قربانی‌شدن بازی به‌پای تست‌زنی/بازی برای بچه‌ها متن است، نه حاشیه


قربانی‌شدن بازی به‌پای تست‌زنی/بازی برای بچه‌ها متن است، نه حاشیه

ناجی، پژوهشگر «فلسفه برای کودکان» معتقد است که مدام بازی کردن کودکان وقت آنان را هدر نمی‌دهد و به نوعی بازی برای بچه‌ها از دنیای واقعی هم واقعی‌تر است.

به گزارش خبرنگار مهر، در «فلسفه برای کودکان» با معنابخشی و مفهوم‌سازی برای کودکان مواجه هستیم تا معانی و مفاهیم مختلف را برای آنان باز کنیم. یکی از مسائلی که می‌تواند این کار را انجام دهد مسئله «بازی» است. با توجه به اینکه بسیاری از مفاهیم اولیه برای کودکان از طریق «بازی» قابل انتقال است، می‌توان بیان کرد که بازی‌ها مفهوم‌ساز هستند و مهم‌ترین بستر ارتباطی‌اند که با مفاهیم و حوزه‌های جدید ارتباط برقرار می‌کنند. «بازی» با یکسری ابزارها شکل می‌گیرد که وجه مفهوم‌ساز و معنادار را دارند از همین رو می‌توانیم بگوییم که اسباب‌بازی هم مورد تامل فلسفی قرار می‌گیرد. با توجه به پرونده «باربی/ سارا؛ سرنوشت دو جهان» در خبرگزاری مهر که به اسباب‌بازی، شخصیت‌پردازی در حوزه اسباب‌بازی، کارکرد «بازی»، تاثیر شخصیت‌ها بر کودکان و... پرداخته است این‌بار به سراغ سعید ناجی مدرس فلسفه برای کودکان و پژوهشگر رفته‌ایم تا دو مقوله «بازی» و «اسباب‌بازی» را با تعابیر فلسفی مورد بحث و بررسی قرار دهیم.

با توجه به وجه مفهوم‌ساز و معنادار بودن «بازی»، به اعتقاد بسیاری از منتقدان «اسباب‌بازی» می‌تواند مورد تامل فلسفی قرار بگیرد. حال از این منظر می‌خواهیم اسباب‌بازی را از لحاظ فلسفی مورد بررسی قرار بدهیم. شما به عنوان کسی که در حوزه فلسفه برای کودکان کار کردید تا چه اندازه به این مسئله فکر کردید و تا چه اندازه این مباحث مورد تاکید شما است؟

اگر زندگی را از دریچه دیگر نگاه کنیم، زندگی شبیه یک «بازی» است به همین خاطر برخی از اندیشمندان زندگی را نمایشنامه‌ای دانستند که هر کسی نقش خود را بازی می‌کند. گاهی وقتی وارد یک «بازی» می‌شویم آن بازی بسیار برای ما جدی‌تر از واقعیت است. شما کودکان را دیدید زمانی‌که بازی می‌کنند جدی‌تر از کارهای واقعی‌شان است، حتی گریه‌ها و خوشحالی‌هایشان خیلی بیشتر از زمانی است که در امور روزمره جدی‌ به فعالیت می‌پردازند. به همین خاطر این سؤال مطرح می‌شود اگر دو جهان واقعیت و تخیل داشته‌باشیم «خدا به کدام جهان نزدیک‌تر است؟» این مسئله در مورد کودکان خیلی مهم است و می‌توان پرسید که آیا کودکان بازی را واقعی‌تر از واقعیت تلقی می‌کنند. دنیای کودکان کاملاً دنیای بازی است و دنیای واقعی برایشان عارضی است.

کودکان زمانی‌که بازی می‌کنند شاد و خوشحال هستند اما با وارد شدن در دنیای واقعی احساس کسلی و خستگی دارند، بیشتر دوست دارند به دنیای بازی برگردند زیرا دنیای بازی و تک‌تک اتفاقاتشان برایشان مهم است. برای توضیح این موضوع به قسمتی از کتاب «شازده کوچولو» اشاره می‌کنم، زمانی که خلبان قصد دارد تصویر بره‌ای را نقاشی کند اما به اندازه کافی بلد نیست یک جعبه می‌کشد و می‌گوید بره در جعبه خوابیده است، شازده کوچولو بسیار خوشحال می‌شود و بیان می‌کند بره من همانی است که در جعبه خوابیده است. در نتیجه تخیل کودکان باعث می‌شود که آن‌ها برخی چیزها را واقعیت بپندارند که بزرگ‌ترها نمی‌توانند از آن به عنوان واقعیت یاد کنند. بزرگ‌ترها باید خود بره را داشته باشند نه اینکه تخیل آن را در ذهن بگنجانند. از همین رو، این امر کمک می‌کند کودکان بازی و دنیای بازی را جدی‌تر فرض کنند.

در ایران نگرش به «بازی» تفریحی است و بازی را کاملا برای اوقات فراغت می‌دانند، زمانی‌که کودک خسته می‌شود، اجازه دارد «بازی» کند. متاسفانه اهمیت آموزشی «بازی» برای خانواده‌ها هنوز مشخص نشده است.

اظهارات فلاسفه و اندیشمندان بزرگ در این زمینه این است دنیای کودکان که در آن بازی می‌کنند یک دنیای «بازی» است و زبان آنان، زبان «داستان» است. ذهن کودکان به شکل داستان همه واقعیت‌ها را درمی‌آورد لذا اگر اجازه می‌دهیم کودکان وارد هر نوع بازی از جمله خاله‌بازی و بازی‌های پیچیده‌تر را انجام دهند، از همه‌مهم‌تر قادر هستند در دنیای ساختگی و خیالیشان آموزش‌هایی را ببینند و مهارت‌هایی را یاد بگیرند تا در دنیای واقعیت از آن مهارت‌ها استفاده کنند برای آینده آنان بسیار خوب است. اگر به‌طور مصداقی بیان کنم تا به این نتیجه برسیم که بازی‌ها برای کودکان تمرینی برای زندگی واقعی‌شان است، حتماً دیدید بچه‌گربه‌ها به دنبال کلاغ هستند آن‌ها را می‌گیرند و به او پنجه می‌اندازند و مثل یک موش کلاغ را به بازی می‌گیرند، آن‌ها در حال تمرین هستند که در آینده بتوانند حیوانات دیگر را شکار کنند، بدون اینکه خودشان از این موضوع خبر داشته باشند. آن‌ها در فضای بازی تمرین‌ها و مهارت‌هایی را یاد می‌گیرند که در بزرگ‌سالی از آن‌ استفاده کنند این امر در غریزه‌شان است تا در بازی مهارت‌هایی را آموزش ببینند. همان‌گونه که کودکان ما در دنیای بازی مهارت‌هایی را یاد می‌گیرند تا در بزرگ‌سالی برایشان قابل برداشت باشد بدون اینکه خبر داشته باشند غریزه‌، آن‌ها را به آن‌طرف می‌کشاند. دیدید در خاله‌بازی دختربچه‌ها، یکی مادر و دیگری کودک می‌شود، کسی که مادر شده، سعی می‌کند کودکش را به‌نحوی‌که قبلاً در مادرش دیده‌است مدیریت کند، به او غذا بدهد، به لباس‌ها و نظافتش رسیدگی کند، می‌بینیم که او تمرین مادری می‌کند زیرا در آینده قرار است، مادر ‌شود. به همین شکل در بازی پسران شاهد بازی مردانه هستیم که به آنان کمک خواهد کرد در دنیای بزرگسالی‌شان فعالیت‌های خود را به‌خوبی انجام دهند و حس مسئولیت‌پذیری در آنان تقویت خواهد شد. منظور من از این مقدمه‌ای که بیان کردم اشاره به فضای زندگی کودکانه و شرایط بازی‌گونه آن‌ها است کودکان همراه با «بازی» زندگی می‌کنند و واقعیت‌ها برایشان کسل‌کننده است.

