کنستانسیا نوشتهی کارلوس فوئنتس؛ تکهای بازمانده از کاخ اندوه
رمان کنستانسیا Constancia اثر بلندی نوشتهی کارلوس فوئنتس Carlos Fuentes است. ویتبی هال پزشک و جراح اهل آمریکای جنوبی است. او به همراه همسر خود کنستانسیا در ساوانا زندگی میکند. همسر او اندلسی است. آنها 40 سال است که در کنار هم زندگی عاشقانهای دارند. آنها همسایهای به نام موسیو پلوتنیکوف دارند که بازیگر و […] نوشته کنستانسیا نوشتهی کارلوس...
رمان کنستانسیا Constancia اثر بلندی نوشتهی کارلوس فوئنتس Carlos Fuentes است. ویتبی هال پزشک و جراح اهل آمریکای جنوبی است. او به همراه همسر خود کنستانسیا در ساوانا زندگی میکند. همسر او اندلسی است. آنها ۴۰ سال است که در کنار هم زندگی عاشقانهای دارند. آنها همسایهای به نام موسیو پلوتنیکوف دارند که بازیگر و طراح صحنه است. او اهل روسیه است و از جنگ جهانی به آمریکا پناه آورده و مهاجرت کرده است. پلوتنیکوف در روز مرگش به سراغ ویتبی هال میآید و پیامی برای او دارد. در ادامه با تحلیل رمان کنستانسیا با نت نوشت همراه باشید.
کنستانسیا , تکهای بازمانده از کاخ اندوه
رمان کنستانسیا این گونه آغاز میشود: موسیو پلوتنیکوف، بازیگر سالخوردهی روس، روز مرگش به سراغ من آمد و گفت سالها خواهد گذشت و من روز مرگ خودم به دیدار او خواهم رفت.
شروع عجیب و غریب و جملات تکان دهندهی آغازین داستان خواننده را متوجه این موضوع میکند که با یک داستان نسبتاً سوررئال سر و کار خواهد داشت. در ادامه داستان به توصیف شهر ساوانا، تاریخ، آب و هوا، فرهنگ مردم و سیاست این شهر آمریکای جنوبی ادامه مییابد. شهری که محل اتفاقات داستانی است، شهری که تو در تو و اسرار آمیز است. و هر میدانش به میدان دیگری راه دارد درست مثل عروسکهای روسی.
بیشتر بخوانید: یک روز از زندگی زنی که لبخند میزد نوشتهی مارگارت درابل
احساس گیر افتادن در هزار توی این شهر به علت طرح اسرار آمیز ساواناست که سبب شده این شهر به تعداد ستارههای آسمان میدان داشته باشد، یا دست کم این طور به نظر بیاید.
ملاقاتهای ویتبی هال و موسیو پلوتنیکوف تنها در خیابان و مکانهای عمومی است. آنها با این که همسایه هستند هرگز به دیدار هم نمیروند. از حال و اوضاع هم با خبر نیستند و چیزی از جزییات زندگی هم نمیدانند. در دیدارهای تصادفی آن دو راجع به سیاست، جنگ جهانی، مهاجرت و هنر بحث میکنند.
موسیو پلوتنیکوف به آمریکا پناه آورده است ولی هرگز نتوانسته است به کار هنری خود بپردازد. او معتقد است که آمریکاییها برخلاف این که به نظر میرسد مهاجر پذیر هستند اما مهاجران و گذشتهی آنها و خاطراتشان و اشتیاقشان را برای بازگشت به وطن در نمییابند و نمیپذیرند.
چیزی که شما درک نمیکنید این است که انکار همه چیز خیلی خیلی مشکل است، این که آدم ببیند کل آن چیزی که وجود او را میسازد از دست میرود، نه فقط مایملک بلکه تمام نیروی جسمانی و فکری، این که همه چیز را مثل چمدانی جا بگذاری و زندگی را از نو شروع کنی.
بیشتر بخوانید: وقتی نیچه گریست نوشته اروین یالوم
او از فرهنگ و آداب و رسوم مردم آمریکا سر در نمیآورد. و دائماً در حال مقایسهی فرهنگ سادهی آمریکایی با فرهنگ پیچیده و کهن اروپاست. و از آن انتقاد میکند.
