انشا در مورد سفرنامه از موضوعات انشای سال یازدهم متوسطه است. برای نوشته انشای زیبا درباره سفرنامه خوب است به انواع سفرنامه، چگونگی سفرنامه نوشتن، انشا سفرنامه به شمال، مشهد، شیراز و… اشاره کنید. انشای شما باید مقدمه، بدنه اصلی و نتیجه گیری داشته باشد. در مطلب حاضر سه انشا با موضوع سفرنامه آماده کردهایم. با روژان همراه شوید.
یکی از فعالیتهای جالب و هیجانانگیز مدرسه، نوشتن انشا بوده و یکی از موضوعات انشا سفرنامه است. سفرنامه نوشتن اگرچه دشوار است اما یادگاری خوبی از سفر است و در صورت اشاره به مسائل مهم جاری مناطق مختلف میتواند در سالهای بعد به عنوان سند و مدرک استفاده شود همانطور که برخی سفرنامههای تاریخی مثل سفرنامه ناصرخسرو یا سفرنامه ابن بطوطه اینگونه شدهاند. در ادامه مطلب سه انشا با سبکهای مختلف درباره سفرنامه نوشتهایم. آنها را بخوانید، ایده گرفته و خودتان انشاهای زیبایی بنویسید.
انشا توصیفی در مورد سفرنامه
از آنجا که سفرها به انگیزههای گوناگونی چون تجارت و سیاحت و زیارت یا تحقیق و جز اینها صورت میگیرد، سفرنامهها نیز به تبع انگیزه نویسنده از سفر، تنوعی چشمگیر دارند و اطلاعات گوناگونی را در اختیار خوانندگان قرار میدهند.
سفرنامهها معمولاً زبان و بیانی ساده و شیرین دارند. شاید دلیل سادهگویی بخش بزرگی از سفرنامهها را بتوان در حین سفر نگاشته شدن آنها دانست؛ زیرا در هنگام جا به جایی و حرکت در سفر امکان سخن پردازیهایی ادبی که به تفکر زیادی احتیاج دارند نیست و نویسنده سفرنامه که در حقیقت همان بیننده حوادث سفر است، ناچار است برای ثبت و ضبط حداکثری وقایع به قلم خود سرعت ببخشد و همین کار او را از سخنپردازی در نقل روایاتش دور میدارد.
سفرنامهها یک بعد مهم دیگر نیز دارند و آن هم دیدن لایههای پنهان وجود نویسنده سفرنامه است.
در سفر است که میزان صبر و شکیبایی افراد، حسن معاشرت آنها با انسانهای مختلف و قدرت روحی ایشان در تطبیق دادن خود با محیط جدید محک میخورد.
خدمت بزرگ دیگر سفرنامهها، ژرفنگری خاصی است که این دسته از گونههای ادبی در باب شناخت جغرافیایی و تاریخی به خواننده خود میبخشند.
با مطالعه سفرنامهای صادقانه و دقیق، گویی ما نیز با راوی ماجراها از درههای عمیق و کوههای بلند عبور میکنیم ، از دهکدههای متروک دیدن میکنیم، با مفاخر هر کشور آشنا میشویم ، با مردمان هر ناحیه مأنوس میشویم، بر سر سفره خوراکشان مینشینیم و با مراسم و سنتهایشان الفت میگیریم و در یک کلام: با خواندن سفرنامه در حقیقت ما با گوش نویسنده میشنویم و با چشمان او میبینیم.
شاید چنین پنداشته شود که امروزه با وجود دوربینهایی که تمامی عالم را احاطه کردهاند و فناوریهای نوین، از رنگِ پر رنگ سفرنامههای دوران کهن کاسته شده. اما هرگز چنین نیست.
سفرنامه دیدن عالم است از مجرای دل و اندیشه و احساس راوی آن. سفرنامه طبیعت را، انسانها را و سنتها را به شکل خام و بیروح به ما نشان نمیدهد، سفرنامه برشی است از قلب نویسنده سفرنامه که با هدیههایی که از سفرش با خود آورده در آمیخته و برای ما ارمغان آورده است.
از این انشا نتیجه میگیریم که خواندن سفرنامه به عنوان هدیه و سوغاتی است که نویسنده آن برای مردم همه زمانها آورده است. ما نیز میتوانیم چنین هدیهای به آیندگان بدهیم.
انشا در مورد سفرنامه شمال
یکی از سفرهای زندگی من که هم ناملایمات و هم خوشیهای زیادی در پی داشت، سفر به شمال کشور یعنی گیلان بود که یکی از خاطرات خوب زندگی من را رقم زد.
جاده شمال با آسمان آبی و ابرهای پراکنده سفید و با بارانهای گاه و بی گاهش، عطر و بوی دلنشین و هوای دلپذیرش، به یک خاطره خوب در ذهن هر مسافری که به شمال سفر میکند تبدیل شده است.
در سفر ما به شمال باران نم نم میبارید و بوی خاک تازه تر شده، همه جا را فراگرفته بود. درختها بر جادههای پر پیچ و خم شمال مانند چتری سایه انداخته بودند و صدای پرندهها از گوشه و کنار به گوش میرسید.