آقای ناجی، با توجه به گفته‌های شما که کودکان مدام در حال بازی‌کردن هستند و دنیای خیالی و بازی برایشان واقعی‌تر از هر واقعیت‌ها است این امر منوط به بازی‌های خاصی است یعنی با مدام بازی کردن وقت آنان هدر نمی‌رود؟

خیر! این‌طور نیست که این بازی‌ها وقت آن‌ها را تلف کند، بلکه این بازی‌ها اگر مسیر انحرافی را پیش نرفته باشند تمرین‌هایی را فراهم می‌کنند تا کودکان به‌واسطه آن تمرین‌ها ورزیده شوند و بتوانند در زندگی واقعی موفق‌تر عمل کنند. اخیرا بازی‌های طبیعی کودکان که مورد انتخاب‌شان است مورد بررسی قرار گرفته و حقایق جالبی در این رابطه کشف شده است دقیقا این بازی‌ها برای آنان تمرین گفت‌وگو، ارتباط برقرار کردن، دعوا کردن، قهر کردن، دوست‌شدن، وفاداری، هم‌پیمانی و همکاری است بدون اینکه تمرکزی در این بازی‌ها داشته باشند. در مطالعه و تحقیقی که انجام شده بازی‌هایی که کودکان در زنگ تفریح انجام می‌دهند در مقایسه با ساعتی که در کلاس بودند مهارت ارتباطی و اجتماعی آنان در زنگ تفریح بالا رفته است زیرا در زنگ تفریح با یکدیگر بازی کردند، شوخی کردند، همدیگر را هل دادند، مطلبی به هم گفتند، در آنجا پیشرفت در زمینه مهارت‌های زبانی خیلی بیشتر از داخل کلاس‌ها بوده است. همچنین در ساعاتی که معلم سر کلاس نبوده است و کودکان خودشان بازی‌ها را طراحی و انجام دادند نسبت به زمانی که معلم در کلاس حاضر بوده، ارتباطات قوی‌تری دارند زیرا با یکدیگر گفت‌وگو و تبادل اطلاعات داشتند.

همان‌گونه که در مبحث «فلسفه برای کودکان» به نوعی همراه با بازی به کودکان آموزش داده می‌شود! نقش اساسی «فلسفه برای کودکان» در «بازی‌ها» چیست؟

بله! باید از واقعیت‌های موجود، در زمینه فلسفه برای کودکان استفاده کرد و تلاش کنیم در عرصه تعلیم و تربیت از بازی‌ها برای کودکان استفاده کنیم. زیرا بازی‌ها مناسب کودکان و جزء زندگی آنان است و در این راستا مهارت‌های بیشتری را نسبت به کلاس‌های آموزش‌وپرورش و مهدکودک یاد می‌گیرند زیرا کودکان به صورت واقعی بازی‌هایی که طبیعی‌تر است را انجام می‌دهند و در یادآوری آنان تاثیرات شگرفی دارد. «فلسفه برای کودکان» شکل کلاس‌ها را به صورت بازی درآورده و این حلقه کندوکاو را شبیه یک بازی کرده است تا بچه‌ها نظرات‌شان را به اشتراک بگذارند و تلاش کنند صحبت‌ها و دیدگاه‌های یکدیگر را نقد کنند. در اصل موفقیت آنان‌ها در بازی «کشف حقیقت» به‌حساب می‌آید. ببینید گل‌زدن آنان کشف حقیقت است، اگر معنای موضوعی را کشف کنند یا مفهومی را روشن کنند به منزله گل‌زدن است و می‌گویند «موفق شدیم» زیرا این کار با تلاش خودشان به ثمر نشسته و مداخله معلمشان اندک است. البته «فلسفه برای کودکان» بازی‌ها را در برنامه درسی‌ گنجانده است گاهی به‌عنوان ابزار طرح بحث و گاهی به‌عنوان ابزار فعالیت‌های مکمل موضوعات فلسفی هست که بسیار مفصل است و محملی جداگانه می‌طلبد.

آموزش و پرورش تا چه اندازه به این امر رجوع داشته و از بازی‌ها در راه آموزش استفاده کردند؟

متأسفانه آموزش‌وپرورش رایج کشورمان برای ۱۰۰ سال پیش است و از این بازی‌ها دوری کرده و بازی را به‌عنوان جنبه تفریحی برای کودکان می‌دانند حتی در زنگ تفریح و استراحت به آنان اجازه نمی‌دهند تفریح و بازی کنند مثلا می‌گویند باید خوراکی یا ناهار بخورید تا در کلاس گرسنه نباشید در اصل زنگ بازی و تفریح را از کودکان گرفته‌ایم و به سمت مسائل جدی رفته‌ایم یعنی مدام به کودکانمان می‌گوییم درس یاد بگیرید، درس یاد بگیرید و درس یاد بگیرید تا نمره‌هایتان بالا برود و خانواده‌هایتان از ما معلمان و مربیان راضی باشند. درس بخوانید تا در کنکور بهترین رتبه را بگیرید و قبول شوید! این شرایط آموزش‌وپرورش کنونی کشور ما است. البته غربی‌ها هم در راه آموزش‌وپرورش راه را اشتباهی رفتند اما در اصلاح آن کوشش فراوانی کردند. متاسفانه والدین، خانواده‌ها و فرهنگ ما باعث تشدید این وضعیت شده‌اند زیرا فکر می‌کنند موقعیت فرزندشان تنها در آموزش‌های مستقیم بهبود و ارتقا پیدا می‌کند و تنها باید از روی کتاب بخوانند و آموزش‌هایی را یاد بگیرند، از همین‌رو آموزش‌های غیرمستقیم توسط «بازی» فراموش شده است. این اشتباه در مورد «بازی» وجود دارد که بازی کردن را جنبه تفریحی می‌دانند و از جنبه آموزشی آن غافل هستند. اخیرا ثابت شده است که «فلسفه برای کودکان» همراه با «بازی» آموزش‌های بسیار خوبی به کودکان یاد داده‌ است بنابراین بنده با حرف شما موافق هستم که باید بازی‌ها را جدی بگیریم و تا به امروز جدی نگرفتن آن امری جبران‌ناپذیر است.

