«بزرگترین مشکل اقتصادهای بزرگی چون آمریکا، انگلیس، فرانسه یا حتی ژاپن چیست؟» این پرسشی است که اکونومیست سرمقاله تازهترین شماره خود را با آن شروع میکند. این نشریه با مقایسه اقتصاد استرالیا و اقتصاد این کشورها به این نتیجه میرسد که استرالیا میتواند الگوی خوبی برای سایر کشورهای ثروتمند و پیشرفته باشد.
به گزارش تجارتنیوز، رشد آهسته متوسط درآمد، بدهیهای هنگفت، پیری جمعیت که خود کسری بودجه دولتها را به دلیل پرداخت حقوق بازنشستگی و خدمات بهداشتی به دنبال داشته و همچنین بحث مهم مهاجرت از مهمترین مشکلات اقتصادهای بزرگ است. این بحرانها و نبود توافقات سیاسی برای حل آنها، در سالهای اخیر خشم مردم و ظهور پوپولیستها را در ایالات متحده و سراسر اروپا به دنبال داشته است.
میانگین دستمزدها در استرالیا حدود چهار برابر آمریکا رشد کرده و بدهیهای دولت تنها ۴۱ درصد تولید ناخالص داخلی آن است که این میزان کمتر از نصف بدهیهای بریتانیاست.
برخلاف این کشورها اما افزایش دستمزدها، بدهیهای اندک دولت، وضعیت رفاهی مناسب، حمایتهای مردمی از مهاجرت و خرد جمعی گسترده در حوزه سیاست را از نقاط قوت استرالیا معرفی میکند. برای بسیاری از سیاستمداران غربی اما موفقیت در تمامی این حوزهها به رویایی بزرگ بدل شده است.
۲۷ سال است که استرالیا رشد اقتصادی مداوم، بدون وقفه و رکود را تجربه کرده است. وضعیت مالی استرالیا در درازمدت چشمانداز خوبی دارد.
آمار و ارقام نشان میدهد که رشد تجمعی این اقتصاد طی این دوره سه برابر رشد آلمان بوده است. میانگین دستمزدها در استرالیا حدود چهار برابر آمریکا رشد کرده و بدهیهای دولت تنها ۴۱ درصد تولید ناخالص داخلی آن است که این میزان کمتر از نصف بدهیهای بریتانیاست.
حدود ۲۹ درصد از ساکنان استرالیا مهاجر هستند که این میزان دو برابر تعداد مهاجران در آمریکاست.
بسیاری این کشور را به دلیل اینکه منابع طبیعی بسیاری چون سنگ آهن و گاز طبیعی دارد، و همچنین نزدیکیاش به کشور چین که بزرگترین خریدار این منابع است، خوششانس میدانند.
اما راز موفقیت استرالیا سیاستگذاریهای مناسب آن است. پس از آخرین رکود در استرالیا در سال ۱۹۹۱، دولت اصلاحات بسیاری را در بخش بهداشت، درمان و مستمری آغاز کرد. دولتِ وقت با روشی مناسب از طبقه متوسط خواست تا هزینه بیشتری از جیبشان پرداخت کنند. نتیجه این بود که در مقایسه با دیگر کشورهای عضو سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) استرالیا سهمی بسیار کمتر از تولید ناخالص داخلی خود را بابت مستمریها پرداخت میکند و این فاصله در سالهای آینده باز هم افزایش خواهد یافت.
از سوی دیگر، تمایل استرالیاییها برای جذب مهاجر کمک بسیاری به اقتصاد این کشور کرده است. حدود ۲۹ درصد از ساکنان این کشور متولد کشورهای دیگر هستند و این میزان دو برابر سهم آمریکاست. بیشترین مهاجران هم از قاره آسیا هستند. این در حالی است که در کشورهایی چون آمریکا، بریتانیا، ایتالیا و ژاپن این روند یک تابوی بزرگ سیاسی محسوب میشود. در استرالیا هر دو حزب مهم بر این باورند که پذیرش تعداد مهاجر ماهر برای سلامت اقتصاد این کشور ضروری است.
نویسنده در پایان خاطرنشان میکند که سیاستمداران در استرالیا نشان دادهاند که انجام اصلاحات به هیچ وجه غیرممکن نیست و از این رو دیگر کشورها باید از استرالیا یاد بگیرند.
