همسراول رامبد جوان،ماندانا روحی بود.آنها در دهه۷۰ ازدواج کردند. جوان بعد از جدایی از ماندانا روحی با سحردولتشاهی ازدواج کرد و برای بار سوم،ازدواج را با نگار جواهریان تجربه کرد. عکس جدید ماندانا روحی
مصاحبه با رامبد جوان و خانم ماندانا روحی قبل از طلاقشان :
قصه از جایی شروع شد که عکاس مجله دوست داشت ما با رامبد جوان گفت و گو کنیم و او عکسش را بگیرد .ا هم رفتیم تا با رامبد جوان که این روزها مجری برنامه «خانه طرح نو» است گپی بزنیم
رامبد جوان این روزها در حال اسباب کشی است ، پس قرار شد در یک کافه گفت و گو را انجام دهیم ، ساعت ۸شب شد در یک کافه گفت و گو را انجام دهیم ، ساعت ۸ شب . ساعت۸:۳۰ شد و رامبد و همسرش نیامدند ،
من و عکاس که در مدت گفت و گوهای همشهری خانواده چه ها که ندیده ایم ، آب انار خوردیم و با بی خیالی تمام گفتیم «خب ، می رویم و دوباره قرار می گذاریم» .
اما خانم عکاس ترسیده بود که اگر نباید … بعد از نیم ساعت رامبد جوان رسید ، همان قدر پرانرژی و خودمانی . حالا باید منتظر همسر رامبد جوان می ماندیم و آن قدر از در و دیوار کافه گفتیم تا ماندانا خانم روحی هم از راه رسید . شروع کردن یک گفت و گوی خانوادگی با خصوصیات اخلاقی جوان راحت تر است …
گفت و گو یک ساعت طول می کشد و کافه دار می خواهد تعطیل کند ، ما هم هی دل دل می کنیم که چه کنیم تا اینکه جوان ، بی خیال خانه به هم ریخته و در حال اسباب کشی اش می شود و ما را دعوت می کند می رویم خانه عکس می گیریم .
کتاب می خوانیم ، موسیقی گوش می دهیم و گفت و گو پر می شود از جواب هایی که با این جمله آغاز می شوند : «چون تویی می گم…» موقع تنظیم صحبت ها نمی دانم تا کجای این جواب ها را باید بنویسم . ماندانا روحی در جواب یکی از سؤال ها می گوید : «رامبد گاهی نیاز دارد به غار تنهایی اش برود» .
مجموعه «همسران» یادم می آید وقتی مردهای خانواده که جوان ترین شان رامبد جوان بود به غار تنهایی شان می رفتند . خانه آنها هم مثل ۳جزیره است . یک جزیره که متعلق به ۲ نفر است و ۲ جزیره برای لحظه های تنهایی ، آن قدر خانه جوان و ماندانا خوش می گذرد که می خواهم یک آرزوی خوشبینانه بکنیم : «پیر نشی خانواده جوان!»
چرا آدم هایی که کار طنز می کنند معمولا در خانه جدی و عبوس اند؟
ماندانا روحی : این در مورد رامبد صادق نیست . رامبد در خانه هم خیلی پر شور و هیجان است ، حالا یک مقدار جدی تر اما متفاوت از آن چیزی که می بینید ، نیست . رامبد جوان: کمدین ها از کسانی هستند که میزان انرژی ای که در روز مصرف می کنند ، زیاد است .
ناخودآگاه وقتی به خانه می آیند از همه آنها کم شده . بنابراین میزان انرژی کمتر است ولی این بداخلاقی نیست . او نیاز به سکوت دارد ؛ نیاز به آرامش ؛ به استراحت . آن انرژی ای که داشتند تخلیه شده ، دورویی نیست ، بخشی از زندگی است . منی که کمدین هستم دنیا را شوخ طبعانه تر از تو نگاه می کنم . ولی باید اول جدی نگاه کنم تا شوخی اش را پیدا کنم .