چرا در کشور ما به مسئله مهم، حیاتی و ضروری؛ پرداختن به ذهنیت کودکان کم پرداخته شده است؟

البته باید به این موضوع اشاره کنم که شیوه جدی آموزشی «آموزش‌وپرورش» فقط در ایران نبود، با توجه به اینکه کنکور و مدرک‌گرایی مُد شد، این امر هم در کل جهان وجود داشت و سیطره رویکرد آکادمیک در مدارس و به تدریج در مهدکودک‌ها رسوخ پیدا کرد. این موضوع باعث حذف «بازی‌ها» از مدارس و مهدکودک شد. کم‌کم جنبه آموزشی از دانشگاه به مدارس و از مدارس به مهدکودک سرازیر شد. در حال حاضر این رویکرد آکادمیک و دانشگاهی چیست؟ نیمکت‌هایی وجود دارد که دانش‌آموزان بر روی آن می‌نشینند و معلم براساس چارچوب‌هایی سعی می‌کند مطالب کتاب‌های گوناگون را به دانشجویان و دانش‌آموزان انتقال دهند این چارچوب تا حدی طبیعی شده که همه احساس می‌کنند آموزش باید با وجود نیکمت و تدریس خشک معلمان و تخته‌سیاه باشد و به این رویکرد نادرست هم آکادمیک می‌گویند.

متأسفانه آموزش‌وپرورش رایج کشورمان برای ۱۰۰ سال پیش است و از «بازی‌ها» دوری کرده‌اند و بازی را به‌عنوان تفریح برای کودکان می‌دانند حتی در زنگ تفریح و استراحت در مدارس به آنان اجازه نمی‌دهند تفریح و بازی کنند.

در گذشته مبحث «بازی‌ها» در مدارس اروپا و شاید ایران وجود داشت و فرصت‌های زیادی در اختیار کودکان قرار می‌گرفت تا سرگرم بازی شوند اما بعدها اذعان داشتند که کودکان باید تمرکزشان را برای یادگیری بگذارند به همین خاطر کتاب را در حیطه آموزش قرار دادند و در نتیجه کسی هم باید باشد تا اطلاعات کتاب را به کودکان بیاموزد، معلم هم بالای سر کودکان گذاشتند. حتی در دوران ابتدایی هم بچه‌ها باید به‌صورت آکادمیک و جدی روی نیمکت‌ها بنشینند، ساکت باشند و به درس گوش فرا بدهند. بعد آنان را در خانه زندانی کنند تا اطلاعات کتاب‌ها را حفظ کنند و در امتحان حاضر شوند و نمره قبولی بگیرند. این یک آموزش منظم، جدی و رسمی است که از دانشگاه کم‌کم به مدارس منتقل شد. در زمان گذشته این جدیت در مدارس ابتدایی وجود نداشت و حتی در مهدکودک‌ها نبوده است. در مدارس ابتدایی می‌بینیم که آموزش‌ها شبیه دانشگاه شده، مهدکودک‌ها هم که قبلاً در آن بازی‌محور بود، اما در حال حاضر مثل دانشگاه عمل می‌کند. زمانی‌که به مهدکودک مراجعه کنید خواهید دید که ۶ تا درس زبان انگلیسی، فارسی و ریاضی و... ارائه دادند تا به کودکان آموزش دهند اما باید به این نتیجه برسند که ما کودکان را به مهدکودک نمی‌فرستیم تا درس بخوانند این آموزش‌های درسی را باید در مدارس طی کنند. کودک در مهدکودک باید مهارت‌ها و توانایی‌های لازم را یاد بگیرد تا ارتباطات اجتماعی‌شان قوی شود. این فقر فرهنگی ما است که مهدکودک‌های ما بدون این‌که تصوری از تعلیم‌وتربیت داشته باشند کودکان را وادار می‌کنند روی نیمکت‌ها بنشینند و به حرف‌های معلم گوش بدهند. ذات بچه‌ها بازی است و با بازی‌کردن یاد می‌گیرند اما می‌بینیم کم‌کم این را در مهدکودک‌ها کنار گذاشتند. بنده می‌ترسم روزی برسد که تست‌زنی را در مهدکودک‌ها یاد بدهند و این ادامه فاجعه است! زمانی که کودک در زمان خودش کودکی نکند و بازی را سرلوحه زندگی قرار ندهد از یکسری ارتباطات و تعاملات به‌دور است و ساده‌ترین مهارت‌های اجتماعی را یاد نگرفته است زمانی که به دوره بزرگ‌سالی می‌رسد با مشکلاتی باید سر و کله بزند که می‌توانست در دوران کودکی آن‌ها را به‌راحتی حل کند.

از لحاظ وجه معناسازی و مفهوم‌سازی، اسباب‌بازی به نظر می‌رسد برای طراحی و تولید اسباب‌بازی نیازمند کار پژوهشی و فکری هستیم تا این مفهوم‌سازی را انجام ‌دهیم و با این کار ذهنیت کودکان را به درستی شکل دهیم! اما به نظر می‌رسد در ایران وجه بازاری و کالایی اسباب‌بازی‌ها بدون توجه به مسائل تربیتی و آموزشی پرداخته می‌شود، شما به عنوان کسی که این مسئله برایش مهم است که اسباب‌بازی بر روی کودکان تاثیر معناساز بگذارد، در این زمینه چه‌کار باید کرد و راهکار شما در این زمینه چیست؟

زمانی می‌بینیم که اسباب‌بازی و بازی‌ها برای تجارت ساخته می‌شوند نه جنبه‌های کاربردی و عملی، طبق معیار جهانی جنبه مالی اسباب‌بازی، مهم است. اما در کشور ما جنبه مالی بیش از هر چیز اهمیت پیدا می‌کند و اکثرا افرادی که در این زمینه سواد کافی ندارند به خاطر جنبه مالی وارد حوزه می‌شوند متخصصین رشته‌های دیگر، به دلیل درآمدزایی وارد کاری که تخصص‌اش را ندارد، وارد می‌شوند و این بخش از تولیدات ایرانی واقعا مخرب و ناکارآمد است و متاسفانه در تمام زمینه‌ها وجود دارد. شما فرض کنید متخصصین سرمایه ندارند و کسانی که سرمایه دارند تخصص ندارند و این سیستم همچنان ادامه دارد. مسئله اینجاست که مرجعی که با کودکان سروکار دارند کار تحقیقی و جدی انجام نداده‌اند تحقیق‌هایی که نتیجه اهمیت، نوع بازی و اسباب‌بازی باشد. متاسفانه مراکز و موسسات ما گرفتار تجاری‌سازی شده‌اند. این بحث مصداق این امر است که از ما می‌پرسیدند علم بهتر است یا ثروت؟ و موضوع همیشگی انشا قرار می‌گرفت در حال حاضر ثروت را انتخاب می‌کنند و می‌گویند علوم انسانی بیاید برای ما کار کند تا درآمدزایی داشته باشیم تا ثروت حداقلی را به دست بیاورند. متاسفانه این رویکرد در برخی نهادهای دانشگاهی هم هست آنان با این پیش‌فرض حرکت می‌کنند که علوم انسانی و هنر باید به سمت درآمدزایی بروند تا به نوعی بودجه نهاد را تامین کنند.

