3 انشا درباره گذر رودخانه با مقدمه، بدنه و نتیجه
انشا درباره گذر رودخانه مهارت نوشتاری کلاس نهم است. انشا درمورد گذر رودخانه با مقدمه و نتیجه و بدنه نوشته میشود و باید توصیف گذر رودخانه را در انشای خودتان جای بدهید. انشا درباره گذر رودخانه با روش پرورش ذهن نوشته میشود. دو انشای متفاوت درباره گذر رودخانه و انشا درباره گذر رودخانه در دل دشتی زیبا را در ادامه بخوانید.
ستاره | سرویس سرگرمی - درباره گذر رودخانه چه میدانید؟ چگونه میخواهید در این مورد انشا بنویسید؟ چه خصوصیاتی از رودخانه را میخواهید در انشایتان پررنگ کنید؟ انشاهایی را که برای شما آماده کردهایم بخوانید، از آنها ایده بگیرید و انشاهای زیبایی بنویسید. انشاهایتان را برای ما بفرستید تا با اسم خودتان در ستاره منتشر شوند.
در صورتی که مطالعه قسمت خاصی از این مطلب مد نظر شماست، با انتخاب عناوین ارائه شده در فهرست زیر، به موضوع دلخواه خود برسید:
انشا احساسی درباره گذر رودخانه انشا درباره گذر رودخانه با مقدمه، بدنه و نتیجه انشا درباره گذر رودخانه به شیوه پرورش ذهن
انشا احساسی درباره گذر رودخانه
خورشید تازه سلام کرده است که روانه طبیعت میشویم. میشنوی؟ صدایی گوشنواز شنیده میشود. جلوتر که میرویم صدا بلندتر و واضحتر میشود. یا کدام یک از آلات موسیقی میتوانست چنین نوای گوش نوازی را ایجاد کند؟ پروردگارا این نعمت گرانبهایت را از ما نگیر و برای همیشه آن را جاری و روان نگه دار. این نغمه آب است، سرود طراوت، پاکی، لطافت، آرامش است و
آب چشمه از دل کوه میجوشد و به سختی سنگهای ریز و درشت را کنار میزند و روشنی را که میبیند روی زمین سینه پهن میکند گویا سفرهای در میان دشت است.
قطرات آب که به هم پیوسته و دست به دست هم دادهاند از میان کوها و دل تپهها میآیند تا اینجا به شادی آواز بخوانند و خبر سلامتی آنها را به جنگل و درختان حاشیه رود میرساند.
گاهی نسیمی میوزد و دست نوازشگرش خنکی دلچسبی را روانه گونههایمان میکند. برای ما که در شهر زندگی میکنیم، رودخانه یادآور شادی، تفریح و هوای پاک است. راستی این همه آب که در گذر رودخانه هستند، به کجا میروند؟
مردم روستاها و آبادیها و شهرهای کنار رود برای آبیاری مزارع درختان میوه از رود آب برمیدارند. کمی پایینتر سدی بزرگ ساختهاند و از حرکت و گردش آب، برق و روشنایی میگیرند تا چرخ صنایع بگردد.
آبها بعد از سفری طولانی و عبور از کوها و جنگلها و دشتهای فراخ،دست خود را به هم میدهند و رودخانههای زیبا دریای مواج را در آغوش میکشد، چونان فرزندی که مادر خود را در آغوش میکشد و در آغوش مادرش پنهان میشود.
آبی که در رودخانه جاریست هنگام پیمودن مسیر طولانی در اطراف خود به حیوانات، گیاهان و انسانها حیات و زندگی شادی میبخشد و سرانجام در ساحل دریا به خوابی آرام فرو میرود و دیگر شب است و هنگام خواب، اما رود همچنان به گذر خود ادامه میدهد.
قطرات آب که به هم پیوسته و دست به دست هم دادهاند از میان کوها و دل تپهها میآیند تا اینجا به شادی آواز بخوانند و خبر سلامتی آنها را به جنگل و درختان حاشیه رود میرساند.
گاهی نسیمی میوزد و دست نوازشگرش خنکی دلچسبی را روانه گونههایمان میکند. برای ما که در شهر زندگی میکنیم، رودخانه یادآور شادی، تفریح و هوای پاک است. راستی این همه آب که در گذر رودخانه هستند، به کجا میروند؟
مردم روستاها و آبادیها و شهرهای کنار رود برای آبیاری مزارع درختان میوه از رود آب برمیدارند. کمی پایینتر سدی بزرگ ساختهاند و از حرکت و گردش آب، برق و روشنایی میگیرند تا چرخ صنایع بگردد.
آبها بعد از سفری طولانی و عبور از کوها و جنگلها و دشتهای فراخ،دست خود را به هم میدهند و رودخانههای زیبا دریای مواج را در آغوش میکشد، چونان فرزندی که مادر خود را در آغوش میکشد و در آغوش مادرش پنهان میشود.
آبی که در رودخانه جاریست هنگام پیمودن مسیر طولانی در اطراف خود به حیوانات، گیاهان و انسانها حیات و زندگی شادی میبخشد و سرانجام در ساحل دریا به خوابی آرام فرو میرود و دیگر شب است و هنگام خواب، اما رود همچنان به گذر خود ادامه میدهد.