کسی که حتی جوک می سازد ، اول مسئله را بررسی می کند . در روابط عادی هم این جوری است . من باید اول تو را بشناسم تا بعد بتوانم باهات شوخی کنم . اول باید به لحاظ شکل بشناسمت ، بعد باید عادت هایت را بدانم ، بعد باید رفتارهای تو را بدانم تا بتوانم باهات شوخی کنم پس آن جنبه های جدی هم وجود دارد .
من وقتی به خانه می رسم به آن لحظه های آرامش احتیاج دارم ؛ به آن لحظه های سکوت ، و این جوری نیست که انرژی نداشته باشم . یعنی شکل تصویری که همه ازش دارند؟ ماندانا : رامبد کلا خیلی انرژیک است . در خانه هم خیلی حضور پررنگی دارد . این جوری نیست که در خانه رفتارش فرق کند ، بودن و نبودنش در خانه خیلی فرق دارد . همه چیز را با حضورش تغییر می دهد .
بعد از ازدواج عوض نشد؟
ماندانا : بهتر شد چون رامبد اهل خانواده است و خانواده را دوست دارد . در خانواده ای بزرگ شده که خیلی محبت دیده ، فکر می کنم همیشه این از آرزوهایش بوده که یک زندگی خوب داشته باشد . برای همین ، بعد از ازدواج همه چیز بهتر شد . با عادت های ناشناخته یا ناخوشایند چه کردید؟ ماندانا در حالت طبیعی اینها هم وجود دارد . هنوز هم بعضی خلق و خوهای رامبد برایم جذاب نیست .
وقتی آنها را زیاد می بینید ، ناراحت نمی شوید؟
ماندانا : اگر بپذیری که این آدم این خصوصیات را دارد و تو نمی توانی تغییرش دهی ، خیلی خوب است .
من سعی می کردم خیلی چیزها را عوض کنم ولی کم کم پذیرفتم که رامبد همین است ، باید بدون تغییر زیاد بپذیرمش .
هیچ وقت فکر نکردید خانواده تان بدون حضور بچه ناقص است؟
رامبد ؛ اینکه با بچه خانواده شکل می گیرد ، نه این طوری نیست . وقتی یک زن و مرد با هم ازدواج می کنند ، صاحب یک خانواده می شوند و بعد از آن ، بچه به دنیا می آید . بچه ، این خانواده را کامل می کند . تا ازدواج نکنی به هیچ وجه معنی یک رابطه زن و شوهری را نمی فهمی و اینکه ویژگی های این رابطه چقدر با همه چیز فرق دارد .
ماندانا دقیقا!
رامبد : این قدر این رابطه منحصر به فرد است که شبیه هیچ چیز دیگر در دنیا نیست . شبیه هیچ رابطه ای نیست . بچه هم همین طور است ، یعنی خیلی خاص است . آدم تا بچه دار نشود نمی تواند درباره اش نظر بدهد ، این قدر تجربه نابی است . ماندانا در زندگی اش آدم اجتماعی ای بوده ، من هم اجتماعی بوده ام ولی هیچ کدام از این رابطه ها ، شبیه زن و شوهری و در یک خانه زندگی کردن نیست .
تو در طول زندگی اجازه داری وقتی از همکارت ، رئیست ، عزیزترین دوستت ، فامیلت ، هر کسی که باشد ، دلخوری یا از سوی آنها اذیت شده ای ، ترکشان کنی . می توانی تلفنت را قطع کنی ، می توانی بگویی خداحافظ ! من رفتم … ماندانا: ولی حالا با زن شوهرت این کار را بکن …
رامبد : اصلا نمی شود این کار را کرد چون معنی ندارد .
ماندانا روحی متولد چه سالی است , بیوگرافی ماندانا روحی
شما هیچ وقت شده بخواهید این شرایط را تجربه کنید ؟
رامبد : نه ، اصلا نمی شود . جایش در این رابطه نیست . این شرایط همخانه بودن نیست؟ ماندانا: نه ، شرایط زندگی زناشویی است .
رامبد: آدم به همخانه اش می تواند این را بگوید ، به زنش نه ! در موقعت دعوا نمی شود گذاشت و رفت . با هر آدمی می توانی دعوا کنی و بروی ولی اگر تو ۲روز بگذاری بروی ، همسرت می گوید ۲ روز دارد چه کار می کند ؟ کجاست؟
ماندانا روحی : نمی شود .