باید روی این مسئله تأمل و فکر کرد که چه باید کرد تا در همه زمینه‌ها به خصوص بازی و اسباب‌بازی‌ بودجه‌هایی طلب شود که لازم نباشد به‌سرعت درآمدزایی کند بلکه باید از لحاظ فرهنگی آینده کشور را تضمین کند، یعنی بچه‌ها هر چه بازی‌های خوب و بیشتری انجام دهند مهارت‌ها و خلاقیت‌های بیشتری به‌دست می‌آورند در نتیجه اگر آدم‌های خلاقی تربیت شوند در آینده به توسعه کشور کمک می‌کنند، به اعتقاد من در این زمینه باید فکر اساسی صورت بگیرد.

باید دانش و مشورتی با اندیشمندان و متفکران در این حوزه وجود داشته باشد اما می‌بینیم که دغدغه‌اش وجود ندارد شما تا چه اندازه این را مهم و ضروری می‌دانید؟ چگونه باید به این سمت حرکت کرد؟

تشکیل اتاق‌فکر یکی از شرایط این موضوع است تمام ماجرا را پوشش نمی‌دهد، یکی دیگر از مسائل این است که افراد باید از زوایای مختلف توجیه شوند که این توانایی را دارند با تولیدات به ارتقا فرهنگ کمک کنند و هم اینکه درآمدشان را داشته باشند. اگر توجیه شوند به دنبال طراحی‌های علمی برای بازی و اسباب‌بازی می‌روند از همین رو مجبور می‌شوند به دنبال افراد متخصص و ماهر بروند و از آنان مشاوره بگیرند. اساسا تغییر نگرش و دیدگاه در اتاق فکر هم انجام می‌شود.

در کنار این معناسازی همواره اهداف فرهنگی و تربیتی در تولید اسباب‌بازی وجود داشته است به ویژه در کشورهای توسعه یافته بر مبنای ایده‌های تربیتی و فرهنگی‌شان تولید اسباب‌بازی را با اهداف و استراتژی‌های فرهنگی و تربیتی به کودکان انتقال می‌دهند اما در ایران چنین استراتژی‌ها و برنامه‌ریزی‌هایی نداریم شما به اعتقاد شما باید چه راهکاری را به صورت ایجابی در پیش بگیریم؟

در ایران نگرش به «بازی» تفریحی است و بازی را کاملا برای اوقات فراغت می‌دانند، زمانی‌که کودک خسته می‌شود، اجازه دارد «بازی» کند. متاسفانه اهمیت آموزشی «بازی» برای خانواده‌ها هنوز مشخص نشده است. انگار «بازی» برای آنان بار منفی دارد. در حال حاضر با رایج شدن بازی‌های کامپیوتری، مشکل بینایی و اعصاب برای کودکان و نوجوانان ایجاد شده زیرا مدام تبلت و موبایل در دستشان است به همین خاطر نگرش خانواده درباره «بازی» محدود به بازی‌های رایانه‌ای و تبلت شده است و سعی می‌کنند با ثبت‌نام در کلاس‌های آمورزشی آن‌ها را خسته و خسته‌تر کنند. کاش والدین به جای این‌کار فرزندان خود را در کلاس‌های ثبت‌نام کنند که به وسیله «بازی» به آنان نوع رفتارهای اجتماعی، ارتباط برقرارکردن، تفکر، ایجاد خلاقیت را آموزش دهند یا اینکه با ابتکار منحصر به فردشان اسباب‌بازی خلق کنند. خیلی‌ها بازی و اسباب‌بازی را انحصارا برای کودکان می‌دانند اما باید سعی کنیم «بازی» را در سطوح و پایه‌های مختلف استفاده کنیم. تصورم این است که حتی بزرگ‌سالان و والدین نیاز به بازی دارند منتهی بازی‌های والدین و کودکان مخصوص به خودشان است در مهمانی‌های دورهمی دیده‌اید که افراد مسن با کودکان بازی می‌کنند دیگران به آنان می‌گویند که زشت است با بچه‌ها بازی می‌کنید اما آن‌ها به شدت علاقه دارند که با کودکان بازی کنند زیرا نیاز به بازی کردن دارند و بازی دنیایی است که اگر وارد آن شویم از دغدغه‌ها و مشکلات این جهان رها می‌شویم و وارد فضایی خواهیم شد که همه چیز متفاوت است و در آن‌جا موضوعات و مسائل خاصی را تمرین می‌کنیم. مثلا برخی برنامه‌های طنز تلویزیونی با استفاده از «بازی» آموزش مناسبی به بزرگسالان می‌دهند تا با هم‌بازی شدن با کودکانشان ارتباطات خانوادگی را بالاتر ببرند. خیلی‌ها معتقدند که برای «بازی» حتما باید از اسباب‌بازی استفاده کنند در حالی‌که اسباب‌بازی به وسیله «بازی» مهم است و باید به آن اهمیت داده شود.

یعنی اسباب‌بازی وجه خنثی دارد و نسبت به «بازی» در درجه اهمیت پایین‌تری قرار می‌گیرد؟

ببینید نمی‌توان گفت که اسباب‌بازی اهمیت ندارد اما به وسیله بازی است که اسباب‌بازی هم وجه معنادار پیدا می‌کند، برخی از بازی‌ها وسایل بازی هستند و برخی اسباب‌بازی مثلا در بازی شطرنج مهره‌ها وسایل بازی‌اند و زمانی‌که ماشین کنترلی به دست کودک می‌دهیم می‌شود اسباب‌بازی! اسباب‌بازی در شرایطی اهمیت ندارد که کودک نتواند با آن بازی کند در حال حاضر هم می‌بینیم کودکان ۲۰۰ مدل اسباب‌بازی در اتاقشان دارند اما نمی‌توانند به خوبی با آن بازی کنند یا هیچ‌گونه جذابیتی برایشان ندارد و مهارتی به آنان اضافه نمی‌کند از این جهت باید می‌گوییم که اسباب‌بازی فی‌نفسه دارای اهمیت نیست و به وسیله «بازی» مهم می‌شود.

امروزه دانشمندان روی بازی‌ها کار کردند و به‌صورت کاربردی در رشته‌های همچون ریاضی مورد استفاده قرار دادند زمانی که آموزش‌ها همراه با «بازی» انتقال داده شود کودکان به موضوعات کم‌کم علاقه‌مند و کنجکاو می‌شوند تا ببینند ماجرا چیست. البته نتایج و تحقیقات نشان داده که کودکان با استفاده از بازی درس را بهتر یاد گرفتند.