انشا درباره گذر رودخانه با مقدمه، بدنه و نتیجه
در جهان هستی زیباییهای فراوانی وجود دارد. زیباییهای دنیا یعنی آسمان آبی و دریای بیکران و جنگل پوشیده از برگ و کوههای استوار و رودخانه جاری و گذر رودخانه و گذر رودخانه بسیار زیباست.
گذررودخانه مانند گذر لحظات زندگی هرچه را که در راه خود باشد باخودباشد باخود میبرد و تنها نشانههایی از خود به جا میگذارد.گذر رودخانه به ما یادآور میشود که زندگی نیز مانند رودخانه در حال گذر است و منتظر ما نمیمانند و میگذرد.
در مسیر خانه تا مدرسه ما یک رودخانه پرخروش و پرآب است که به واسطه یک پل دو سر آن به همدیگر وصل میشود. اینبار که میخواستم از رودخانه گذر کنم بیشتر از قبل به فضای اطرافم توجه کردم. به درختان بلنداطراف رودخانه، به خورشید تابان منعکس شده بر روی آب، به آن نزدیکتر میشوم، به آب رودخانه دست میزنم و از خنکا و تازگی آب حس خوبی به من دست میدهد. به ماهیهای ریز داخل رودخانه نگاه میکنم که چقدر بازیگوشانه در حال بازی و جنب و جوش هستند و ماهرانه در رودخانه ازاین سو به آن سو میروند. به سنگهای داخل رودخانه که در اثر گذر آب هر کدام به شکلی خاص صیقل داده شده و هرکدام رنگ و زیبایی خاصی دارند و من بارها شده است که سنگهای رنگارنگ را جمع کردهام و با خود به خانه بردهام. لاکپشتها و اردک و غاز در گوشهای دیگر در رودخانه در حال آببازی و آبتنی هستند. من همیشه عاشق صدای آب در حال گذر رودخانه بودهام و همیشه حس ارامش به من دست میدهد و دوست دارم ساعتها در گوشهای بشینم و گذر رودخانه را تماشا کنم.
در غروب به این فکر میکردم که رودخانه با هر بار گذر سریعش زلال تر و شفاف تر میشد برعکس مرداب که ساکن و بی حرکت است و هیچ لذتی هم نمیبرد. آدمها هم هر چقدر دلشان به زلالی رودخانه باشد و از هر بدی و زشتی بگذرد، زلال و شفاف خواهند شد.
از این انشا نتیجه میگیریم گذر رودخانه به ما یادآور میشود که زندگی درحال گذر است و ما باید در مسیر آن خود را همراه کنیم و پابه پای آن جریان پیدا کنیم تا از مسیر و گذر زندگی جانمانیم.
گذررودخانه مانند گذر لحظات زندگی هرچه را که در راه خود باشد باخودباشد باخود میبرد و تنها نشانههایی از خود به جا میگذارد.گذر رودخانه به ما یادآور میشود که زندگی نیز مانند رودخانه در حال گذر است و منتظر ما نمیمانند و میگذرد.
در مسیر خانه تا مدرسه ما یک رودخانه پرخروش و پرآب است که به واسطه یک پل دو سر آن به همدیگر وصل میشود. اینبار که میخواستم از رودخانه گذر کنم بیشتر از قبل به فضای اطرافم توجه کردم. به درختان بلنداطراف رودخانه، به خورشید تابان منعکس شده بر روی آب، به آن نزدیکتر میشوم، به آب رودخانه دست میزنم و از خنکا و تازگی آب حس خوبی به من دست میدهد. به ماهیهای ریز داخل رودخانه نگاه میکنم که چقدر بازیگوشانه در حال بازی و جنب و جوش هستند و ماهرانه در رودخانه ازاین سو به آن سو میروند. به سنگهای داخل رودخانه که در اثر گذر آب هر کدام به شکلی خاص صیقل داده شده و هرکدام رنگ و زیبایی خاصی دارند و من بارها شده است که سنگهای رنگارنگ را جمع کردهام و با خود به خانه بردهام. لاکپشتها و اردک و غاز در گوشهای دیگر در رودخانه در حال آببازی و آبتنی هستند. من همیشه عاشق صدای آب در حال گذر رودخانه بودهام و همیشه حس ارامش به من دست میدهد و دوست دارم ساعتها در گوشهای بشینم و گذر رودخانه را تماشا کنم.
در غروب به این فکر میکردم که رودخانه با هر بار گذر سریعش زلال تر و شفاف تر میشد برعکس مرداب که ساکن و بی حرکت است و هیچ لذتی هم نمیبرد. آدمها هم هر چقدر دلشان به زلالی رودخانه باشد و از هر بدی و زشتی بگذرد، زلال و شفاف خواهند شد.
از این انشا نتیجه میگیریم گذر رودخانه به ما یادآور میشود که زندگی درحال گذر است و ما باید در مسیر آن خود را همراه کنیم و پابه پای آن جریان پیدا کنیم تا از مسیر و گذر زندگی جانمانیم.