رامبد: به خاطر اینهاست که می گوییم منحصر به فرد است . وقتی داشتم ازدواج می کردم ، تعریف کردم که دارم ازدواج می کنم و این کارها جایش در این رابطه نیست .
ازدواج رامبد جوان در این تعریف ، دیگر چه چیزهایی بود؟
رامبد: این تعریف وارد شدن به یک زندگی جدید و تازه بود ؛ یعنی تغییر همه چیز . در زندگی مشترک تنبیه هم هست؟ رامبد : تنبیه وجود ندارد ، تفهیم است . ماندانا : در زندگی مشترک باید حرف زد . اگر مسئله ای به وجود می آید باید درباره اش حرف زد و به نتیجه رسید . رامبد : ما همدیگر را تنبیه نمی کنیم بلکه چیزی را به هم تفهیم می کنیم .
ماندانا : مسئله ای که پیش می آید باید در همان موقع حرف زد . اگر حرف نزنیم همه چیز جمع می شود و بعد از جایی می زند بیرون .
رامبد: من مجبور کاری کنم که تو کاری را که من دوست ندارم ، انجام ندهی . من می خواهم تفهیم کنم . ماندانا فهرستی دارد از کارهایی که دوست ندارد و رامبد انجام می دهد ، من هم فهرستی دارم ، از کارهایی که دوست ندارم و ماندانا انجام می دهد . یا می توانم از شریک زندگی ام بخواهم این کار را نکند ، یا در انجام اشتباهش به تحمل کردن می رسم ؛ یعنی می گویم که تحمل می کنم که این یک جایی می زند بالا ، یا می پذیرم که این کارها را آدمی که با من زندگی می کند نمی تواند انجام ندهد .
ماندانا : ما همه راه هایی را که یک زندگی باید طی کند ، رفتیم ، تا به اینجا برسیم . ما با هم حرف زدیم ، تا به این نقطه رسیدیم . رامبد : تلاش کردیم تا قلق های هم را بفهمیم . چقدر از قلق ها استفاده خاص می کنید؟ ماندانا : زیاد . استفاده از قلق ها ، تدبیر و سیاست به درد بخوری است .
رامبد : استفاده از آنها درست است . خب ، پدر من دوست دارد وقتی خواب است ، تلویزیون روشن نباشد ، و من هم خاموشش می کنم . من یک لطفی به تو می کنم ، تو هم یک لطفی به من می کنی دیگر .
خیلی با هم حرف می زنید؟
رامبد: آره ، بیشتر هم درباره خودمان .
ماندانا: از آن جایی که رامبد خیلی پرمشغله است ، ما چندان فرصت حرف زدن نداریم اما این حرف زدن بسیار باعث خوشحالی آدم می شود ؛ چرا که حرفت را به گوش طرف می رسانی . مهم ترین دلیل ازدواجتان چه بود؟ رامبد : یک جایی از زندگی احساس می کنی تنها زندگی کردن دیگر برایت کافی است . احساس می کنی چیزی داری که می خواهی با کسی شریک شوی . می خواهی خبر خوشحال کننده ات را به کسی بگویی که به اندازه تو خوشحال شود .
می خواهی شادی ات این جوری دو برابر شود ، به اندازه ات سهیم باشد تا غم کم شود و شادی زیاد اینکه می گویند تا آخر عمر در غم و شادی هم شریک هستیم ، من جنبه مالی زندگی را تأمین می کنم ، ماندانا از این جنبه مالی بهره برداری می کند ، برای ایجاد یک شرایط خوب . من می روم شکار می کنم ، ماندانا می ریزد .
ماندانا : به هر حال داشتن کسی مثل رامبد جذاب است و اصلا ساده نیست . و با توجه به اینکه روحیات ما به هم نزدیک است ، می توانیم زندگی کنیم . از نظر نگاه هم در بعضی مسائل به هم نزدیک نیستیم ولی قلبا همدیگر را دوست داریم .