به گزارش خبرنگار مهر، در «فلسفه برای کودکان» با معنابخشی و مفهوم‌سازی برای کودکان مواجه هستیم تا معانی و مفاهیم مختلف را برای آنان باز کنیم. یکی از مسائلی که می‌تواند این کار را انجام دهد مسئله «بازی» است. با توجه به اینکه بسیاری از مفاهیم اولیه برای کودکان از طریق «بازی» قابل انتقال است، می‌توان بیان کرد که بازی‌ها مفهوم‌ساز هستند و مهم‌ترین بستر ارتباطی‌اند که با مفاهیم و حوزه‌های جدید ارتباط برقرار می‌کنند. «بازی» با یکسری ابزارها شکل می‌گیرد که وجه مفهوم‌ساز و معنادار را دارند از همین رو می‌توانیم بگوییم که اسباب‌بازی هم مورد تامل فلسفی قرار می‌گیرد. با توجه به پرونده «باربی/ سارا؛ سرنوشت دو جهان» در خبرگزاری مهر که به اسباب‌بازی، شخصیت‌پردازی در حوزه اسباب‌بازی، کارکرد «بازی»، تاثیر شخصیت‌ها بر کودکان و... پرداخته است این‌بار به سراغ سعید ناجی مدرس فلسفه برای کودکان و پژوهشگر رفته‌ایم تا دو مقوله «بازی» و «اسباب‌بازی» را با تعابیر فلسفی مورد بحث و بررسی قرار دهیم.

با توجه به وجه مفهوم‌ساز و معنادار بودن «بازی»، به اعتقاد بسیاری از منتقدان «اسباب‌بازی» می‌تواند مورد تامل فلسفی قرار بگیرد. حال از این منظر می‌خواهیم اسباب‌بازی را از لحاظ فلسفی مورد بررسی قرار بدهیم. شما به عنوان کسی که در حوزه فلسفه برای کودکان کار کردید تا چه اندازه به این مسئله فکر کردید و تا چه اندازه این مباحث مورد تاکید شما است؟

اگر زندگی را از دریچه دیگر نگاه کنیم، زندگی شبیه یک «بازی» است به همین خاطر برخی از اندیشمندان زندگی را نمایشنامه‌ای دانستند که هر کسی نقش خود را بازی می‌کند. گاهی وقتی وارد یک «بازی» می‌شویم آن بازی بسیار برای ما جدی‌تر از واقعیت است. شما کودکان را دیدید زمانی‌که بازی می‌کنند جدی‌تر از کارهای واقعی‌شان است، حتی گریه‌ها و خوشحالی‌هایشان خیلی بیشتر از زمانی است که در امور روزمره جدی‌ به فعالیت می‌پردازند. به همین خاطر این سؤال مطرح می‌شود اگر دو جهان واقعیت و تخیل داشته‌باشیم «خدا به کدام جهان نزدیک‌تر است؟» این مسئله در مورد کودکان خیلی مهم است و می‌توان پرسید که آیا کودکان بازی را واقعی‌تر از واقعیت تلقی می‌کنند. دنیای کودکان کاملاً دنیای بازی است و دنیای واقعی برایشان عارضی است.

کودکان زمانی‌که بازی می‌کنند شاد و خوشحال هستند اما با وارد شدن در دنیای واقعی احساس کسلی و خستگی دارند، بیشتر دوست دارند به دنیای بازی برگردند زیرا دنیای بازی و تک‌تک اتفاقاتشان برایشان مهم است. برای توضیح این موضوع به قسمتی از کتاب «شازده کوچولو» اشاره می‌کنم، زمانی که خلبان قصد دارد تصویر بره‌ای را نقاشی کند اما به اندازه کافی بلد نیست یک جعبه می‌کشد و می‌گوید بره در جعبه خوابیده است، شازده کوچولو بسیار خوشحال می‌شود و بیان می‌کند بره من همانی است که در جعبه خوابیده است. در نتیجه تخیل کودکان باعث می‌شود که آن‌ها برخی چیزها را واقعیت بپندارند که بزرگ‌ترها نمی‌توانند از آن به عنوان واقعیت یاد کنند. بزرگ‌ترها باید خود بره را داشته باشند نه اینکه تخیل آن را در ذهن بگنجانند. از همین رو، این امر کمک می‌کند کودکان بازی و دنیای بازی را جدی‌تر فرض کنند.

در ایران نگرش به «بازی» تفریحی است و بازی را کاملا برای اوقات فراغت می‌دانند، زمانی‌که کودک خسته می‌شود، اجازه دارد «بازی» کند. متاسفانه اهمیت آموزشی «بازی» برای خانواده‌ها هنوز مشخص نشده است.

اظهارات فلاسفه و اندیشمندان بزرگ در این زمینه این است دنیای کودکان که در آن بازی می‌کنند یک دنیای «بازی» است و زبان آنان، زبان «داستان» است. ذهن کودکان به شکل داستان همه واقعیت‌ها را درمی‌آورد لذا اگر اجازه می‌دهیم کودکان وارد هر نوع بازی از جمله خاله‌بازی و بازی‌های پیچیده‌تر را انجام دهند، از همه‌مهم‌تر قادر هستند در دنیای ساختگی و خیالیشان آموزش‌هایی را ببینند و مهارت‌هایی را یاد بگیرند تا در دنیای واقعیت از آن مهارت‌ها استفاده کنند برای آینده آنان بسیار خوب است. اگر به‌طور مصداقی بیان کنم تا به این نتیجه برسیم که بازی‌ها برای کودکان تمرینی برای زندگی واقعی‌شان است، حتماً دیدید بچه‌گربه‌ها به دنبال کلاغ هستند آن‌ها را می‌گیرند و به او پنجه می‌اندازند و مثل یک موش کلاغ را به بازی می‌گیرند، آن‌ها در حال تمرین هستند که در آینده بتوانند حیوانات دیگر را شکار کنند، بدون اینکه خودشان از این موضوع خبر داشته باشند. آن‌ها در فضای بازی تمرین‌ها و مهارت‌هایی را یاد می‌گیرند که در بزرگ‌سالی از آن‌ استفاده کنند این امر در غریزه‌شان است تا در بازی مهارت‌هایی را آموزش ببینند. همان‌گونه که کودکان ما در دنیای بازی مهارت‌هایی را یاد می‌گیرند تا در بزرگ‌سالی برایشان قابل برداشت باشد بدون اینکه خبر داشته باشند غریزه‌، آن‌ها را به آن‌طرف می‌کشاند. دیدید در خاله‌بازی دختربچه‌ها، یکی مادر و دیگری کودک می‌شود، کسی که مادر شده، سعی می‌کند کودکش را به‌نحوی‌که قبلاً در مادرش دیده‌است مدیریت کند، به او غذا بدهد، به لباس‌ها و نظافتش رسیدگی کند، می‌بینیم که او تمرین مادری می‌کند زیرا در آینده قرار است، مادر ‌شود. به همین شکل در بازی پسران شاهد بازی مردانه هستیم که به آنان کمک خواهد کرد در دنیای بزرگسالی‌شان فعالیت‌های خود را به‌خوبی انجام دهند و حس مسئولیت‌پذیری در آنان تقویت خواهد شد. منظور من از این مقدمه‌ای که بیان کردم اشاره به فضای زندگی کودکانه و شرایط بازی‌گونه آن‌ها است کودکان همراه با «بازی» زندگی می‌کنند و واقعیت‌ها برایشان کسل‌کننده است.

