقعاً نمیدانید که در پس رفتارهای دیگران واقعاً چه چیزی وجود دارد. زمانی که احساس میکنید که در حال نادیده گرفتن دلایل تصمیمات دیگران هستید، بلافاصله بازی را آغاز کنید. اگر تمامی این دلیل بتواند توجیهی برای رفتار دیگران باشد میتواند از ریز بینی، ایراد گیری و قضاوتهای احتمالی شما در مورد او بکاهد.
عمدتاً افراد از دیگران انتقاد میکنند تا آنها را در انجام کارهایی که انجام میدهند نامطمئن کنند. زمانی که نزدیک است این اتفاق بیفتد آن را یادداشت کرده و به خود بگویید که این کار نوعی حسادت تلقی میشود. سپس از آنچه خود دارید راضی باشید و آن را شکر کنید و از مقایسه خود با دیگران پرهیز کنید.
کار دشواری به نظر میرسد که به طور کامل غیبت کردن را کنار بگذارید اما گاهی لازم است در مکالمههایی که با دوستان خود دارید و فردی شروع به غیبت کردن میکند، موضوع را عوض کنید. تلاش کنید با ارائه یک نقطه نظر مثبت مکالمه را به سمت دیگری پیش ببرید. خصوصا در میان گروهی از دوستان تان که در تماس مداوم با آنها هستید این کار را انجام دهید.
یک راهکار این است که خودتان را جای دیگران بگذارید و عکس العمل او در مقابل انتقاد خود را در نظر آورید. اینکه آن فرد چگونه از خود دفاع خواهد کرد.با این کار خواهید توانست دیدگاه تازه دیگری را بدون آنکه دهان خود را گشوده باشید به دست آورید.
رفتارها و عادات نامعمول خودتان را به خاطر بیاورید. این را همیشه به خاطر داشته باشید که برخی از رفتارهای شما هم میتواند برای دیگران مطلوب نباشد و آنها را به انتقاد وا دارد. چه اهمیتی دارد که ژاکتی که به تن کردهاید از نظر دیگران زشت است چرا که خودتان در آن احساس بسیار راحتی دارید؟ همین حس خود را برای دیگران هم داشته باشید.
از این انشا نتیجه میگیریم با انجام کارهای کوچک میتوانیم قضاوت نکنیم.