پیروزی بولسونارو چه پیامدهایی برای برزیل دارد؟
انتخابات ریاستجمهوری برزیل در ۲۸ اکتبر برگزار میشود. ژائیر بولسونارو، ژنرال سابق ارتش و نماینده پیشین مجلس یکی از کاندیدهای ریاستجمهوری از حزب سوسیال لیبرال است. او در دور اول این انتخابات به مقام اول رسید و فرناندو حداد، نامزد حزب کارگر برزیل و معاون رئیسجمهور سابق این کشور در جایگاه دوم قرار گرفت. در بیش از ۹۹ درصد آرا اعلامشده، بولسونارو موفق شد ۴۶ درصد و حداد ۲۹ درصد آرا را به خود اختصاص دهد. نویسنده اکونومیست بر این باور است که اگر او پیروز دور دوم انتخابات ریاستجمهوری باشد، گزینه خطرناکی برای کشور برزیل خواهد بود.
به دنبال رکود اقتصادی حاکم بر برزیل، حزب کارگر سالهاست با انتقادات بسیاری مواجه بوده است. دیلما روسف، رئیسجمهور حزب کارگر در سال ۲۰۱۶ به فساد مالی، سوءاستفاده از قدرت و همچنین مخفی نگه داشتن میزان واقعی کسری بودجه متهم و به دنبال آن استیضاح شد. با این حال با برکناری او از جرم و جنایت در این کشور کاسته نشد. سال گذشته حدود ۶۴ هزار نفر در برزیل کشته شدهاند. بدیهی است که خشم برزیلیها از وضعیت موجود، موجب شده آنها به یک کاندیدای پوپولیست با رویکردهای اقتدارگرایانه روی بیاورند.
حتی اگر بولسونارو ایدههای خوبی برای اصلاح اقتصاد و کنترل فساد دارد باز هم باید از سایر سیاستمداران از جناحها و با ایدئولوژیهای مختلف کمک بگیرد.
نویسنده بر این باور است که پیروزی بولسونارو، بزرگترین کشور آمریکای لاتین را دچار فاجعه خواهد کرد و این اتفاق از آنجا ناشی میشود که طبقه سیاستمدار در این کشور به طور کلی مردم را ناامید کردهاند.
با این حال اگرجه ممکن است حزب کارگر بخشی از فساد موجود را در برزیل سازماندهی کرده باشد، اما واقعیت این است که تمامی احزاب در جرایمی که امروز در این کشور وجود دارد و رکود اقتصادی دست داشتهاند. تمامی سیاستمداران به خاطر ارائه ندادن خدمات کافی به آموزش و پرورش، برقرار نکردن نظم و کمبود سایر خدمات عمومی مقصر هستند.
برگزیده شدن شخصی همچون بولسونارو در انتخابات، چالش جدیدی را برای برزیل ایجاد خواهد کرد: آیا او در مقام رئیسجمهور و با استفاده از قدرت خود دموکراسی را در این کشور نابود میکند؟
مهم است که همه سیاستمداران با ایدئولوژیهای مختلف مشکلات گذشته این کشور را فراموش نکنند. حتی اگر بولسونارو ایدههای خوبی برای اصلاح اقتصاد و کنترل فساد دارد باز هم باید از بقیه جناحها کمک بگیرد.
دیکتاتوری در برزیل در سال ۱۹۸۵ به پایان رسید. واقعیت این است که برزیل یک دموکراسی نسبتا جوان محسوب میشود؛ با این حال به هیچوجه ضعیف و سست نیست. با اینکه برزیلیها کنگره را متهم به فساد اداری میکنند، اما نباید فراموش کرد که همین کنگره تا به حال دو رئیسجمهور را استیضاح کرده و این اتفاق میتواند در مورد بولسونارو هم رخ دهد. قوه قضاییه طی چهار سال گذشته استقلال خود را اثبات کرده است. همچنین، مطبوعات در حال حاضر به خوبی بولسونارو را به چالش میکشد و او را همچون ترامپ متهم به پخش اخبار جعلی میکند.
تمامی این نهادها با کمک یکدیگر میتوانند بدترین برنامههای بولسونارو را خنثی کنند. به این ترتیب کنگره و فعالان سیاسی و اجتماعی باید در مقابل طرحها و اقدامات نادرست او بایستند.
انتخاب یک ژنرال سابق که از روند دیکتاتوریِ گذشته در برزیل تمجید میکند و آن را به رسمیت میشناسد به دموکراسی جوان برزیل آسیبهای زیادی میرساند.
از سوی دیگر، نباید از این نکته گذشت که تمامی ایدهها و طرحهای او بد نیستند. بولسونارو در مقایسه با کاندیدای حزب کارگر، علاقه بیشتری به حل مشکلات اقتصادی کشور نشان داده است. اگر او واقعا برای از میان بردن قوانین بیفایده و اصلاح سیستم بازنشستگی پرهزینه برزیل که ثبات مالی این کشور را تهدید میکند، جدی باشد، قطعا کنگره باید با او همکاری کند. اما کارشناسان بسیاری در مورد این مساله تردید دارند.