آقای ناجی، با توجه به گفته‌های شما که کودکان مدام در حال بازی‌کردن هستند و دنیای خیالی و بازی برایشان واقعی‌تر از هر واقعیت‌ها است این امر منوط به بازی‌های خاصی است یعنی با مدام بازی کردن وقت آنان هدر نمی‌رود؟

خیر! این‌طور نیست که این بازی‌ها وقت آن‌ها را تلف کند، بلکه این بازی‌ها اگر مسیر انحرافی را پیش نرفته باشند تمرین‌هایی را فراهم می‌کنند تا کودکان به‌واسطه آن تمرین‌ها ورزیده شوند و بتوانند در زندگی واقعی موفق‌تر عمل کنند. اخیرا بازی‌های طبیعی کودکان که مورد انتخاب‌شان است مورد بررسی قرار گرفته و حقایق جالبی در این رابطه کشف شده است دقیقا این بازی‌ها برای آنان تمرین گفت‌وگو، ارتباط برقرار کردن، دعوا کردن، قهر کردن، دوست‌شدن، وفاداری، هم‌پیمانی و همکاری است بدون اینکه تمرکزی در این بازی‌ها داشته باشند. در مطالعه و تحقیقی که انجام شده بازی‌هایی که کودکان در زنگ تفریح انجام می‌دهند در مقایسه با ساعتی که در کلاس بودند مهارت ارتباطی و اجتماعی آنان در زنگ تفریح بالا رفته است زیرا در زنگ تفریح با یکدیگر بازی کردند، شوخی کردند، همدیگر را هل دادند، مطلبی به هم گفتند، در آنجا پیشرفت در زمینه مهارت‌های زبانی خیلی بیشتر از داخل کلاس‌ها بوده است. همچنین در ساعاتی که معلم سر کلاس نبوده است و کودکان خودشان بازی‌ها را طراحی و انجام دادند نسبت به زمانی که معلم در کلاس حاضر بوده، ارتباطات قوی‌تری دارند زیرا با یکدیگر گفت‌وگو و تبادل اطلاعات داشتند.

همان‌گونه که در مبحث «فلسفه برای کودکان» به نوعی همراه با بازی به کودکان آموزش داده می‌شود! نقش اساسی «فلسفه برای کودکان» در «بازی‌ها» چیست؟

بله! باید از واقعیت‌های موجود، در زمینه فلسفه برای کودکان استفاده کرد و تلاش کنیم در عرصه تعلیم و تربیت از بازی‌ها برای کودکان استفاده کنیم. زیرا بازی‌ها مناسب کودکان و جزء زندگی آنان است و در این راستا مهارت‌های بیشتری را نسبت به کلاس‌های آموزش‌وپرورش و مهدکودک یاد می‌گیرند زیرا کودکان به صورت واقعی بازی‌هایی که طبیعی‌تر است را انجام می‌دهند و در یادآوری آنان تاثیرات شگرفی دارد. «فلسفه برای کودکان» شکل کلاس‌ها را به صورت بازی درآورده و این حلقه کندوکاو را شبیه یک بازی کرده است تا بچه‌ها نظرات‌شان را به اشتراک بگذارند و تلاش کنند صحبت‌ها و دیدگاه‌های یکدیگر را نقد کنند. در اصل موفقیت آنان‌ها در بازی «کشف حقیقت» به‌حساب می‌آید. ببینید گل‌زدن آنان کشف حقیقت است، اگر معنای موضوعی را کشف کنند یا مفهومی را روشن کنند به منزله گل‌زدن است و می‌گویند «موفق شدیم» زیرا این کار با تلاش خودشان به ثمر نشسته و مداخله معلمشان اندک است. البته «فلسفه برای کودکان» بازی‌ها را در برنامه درسی‌ گنجانده است گاهی به‌عنوان ابزار طرح بحث و گاهی به‌عنوان ابزار فعالیت‌های مکمل موضوعات فلسفی هست که بسیار مفصل است و محملی جداگانه می‌طلبد.

آموزش و پرورش تا چه اندازه به این امر رجوع داشته و از بازی‌ها در راه آموزش استفاده کردند؟

متأسفانه آموزش‌وپرورش رایج کشورمان برای ۱۰۰ سال پیش است و از این بازی‌ها دوری کرده و بازی را به‌عنوان جنبه تفریحی برای کودکان می‌دانند حتی در زنگ تفریح و استراحت به آنان اجازه نمی‌دهند تفریح و بازی کنند مثلا می‌گویند باید خوراکی یا ناهار بخورید تا در کلاس گرسنه نباشید در اصل زنگ بازی و تفریح را از کودکان گرفته‌ایم و به سمت مسائل جدی رفته‌ایم یعنی مدام به کودکانمان می‌گوییم درس یاد بگیرید، درس یاد بگیرید و درس یاد بگیرید تا نمره‌هایتان بالا برود و خانواده‌هایتان از ما معلمان و مربیان راضی باشند. درس بخوانید تا در کنکور بهترین رتبه را بگیرید و قبول شوید! این شرایط آموزش‌وپرورش کنونی کشور ما است. البته غربی‌ها هم در راه آموزش‌وپرورش راه را اشتباهی رفتند اما در اصلاح آن کوشش فراوانی کردند. متاسفانه والدین، خانواده‌ها و فرهنگ ما باعث تشدید این وضعیت شده‌اند زیرا فکر می‌کنند موقعیت فرزندشان تنها در آموزش‌های مستقیم بهبود و ارتقا پیدا می‌کند و تنها باید از روی کتاب بخوانند و آموزش‌هایی را یاد بگیرند، از همین‌رو آموزش‌های غیرمستقیم توسط «بازی» فراموش شده است. این اشتباه در مورد «بازی» وجود دارد که بازی کردن را جنبه تفریحی می‌دانند و از جنبه آموزشی آن غافل هستند. اخیرا ثابت شده است که «فلسفه برای کودکان» همراه با «بازی» آموزش‌های بسیار خوبی به کودکان یاد داده‌ است بنابراین بنده با حرف شما موافق هستم که باید بازی‌ها را جدی بگیریم و تا به امروز جدی نگرفتن آن امری جبران‌ناپذیر است.