انشا درباره گذر رودخانه به شیوه پرورش ذهن
در کنار یک کوهستان زیبا رودخانهای وجود داشت که بسیار تنها بود. او هیچ دوستی نداشت. رودخانه یادش نمیآمد که چرا به کسی یا چیزی اجازه نمیدهد تا داخلش شنا کنند. او تنها زندگی میکرد و اجازه نمیداد ماهیها، گیاهان و حیوانات از آبش استفاده کنند.
به خاطر همین او همیشه ناراحت و تنها بود. یک روز، یک دختر کوچولو به طرف رودخانه آمد. او کاسه کوچکی به دست داشت که یک ماهی کوچولوی طلایی در آن شنا میکرد. دختر کوچولو میخواست با پدر و مادرش از این روستا به شهر برود و نمیتوانست با خود ماهی کوچولو را ببرد. بنابراین تصمیم گرفت، ماهی کوچولو را آزاد کند. دختر کوچولو ماهی کوچکش را در آب انداخت و با او خداحافظی کرد و رفت.
ماهی در رودخانه بسیار تنها بود، چون هیچ حیوانی در رودخانه زندگی نمیکرد. ماهی کوچولو سعی کرد با رودخانه صحبت کند اما رودخانه به او محل نمیگذاشت و به او میگفت از من دور شو.
ماهی کوچولو یک موجود بسیار شاد و خوشحال بود و به این آسانیها تسلیم نمیشد. او دوباره سعی کرد و سعی کرد، به این سمت و آن سمت شنا کرد و از آب به بیرون پرید.
بالاخره رودخانه از کارهای ماهی کوچولو خنده و قلقلکش گرفت.
کمی بعد، رودخانه که بسیار خوشحال شده بود، با ماهی کوچولو صحبت کرد. آنها دوستان خوبی برای هم شدند.
رودخانه تمام شب را فکر میکرد که داشتن دوست چقدر خوب است و چقدر او را از تنهایی بیرون میآورد. او از خودش پرسید که چرا او هرگز دوستی نداشته، ولی چیزی یادش نیامد.
صبح روز بعد، ماهی کوجولو با آب بازی رودخانه را بیدار کرد و همان روز رودخانه یادش آمد چرا او هیچ دوستی ندارد.
رودخانه به یاد آورد که او بسیار قلقلکی بوده و نمیتوانست اجازه بدهد کسی به او نزدیک شود.
اما حالا دوست داشت که ماهی در کنار او زندگی کند، چون ماهی کوچولو بسیار شاد بود و او را از تنهایی در میآورد.
حالا دیگر رودخانه میخواست کمی قلقلکی بودنش را تحمل کند، اما شاد باشد.
به خاطر همین او همیشه ناراحت و تنها بود. یک روز، یک دختر کوچولو به طرف رودخانه آمد. او کاسه کوچکی به دست داشت که یک ماهی کوچولوی طلایی در آن شنا میکرد. دختر کوچولو میخواست با پدر و مادرش از این روستا به شهر برود و نمیتوانست با خود ماهی کوچولو را ببرد. بنابراین تصمیم گرفت، ماهی کوچولو را آزاد کند. دختر کوچولو ماهی کوچکش را در آب انداخت و با او خداحافظی کرد و رفت.
ماهی در رودخانه بسیار تنها بود، چون هیچ حیوانی در رودخانه زندگی نمیکرد. ماهی کوچولو سعی کرد با رودخانه صحبت کند اما رودخانه به او محل نمیگذاشت و به او میگفت از من دور شو.
ماهی کوچولو یک موجود بسیار شاد و خوشحال بود و به این آسانیها تسلیم نمیشد. او دوباره سعی کرد و سعی کرد، به این سمت و آن سمت شنا کرد و از آب به بیرون پرید.
بالاخره رودخانه از کارهای ماهی کوچولو خنده و قلقلکش گرفت.
کمی بعد، رودخانه که بسیار خوشحال شده بود، با ماهی کوچولو صحبت کرد. آنها دوستان خوبی برای هم شدند.
رودخانه تمام شب را فکر میکرد که داشتن دوست چقدر خوب است و چقدر او را از تنهایی بیرون میآورد. او از خودش پرسید که چرا او هرگز دوستی نداشته، ولی چیزی یادش نیامد.
صبح روز بعد، ماهی کوجولو با آب بازی رودخانه را بیدار کرد و همان روز رودخانه یادش آمد چرا او هیچ دوستی ندارد.
رودخانه به یاد آورد که او بسیار قلقلکی بوده و نمیتوانست اجازه بدهد کسی به او نزدیک شود.
اما حالا دوست داشت که ماهی در کنار او زندگی کند، چون ماهی کوچولو بسیار شاد بود و او را از تنهایی در میآورد.
حالا دیگر رودخانه میخواست کمی قلقلکی بودنش را تحمل کند، اما شاد باشد.
امیدواریم انشاهای رودخانه و گذر رودخانه برای شما مفید بوده باشند و از خواندن آنها لذت برده باشید. از طریق ارسال نظر برایمان بنویسید کدام انشا را بیشتر از بقیه دوست داشتید.