با این حال، ریاستجمهوری او تاثیرات منفی بسیاری خواهد داشت. در حال حاضر انتخاب یک ژنرال سابق که از روند دیکتاتوریِ گذشته در برزیل تمجید میکند و آن را به رسمیت میشناسد به دموکراسی جوان برزیل آسیبهای زیادی میرساند. اگرچه ممکن است نیت واقعی او ترویج دیکتاتوری نباشد، اما لفاظیهایی چون دشمن خواندن رقیبانش میتواند برزیلیها را بار دیگر به سوی خودکامگی سوق دهد.
نویسنده در پایان توصیه میکند که برزیل به یک اپوزسیون، که از هنجارهای دموکراتیک دفاع کند و همچنین ارتشی که قاطعانه در امور سیاسی دخالت نکند، نیاز دارد. ناامیدی برزیلیها منجر به چنین انتخابی شده و از این رو قانونگذاران، قضات، روزنامهنگاران و کارمندان دولت باید سخت تلاش کنند تا این آسیب را تا حد امکان محدود کنند.
آمریکا باید چه راهکاری در قبال کاروان پناهجویان در پیش بگیرد؟
اکونومیست در مطلبی با اشاره به کاروان مهاجران از آمریکای مرکزی و هندوراس، سیاستهای ترامپ در مورد آنها را اشتباه میداند. نویسنده بر این باور است که اگرچه باید سیاستهای او را تقبیح کرد اما رویکردهای دموکراتها هم تا به حال درست نبوده و باید راهحلهای مبتنی بر عملگرایی ارائه دهند.
دونالد ترامپ روند مهاجرت به این کشور را حمله به کشورش تلقی میکند و معتقد است مجرمان، تروریستها و مهاجران خاورمیانه در این جمعیت حضور دارند. او دموکراتها را به خاطر سیاستهایشان در قبال پناهجویان سرزنش میکند.
او پیشتر هشدار داده بود که در صورت عدم توقف کاروان مهاجران نیروهای ارتش را به نقاط مرزی میفرستد تا از کشور دفاع کنند.
اگرچه ادعاهای ترامپ در مورد مهاجران بیپایه و اساس است؛ اما دموکراتها هم تاکنون راهحلهای درستی ارائه ندادهاند.
بسیاری از گفتههای ترامپ بیاساس است. در واقع مهاجرانی که بخش عمدهای از آنها از هندوراس به سوی ایالات متحده روانه شدهاند، افراد عادی هستند که ترجیح میدهند در کشوری به دور از فقر و خشونت زندگی کنند. واقعیت این است که جنایتکاری در میان آنها وجود ندارد و اثری از تروریستهای خاورمیانه در میان آنها نیست. همچنین هیچ گونه شواهدی مبنی بر اینکه دموکراتها خروج آنها از کشورشان را سازماندهی کرده باشند، وجود ندارد.
اما چرا آنها کشورشان را ترک میکنند؟ پاسخ واضح است. قطعا زندگی در ایالات متحده بهتر از زندگی در کشوری چون هندوراس با نرخ خشونت و جرایم بالاست. بسیاری از این مهاجران در طول مهاجرت یا مورد ضرب و شتم قرار میگیرند یا در طول مسیر دزدیده و گم میشوند. به همین دلیل است که مهاجرت دستهجمعی از این خطرات کم میکند.
اگرچه ادعاهای ترامپ در مورد مهاجران بیپایه و اساس است؛ اما دموکراتها هم تاکنون راهحلهای درستی ارائه ندادهاند.
در حال حاضرت ترامپ موفق نشده قانون جدید برای محدود کردن تعداد مهاجران را تصویب کند. اما او روند بروکراتیک جذب دانشجویان و مهاجران قانونی را دشوارتر کرده و موفق شده مانع ورود این افراد به کشور شود. قطعا این مساله رابطه مستقیم با کاهش نوآوری و پویایی در آمریکا دارد. همچنین پیوستن اعضای خانواده به یکدیگر از طریق مهاجرت سختتر شده است. آمار و ارقام نشان میدهد که تعداد پناهجویان به سهچهارم کاهش یافته است.
شاید طرح این مساله که در هندوراس جنگی رخ نداده و به همین دلیل آنها واجد شرایط دریافت پناهندگی نیستند، درست باشد. اما واقعیت این است که مردم این کشور با ناامنی و مشکلات بسیاری مواجه هستند و دستکم باید دلایل آنها برای ترک کشورشان را شنید. همکاری مکزیک به عنوان کشوری امنتر که میتواند بخشی از این مهاجران را در خود جای دهد هم میتواند کمک بزرگی باشد.