چرا در کشور ما به مسئله مهم، حیاتی و ضروری؛ پرداختن به ذهنیت کودکان کم پرداخته شده است؟

البته باید به این موضوع اشاره کنم که شیوه جدی آموزشی «آموزش‌وپرورش» فقط در ایران نبود، با توجه به اینکه کنکور و مدرک‌گرایی مُد شد، این امر هم در کل جهان وجود داشت و سیطره رویکرد آکادمیک در مدارس و به تدریج در مهدکودک‌ها رسوخ پیدا کرد. این موضوع باعث حذف «بازی‌ها» از مدارس و مهدکودک شد. کم‌کم جنبه آموزشی از دانشگاه به مدارس و از مدارس به مهدکودک سرازیر شد. در حال حاضر این رویکرد آکادمیک و دانشگاهی چیست؟ نیمکت‌هایی وجود دارد که دانش‌آموزان بر روی آن می‌نشینند و معلم براساس چارچوب‌هایی سعی می‌کند مطالب کتاب‌های گوناگون را به دانشجویان و دانش‌آموزان انتقال دهند این چارچوب تا حدی طبیعی شده که همه احساس می‌کنند آموزش باید با وجود نیکمت و تدریس خشک معلمان و تخته‌سیاه باشد و به این رویکرد نادرست هم آکادمیک می‌گویند.

متأسفانه آموزش‌وپرورش رایج کشورمان برای ۱۰۰ سال پیش است و از «بازی‌ها» دوری کرده‌اند و بازی را به‌عنوان تفریح برای کودکان می‌دانند حتی در زنگ تفریح و استراحت در مدارس به آنان اجازه نمی‌دهند تفریح و بازی کنند.

در گذشته مبحث «بازی‌ها» در مدارس اروپا و شاید ایران وجود داشت و فرصت‌های زیادی در اختیار کودکان قرار می‌گرفت تا سرگرم بازی شوند اما بعدها اذعان داشتند که کودکان باید تمرکزشان را برای یادگیری بگذارند به همین خاطر کتاب را در حیطه آموزش قرار دادند و در نتیجه کسی هم باید باشد تا اطلاعات کتاب را به کودکان بیاموزد، معلم هم بالای سر کودکان گذاشتند. حتی در دوران ابتدایی هم بچه‌ها باید به‌صورت آکادمیک و جدی روی نیمکت‌ها بنشینند، ساکت باشند و به درس گوش فرا بدهند. بعد آنان را در خانه زندانی کنند تا اطلاعات کتاب‌ها را حفظ کنند و در امتحان حاضر شوند و نمره قبولی بگیرند. این یک آموزش منظم، جدی و رسمی است که از دانشگاه کم‌کم به مدارس منتقل شد. در زمان گذشته این جدیت در مدارس ابتدایی وجود نداشت و حتی در مهدکودک‌ها نبوده است. در مدارس ابتدایی می‌بینیم که آموزش‌ها شبیه دانشگاه شده، مهدکودک‌ها هم که قبلاً در آن بازی‌محور بود، اما در حال حاضر مثل دانشگاه عمل می‌کند. زمانی‌که به مهدکودک مراجعه کنید خواهید دید که ۶ تا درس زبان انگلیسی، فارسی و ریاضی و... ارائه دادند تا به کودکان آموزش دهند اما باید به این نتیجه برسند که ما کودکان را به مهدکودک نمی‌فرستیم تا درس بخوانند این آموزش‌های درسی را باید در مدارس طی کنند. کودک در مهدکودک باید مهارت‌ها و توانایی‌های لازم را یاد بگیرد تا ارتباطات اجتماعی‌شان قوی شود. این فقر فرهنگی ما است که مهدکودک‌های ما بدون این‌که تصوری از تعلیم‌وتربیت داشته باشند کودکان را وادار می‌کنند روی نیمکت‌ها بنشینند و به حرف‌های معلم گوش بدهند. ذات بچه‌ها بازی است و با بازی‌کردن یاد می‌گیرند اما می‌بینیم کم‌کم این را در مهدکودک‌ها کنار گذاشتند. بنده می‌ترسم روزی برسد که تست‌زنی را در مهدکودک‌ها یاد بدهند و این ادامه فاجعه است! زمانی که کودک در زمان خودش کودکی نکند و بازی را سرلوحه زندگی قرار ندهد از یکسری ارتباطات و تعاملات به‌دور است و ساده‌ترین مهارت‌های اجتماعی را یاد نگرفته است زمانی که به دوره بزرگ‌سالی می‌رسد با مشکلاتی باید سر و کله بزند که می‌توانست در دوران کودکی آن‌ها را به‌راحتی حل کند.

از لحاظ وجه معناسازی و مفهوم‌سازی، اسباب‌بازی به نظر می‌رسد برای طراحی و تولید اسباب‌بازی نیازمند کار پژوهشی و فکری هستیم تا این مفهوم‌سازی را انجام ‌دهیم و با این کار ذهنیت کودکان را به درستی شکل دهیم! اما به نظر می‌رسد در ایران وجه بازاری و کالایی اسباب‌بازی‌ها بدون توجه به مسائل تربیتی و آموزشی پرداخته می‌شود، شما به عنوان کسی که این مسئله برایش مهم است که اسباب‌بازی بر روی کودکان تاثیر معناساز بگذارد، در این زمینه چه‌کار باید کرد و راهکار شما در این زمینه چیست؟

زمانی می‌بینیم که اسباب‌بازی و بازی‌ها برای تجارت ساخته می‌شوند نه جنبه‌های کاربردی و عملی، طبق معیار جهانی جنبه مالی اسباب‌بازی، مهم است. اما در کشور ما جنبه مالی بیش از هر چیز اهمیت پیدا می‌کند و اکثرا افرادی که در این زمینه سواد کافی ندارند به خاطر جنبه مالی وارد حوزه می‌شوند متخصصین رشته‌های دیگر، به دلیل درآمدزایی وارد کاری که تخصص‌اش را ندارد، وارد می‌شوند و این بخش از تولیدات ایرانی واقعا مخرب و ناکارآمد است و متاسفانه در تمام زمینه‌ها وجود دارد. شما فرض کنید متخصصین سرمایه ندارند و کسانی که سرمایه دارند تخصص ندارند و این سیستم همچنان ادامه دارد. مسئله اینجاست که مرجعی که با کودکان سروکار دارند کار تحقیقی و جدی انجام نداده‌اند تحقیق‌هایی که نتیجه اهمیت، نوع بازی و اسباب‌بازی باشد. متاسفانه مراکز و موسسات ما گرفتار تجاری‌سازی شده‌اند. این بحث مصداق این امر است که از ما می‌پرسیدند علم بهتر است یا ثروت؟ و موضوع همیشگی انشا قرار می‌گرفت در حال حاضر ثروت را انتخاب می‌کنند و می‌گویند علوم انسانی بیاید برای ما کار کند تا درآمدزایی داشته باشیم تا ثروت حداقلی را به دست بیاورند. متاسفانه این رویکرد در برخی نهادهای دانشگاهی هم هست آنان با این پیش‌فرض حرکت می‌کنند که علوم انسانی و هنر باید به سمت درآمدزایی بروند تا به نوعی بودجه نهاد را تامین کنند.