اما متاسفانه ترافیک هم از شهرهای دیگر به همراه بقیه مسافران بار بسته بود و به اینجا آمده بود و باز هم تلفات و آسیبها به چشم میخورد و لحظات تلخی را به وجود میآورد. اما با این حال گذر کردیم و به مناطق دیدنی گیلان رفتیم تا از مناطق زیبای دیگر هم دیدن کنیم.
به امامزاده ابراهیم رفتیم و برای گذشتگان طلب آمرزش و رحمت کردیم. به قلعه رودخان رفتیم و از آن همه پلههای طولانی و بلند عبور کردیم و به بالای کوه رسیدیم و از میراث فرهنگی اصیل گیلان دیدن کردیم. تابلوی زیبای قلعه را خریدیم تا برای همیشه لحظات خوب و شیرین و طبیعت زیبای قلعه رودخان را به خاطر بسپریم.
سفر ما ادامه داشت. از مغازههای شهر گیلان که دارای سوغاتیهای این شهر نظیر شیرینی فومن و نان زرین و کوکیهای خوشمزه و غذاهای محلی خوشمزه دیدین کردیم و مقداری برای خود و خانواده خود به رسم یادبود خریداری کردیم.
همراه با خانواده به رستوران محلی رفتیم. در منوی آن رستوران مرغ ترش، ترش تره، ماهی شکم پر، باقالا قاتوق و میرزاقاسمی وجود داشت که ما مرغ ترش را انتخاب کردیم و بسیار خوشمزه بود.
در ادامه مسیر به موزه میراث روستایی رشت رفتیم و از صنایع دستی خوش رنگ و زیبای آن جا دیدن کردیم. همچنین از موزه میرزاکوچک خان جنگلی و جنگلهای سراسر پوشیده از درختهای کاج و صنوبر که منظره زیبایی آفریدهاند دیدن کردیم. استان گیلان آنقدر زیبا است که هر چه از آن بگویم کم گفتهام.
زمان ما خیلی زود گذشت و تمام شد و ما مجبور به بازگشت شدیم. در مسیر بازگشت ماهیگیران زحمتکش را دیدیم که تور به دست به سمت دریا میروند. و میدیدیم مزرعههای برنج که عطر برنج تازه خوشه زده همه جا را پر کرده است و همچنین زیتونها که از درختها آویزان بودند و رنگ سبز و زیبایش، منظره قشنگی در اطراف و در طبیعت به وجود آورده بود.
ما از این انشا نتیجه میگیریم که سفرها میآیند و میروند تنها چیزی که مهم است این است که همراه خود از سفرها چه چیزی را به همراه بیاوریم و چه خاطرهای ثبت کنیم.
انشا در مورد سفرنامه خیالی
نقل است زمانیکه من یکسال بیشتر نداشتهام، والدینم مرا به شهر تبریز بردهاند. مثل اینکه پدرم آنجا کاری داشته و به این بهانه اولین سفر من با هواپیما اتفاق میافتد.
خب واضح است که منِ یکساله که به ابزار زبان مجهز نبودهام و تازه چشمم به دنیا باز شده بوده، هیچ چیزی از آن سفر به تبریز به خاطر ندارم. اما الان که زبان را آموختهام و مغزم یک جورایی شده که میتوانم آن سفر را هر جوری ببینم، توان آن را دارم که با قوه مقدس خیال آن سفر را بازآفرینی کنم.
پس بسم الله، شروع میکنم. من فکر میکنم از هواپیما که پیاده شدیم، پدرم ماشینی گرفته و ما را به هتلی برده که ستارههای زیادی دارد. البته من نمیدانستم ستاره و هتل چند ستاره چیست اما از تخت تمیز و نرمی که داشته و غذاهای داغ و خوشمزهاش متوجه شدهام که حتماً جای خوبی است.
بعد که در هتل مستقر شدیم، پدرم رفته و برای ما سفارش غذا داده و مادرم با من بازی میکرده و جغجغهام را بالای سرم، روبروی چشمان از حیرتْ به تمامی باز من، تکان میداده است.
من هم گاهی نق میزدهام و گاهی میخندیدم، گاهی بهانه شیر داشتهام و گاهی شیطانیام گل میکرده و میزدم وسایل بابا را که مرتب روی میز چیده شده بوده، میانداختم و میشکاندم.
بیرون از هتل اما برعکس، سرد سرد بوده. مادرم مرا داخل چند لباس و پتو میپیچیده که یک وقت سرما نخورم که اگر میخوردم چه ماجرایی بوده و سفر چه بدبیاریای میشده است.
خلاصه از شواهد و اذکار اینگونه برمیآید که نه تنها سرما نخوردم که سرحال و سالم بودم و کمی هم به واسطه سفر و آب و هوای ناب تبریز چاق هم شدهام.
این قصه چند روزی ادامه داشته تا اینکه بالاخره کار پدر انجام گرفته و پس از کمی گشت و گذار در شهر و دیدن دیدنیهای تبریز باز با یک هواپیمایی که از قضا قصد سقوط هم نداشته به شهر خودمان بازگشتهایم.
این هم گوشهای از خیال من درباره اولین سفرم بود. از این انشا نتیجه میگیریم که سفرنامه خیالی نوشتن هم جالبیتهای خاص خودش را دارد و اگر اندکی اطلاعات کسب کنیم، میتوانیم سفرنامه زیبایی بنویسیم.