خبرگزاری فارس: بچه داشتن، پر است از لحظات شیرینی که فقط پدر و مادرها میتوانند تجربهاش کنند. اولین باری که لبخند میزند، زبان باز میکند، راه میرود. اولین باری که بغلش میکنند، با گریههایش تمام شب را بیدار میمانند یا با او پارک میروند. این شیرینیها آنقدر لذتبخش است که سختیهای مسئولیت یک انسان با تمام نگرانیها و دغدغههایش را آسان میکند.
بیشتر این لحظههای دلچسب بین پدر و مادرها مشترک است، اما هر کسی نیز ممکن است یک اتفاق خاص و متفاوت بعنوان شیرینترین تجربه در ذهنش ماندگار شده باشد. از کاربران شبکههای اجتماعی پرسیدیم اگر پدر و مادر هستید، شیرینترین لحظه فرزند داشتن برای شما تا این لحظه چه زمانی بوده است؟ و اگر پدر و مادر نیستید برای جواب این سوال چه پیشبینی برای خودتان دارید؟ پاسخهایی که به این سوال دادند را در ادامه بخوانید:
عاطفه محمودی ۲۹ هفته است یک فرشته کوچک را باردار است و در مورد شیرینترین لحظه میگوید: تا الان، اولین وقتی که تکان خورد، نصف شب بود و مثل پروانه میچرخید تو شکمم»
آباندخت سیفی: راه رفتن و حرف زدنشان؛ اولین کلماتی که میگفتند. شنیدن حرفها و کلمات خودمان از دهانشان حتی گاهی اداهای خودمان که میدیدم بچهها انجام میدهند.
محمدعلی رجایی: وقتی که نه خواب است و نه بازی میکند؛ میآید مثل بچه گربه رها میشود توی بغل آدم. آرامش، گرما و امنیت دارد و لذت میبرد.
فاطمه کیا: تازه زبان باز کرده بود. آمد خودش را انداخت توی بغل ما و مقطع مقطع گفت: من. مامان. بابا. دوج. دارم؛ و جیغهایی که ما کشیدیم. جزءاولین جملههای کاملش.
گریلی: آن لحظهای که بعد از تولدش گرم و لطیف و خوشبو برای اولین بار بغلش کردم. هیچوقت آن حس شادی توأم با آرامش تکرار نشد، ولی لحظههای خوب کم نبودند. هر دوره یک حس ویژهای دارد؛ الان که کلاس اولی هست تلاشش برای خواندن هر چیزی برایم خیلی لذت بخش است.
آزاده سهرابی: همه لحظههایش حتی آنهایی که کام را تلخ میکند، مثل زمانی که تب کرده هم شیرین است که بغل من میتواند آرامش کند. وقتی آرام کنار گوشم میگوید من که سه تا مامان ندارم! من یک دانه مامان دارم و خیلی دوستت دارم. وقتی میگوید "میدونی مامان" و دقیقا نمیدانی چه جملهای را میخواهد به تو بفهماند. وقتی نزدیک خانهای و دلت برایش تنگ تنگ شده. وقتی برایت شعر جدید میخواند. وقتی یک دفعه بزرگ میشود و میبینی خودش لباسش را با هزار زحمت میپوشد
مسلمان فارسی: وقتی مریض هستم و مرتب میآید مرا میبوسد.
مهدیه جاهد: اینکه هر روز که بیدار میشود یک نشانه از بلوغ فکری در سطح سن خودش را نشان میدهد. درست همان لحظاتی که یک چیزی میگوید و کاری میکند تا من بفهمم بزرگتر از قبل شده و من را شگفتزده میکند و به وجد میآورد.
صادق نیکو: وقتی بغلت میکند.
دختر آفتاب: تا کوچک است بتواند شیشه شیرش را خودش دستش بگیرد، راه برود و. وقتی بزرگتر هم شد روزهای اول مدرسهش که بیاید و کل اتفاقات را برایت تعریف کند.
یوسف: شیرینترین لحظه زندگیام وقتی بود که با هم رفتیم سرزمین عجایب؛ با خوشحالی پرید بغلم و گفت: بابایی عاشقتم. البته وقتی برای اولین بار به من گفت: بابایی را هیچوقت فراموش نمیکنم.
اشکریز: وقتی فیلسوف میشود و چنان نظریه پردازی میکند که تا سه روز در شک باشی
شنطیا: زمانی که بچهها از خودشان خلاقیت همراه با بامزگی نشان میدهند؛ علی کلاس اول است میگغت من آ. هستم کلاهم کج شده! یا زمانی که از ته دل میخندند.
میکائیل دیانی: وقتی شب از در خانه میروی و میپرد بغلت
فاطمه: آن موقعی که میبینم در آغوش هیچکس جز من آرام نمیشود؛ که فقط برای من است و نه هیچ کس دیگر
مرتضی کشاورز: اولین بار که در آغوشم خوابید و سرش را گذاشته بود روی شانهام.
احمد احمدزاده: وقتی سه تایی مینشینیم منچ بازی؛ اولش به کری خواندن، جرزنی، رقابت و مشاجره و آخرش به آوانس و رعایت و ایثار!
محمد حسن: وقتی برای تولدش با هم برویم هدیه بخریم؛ یا با هم برویم کوه یا پیادهروی.
مهدیه شعبانی: تجربهاش نکردم، اما حس میکنم اولین باری که بغلش کنم و او را بو کنم و ببوسمش همیشه توی ذهنم بماند.
سیده فاطمه ساجدی: وقتی که از دستش ناراحت هستی و میخواهد از دلت در بیاورد.
مونا مزارعی: مادر نیستم، ولی فکر کنم شیرینترین لحظهای که از مادر و بچههای کوچک دیدم موقعی است که مادرش را در جمع میبیند و او را میشناسد و دستانش را سمت مادرشان برای در آغوش گرفتن باز میکنند. یک حس امن بودن مادر است. اینکه برای بچهات توی دنیا امن و پناه باشی، فکر کنم خیلی خیلی شیرین است.