باید روی این مسئله تأمل و فکر کرد که چه باید کرد تا در همه زمینه‌ها به خصوص بازی و اسباب‌بازی‌ بودجه‌هایی طلب شود که لازم نباشد به‌سرعت درآمدزایی کند بلکه باید از لحاظ فرهنگی آینده کشور را تضمین کند، یعنی بچه‌ها هر چه بازی‌های خوب و بیشتری انجام دهند مهارت‌ها و خلاقیت‌های بیشتری به‌دست می‌آورند در نتیجه اگر آدم‌های خلاقی تربیت شوند در آینده به توسعه کشور کمک می‌کنند، به اعتقاد من در این زمینه باید فکر اساسی صورت بگیرد.

باید دانش و مشورتی با اندیشمندان و متفکران در این حوزه وجود داشته باشد اما می‌بینیم که دغدغه‌اش وجود ندارد شما تا چه اندازه این را مهم و ضروری می‌دانید؟ چگونه باید به این سمت حرکت کرد؟

تشکیل اتاق‌فکر یکی از شرایط این موضوع است تمام ماجرا را پوشش نمی‌دهد، یکی دیگر از مسائل این است که افراد باید از زوایای مختلف توجیه شوند که این توانایی را دارند با تولیدات به ارتقا فرهنگ کمک کنند و هم اینکه درآمدشان را داشته باشند. اگر توجیه شوند به دنبال طراحی‌های علمی برای بازی و اسباب‌بازی می‌روند از همین رو مجبور می‌شوند به دنبال افراد متخصص و ماهر بروند و از آنان مشاوره بگیرند. اساسا تغییر نگرش و دیدگاه در اتاق فکر هم انجام می‌شود.

در کنار این معناسازی همواره اهداف فرهنگی و تربیتی در تولید اسباب‌بازی وجود داشته است به ویژه در کشورهای توسعه یافته بر مبنای ایده‌های تربیتی و فرهنگی‌شان تولید اسباب‌بازی را با اهداف و استراتژی‌های فرهنگی و تربیتی به کودکان انتقال می‌دهند اما در ایران چنین استراتژی‌ها و برنامه‌ریزی‌هایی نداریم شما به اعتقاد شما باید چه راهکاری را به صورت ایجابی در پیش بگیریم؟

در ایران نگرش به «بازی» تفریحی است و بازی را کاملا برای اوقات فراغت می‌دانند، زمانی‌که کودک خسته می‌شود، اجازه دارد «بازی» کند. متاسفانه اهمیت آموزشی «بازی» برای خانواده‌ها هنوز مشخص نشده است. انگار «بازی» برای آنان بار منفی دارد. در حال حاضر با رایج شدن بازی‌های کامپیوتری، مشکل بینایی و اعصاب برای کودکان و نوجوانان ایجاد شده زیرا مدام تبلت و موبایل در دستشان است به همین خاطر نگرش خانواده درباره «بازی» محدود به بازی‌های رایانه‌ای و تبلت شده است و سعی می‌کنند با ثبت‌نام در کلاس‌های آمورزشی آن‌ها را خسته و خسته‌تر کنند. کاش والدین به جای این‌کار فرزندان خود را در کلاس‌های ثبت‌نام کنند که به وسیله «بازی» به آنان نوع رفتارهای اجتماعی، ارتباط برقرارکردن، تفکر، ایجاد خلاقیت را آموزش دهند یا اینکه با ابتکار منحصر به فردشان اسباب‌بازی خلق کنند. خیلی‌ها بازی و اسباب‌بازی را انحصارا برای کودکان می‌دانند اما باید سعی کنیم «بازی» را در سطوح و پایه‌های مختلف استفاده کنیم. تصورم این است که حتی بزرگ‌سالان و والدین نیاز به بازی دارند منتهی بازی‌های والدین و کودکان مخصوص به خودشان است در مهمانی‌های دورهمی دیده‌اید که افراد مسن با کودکان بازی می‌کنند دیگران به آنان می‌گویند که زشت است با بچه‌ها بازی می‌کنید اما آن‌ها به شدت علاقه دارند که با کودکان بازی کنند زیرا نیاز به بازی کردن دارند و بازی دنیایی است که اگر وارد آن شویم از دغدغه‌ها و مشکلات این جهان رها می‌شویم و وارد فضایی خواهیم شد که همه چیز متفاوت است و در آن‌جا موضوعات و مسائل خاصی را تمرین می‌کنیم. مثلا برخی برنامه‌های طنز تلویزیونی با استفاده از «بازی» آموزش مناسبی به بزرگسالان می‌دهند تا با هم‌بازی شدن با کودکانشان ارتباطات خانوادگی را بالاتر ببرند. خیلی‌ها معتقدند که برای «بازی» حتما باید از اسباب‌بازی استفاده کنند در حالی‌که اسباب‌بازی به وسیله «بازی» مهم است و باید به آن اهمیت داده شود.

یعنی اسباب‌بازی وجه خنثی دارد و نسبت به «بازی» در درجه اهمیت پایین‌تری قرار می‌گیرد؟

ببینید نمی‌توان گفت که اسباب‌بازی اهمیت ندارد اما به وسیله بازی است که اسباب‌بازی هم وجه معنادار پیدا می‌کند، برخی از بازی‌ها وسایل بازی هستند و برخی اسباب‌بازی مثلا در بازی شطرنج مهره‌ها وسایل بازی‌اند و زمانی‌که ماشین کنترلی به دست کودک می‌دهیم می‌شود اسباب‌بازی! اسباب‌بازی در شرایطی اهمیت ندارد که کودک نتواند با آن بازی کند در حال حاضر هم می‌بینیم کودکان ۲۰۰ مدل اسباب‌بازی در اتاقشان دارند اما نمی‌توانند به خوبی با آن بازی کنند یا هیچ‌گونه جذابیتی برایشان ندارد و مهارتی به آنان اضافه نمی‌کند از این جهت باید می‌گوییم که اسباب‌بازی فی‌نفسه دارای اهمیت نیست و به وسیله «بازی» مهم می‌شود.

امروزه دانشمندان روی بازی‌ها کار کردند و به‌صورت کاربردی در رشته‌های همچون ریاضی مورد استفاده قرار دادند زمانی که آموزش‌ها همراه با «بازی» انتقال داده شود کودکان به موضوعات کم‌کم علاقه‌مند و کنجکاو می‌شوند تا ببینند ماجرا چیست. البته نتایج و تحقیقات نشان داده که کودکان با استفاده از بازی درس را بهتر یاد گرفتند.

کد خبر 4430001


روایتی از فتح خرمشهر در«حماسه فتح»