«من که سر در نیاوردم چرا آمریکاییها همیشه میل به مزاح دارند. توی سن پطرزبورگ و پاریس این کار اصلاً زیبنده نیست.»
«لطفا ما را عفو بفرمایید قربان. این ندانم کاریها را به حساب این بگذارید که ما مملکت پیشتازها هستیم.»
«پَه، روسیه هم همین طور است، اما این قدر هر و کر نمیکنیم. هه، این کارتان عین کفتارهاست.»
در ادامهی رمان کنستانسیا آشنایی و عشق ویتبی هال و همسرش کنستانسیا است. حضور و مرگ اسرارآمیز موسیو پلوتنیکوف باعث میشود که دکتر زندگی خود را مرور کند. عشق و ازدواجش به چالش کشیده میشود. و به مفهوم این دو واژه میاندیشد.
بیشتر بخوانید: صبحانه در تیفانی اثر ترومن کاپوتی
کم و بیش این احساس کنستانسیا را درک میکنم که عشقی که سراسر اعتماد باشد، عشقی حقیقی نیست، بیش تر شبیه بیمه نامه است یا برتر از آن، گواهی حسن رفتار. و این در نهایت به بی خیالی میانجامد. پس شاید من باید ممنون آن بگو مگوهایی باشم که قبلاً میان من و کنستانسیا پیش میآمد.
اما نقطهی عطف رمان کنستانسیا مرگ مسیو پلوتنیکوف است. مرگ بازیگر سالخوردهی روس و هم زمان با آن مرگ چند دقیقهای و رفتار عجیب کنستانسیا است. این دو اتفاق برای اولین بار ویتبی هال را در دههی ششم زندگیاش وادار به جستجو در گذشته کنستانسیا و مسیو پلوتنیکوف میکند. او در واقعیتهای گذشته و هویت خود و راهی که تا به این سن آمده است دچار تردید میشود.
آیا من که روزگاری دکر ویتبی هال، اهل آتلانتای جورجیا، دانشجوی طب در اِموری، سربازِ زمانِ حمله به سیسیل و چکمهی ایتالیا، دانشجوی دانشگاه سویل با بورس دولتی، شوهر زنی اسانیایی، و بعد از بازگشت ساکن ساوانا بر کرانهی آتلانتیک، جراح، ادیب، مردی پرشور و شهرت و تودار بودم، مردی گناهکارم؟
راوی رمان کنستانسیا خود ویتبی هال است و داستان در ۱۹ فصل از زبان او روایت میشود. ما تماماً با سرگشتگی ها، تردیدهای او در مورد سوژهها و مفاهیمی چون سیاست، هنر، فلسفه، فرهنگ عامه، عشق، ازدواج سرکار داریم.
بیشتر بخوانید: چرم ساغری نوشته انوره دو بالزاک، من همه چیز رادیدهام
اما کنستانسیا که رمان کنستانسیا Constancia به نام اوست حضورش حضوری غیر واقعی و اثیری است. ما کنستانسیا را به خوبی نمیشناسیم چون از زاویهی دید پر شک و تردید ویتبی هال داستان روایت میشود. شناخت ما مانند شناخت دکتر پیر مغشوش و رویاگونه است.
داستان رمان کنستانسیا سراسر پر از اشارات تاریخی و اسطورهای است و به این دو نقب میزند. او ماهیت تاریخ کشورش را به تصویر میکشد. و در مورد هویت و عدالت و حقوق بشر در کشورش صحبت میکند. و با پرداختن به زندگی مهاجری چون پلوتنیکوف به نقد وضعیت موجود میپردازد.
کارلوس فوئنتس Carlos Fuentes متولد ۱۱ نوامبر ۱۹۲۸ است که در ۱۵ می۲۰۱۲ درگذشت. او نویسندهای مکزیکی است و یکی از مشهورترین نویسندگان اسپانیای زبان است. آثار او به زبانهای بسیاری ترجمه شده است. از فوئنتس رمانهایی مانند آئورا، پوست انداختن، درخت پرتقال، آب سوخته و چندین اثر دیگر به فارسی ترجمه شده است.
پاسخی بگذارید لغو پاسخ
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
اگر جوابی برای دیدگاه من داده شد مرا از طریق ایمیل با خبر کن
نام *
ایمیل *
وبسایت
Current ye@r *
Leave this field empty