منظورتان از روحیات چیست؟
ماندانا : علایق مشترک زیادی داریم . رامبد : هر دومان یک جایی علاقه به بالا رفتن مان شبیه هم است . زمانی می خواهی ریسک کنی اگر همراهت با تو نباشد ، خوب نیست . هی مجبوری به خاطر او آرام قدم بردرای تا فاصله ات زیاد نشود .
شما همراه هم بوده اید ؟
رامبد : بله !
ماندانا روحی : من خیلی رامبد را درک می کنم ، آدم سختی است . رابطه داشتن باهاش خیلی پیچیده است . شبیه همه آدم ها نیست . آدمی است که نگاهش خاص است . من خیلی چیزها را کنار رامبد یاد گرفتم .
رامبد : من هم خیلی چیزها را کنار ماندانا یاد گرفتم !
کجاها احساس کردید رامبد خیلی برایتان خاص است؟
ماندانا : رامبد به چیزهای درست خیلی اعتقاد دارد . مثلا ؟ ماندانا : رامبد خیلی اخلاق گراست .
مثلا اینکه من و رامبد مثلا همه آدم ها مشکل داشتیم و به جایی رسیدیم که دیدیم نمی توانیم یک چیزهایی را تحمل کنیم . شاید اگر خیلی ها بودند تصمیم می گرفتند بروند دنبال یک زندگی دیگر ولی برای رامبد این مهم بود که این زندگی را نگه دارد . این برای من خیلی مهم است ، نمی خواست مدارا کند . قدر این چیزی را که داشت ، می دانست . جایی که خیلی آدم ها وا می دادند .
رامبد : همان چیزی که گفتم زن و شوهری فرق دارد ، مثل بچه دار شدن . تو وقتی بچه ای به دنیا می آوری ، نمی توانی بگویی این بچه ام زشت است یا میزان هوشش خوب نیست ، برود یکی دیگر بیاید . نمی شود به زنت هم بگویی برو یکی دیگر بیاید . باید این را داشته باشی . این مال من است چون انتخابش کردم به زور که وادارم نکردند . چون انتخاب کردم باید ادامه بدهم و قواعد این بازی را رعایت کنم .
خسته نشدید از تلاش برای رابطه ؟
ماندانا روحی : خسته هم شده ام اما باید بگذاری دوره خستگی بگذرد . با هم می گذرد یا بدون هم؟ ماندانا : شاید با هم ، شاید هم بدون هم ، در اثر زندگی دستت می آید کجا باید به طرفت فضا بدهی که نفس بکشد . رامبد: این خیلی مهم است .
ماندانا : کجا باید نزدیک شوی . کجا باید سؤال نکنی که از سؤال خسته می شود .
رامبد : فکر می کنم با این حرف هایی که ما می زنیم ، شما بعد از این گفت و گو زود می روید ازدواج می کنید .
ماندانا : رامبد بعد از ازدواج همه را تشویق می کرد که ازدواج کنند . او مبلغ ازدواج شده بود .
ازدواج برایتان ریسک نبود ؟
ماندانا روحی : همیشه ازدواج ریسک دارد ، آن هم با کسی که این قدر مورد توجه است . باهاش می روی بیرون ، می گردی ، همه نشانش می دهند .
از این همه توجه به رامبد ناراحت نمی شوید؟
ماندانا : می شدم ؛ اول ها خیلی ناراحت می شدم . بعد برای خودم جا انداختم اوایل ناراحت می شدم چون می دیدم همه این قدر به رامبد توجه می کنند . اصلا همه به او توجه می کردند . این را برای خودم جا انداختم من باید درک می کردم و عمیقا درک کردم . رامبد روابطش گسترده و زیاد است . اگر قرار بود که حساس باشم که قبلا بودم خیلی به من فشار می آمد ، پذیرفتم که رامبد مورد توجه است .
رامبد جوان : مسئله اعتماد است .
ماندانا : من به عشق رامبد به خودم مطمئنم . اگر هم قرار باشد چیزی از دست برود می رود و کاری نمی شود کرد .
از این عشق سوء استفاده نکرده اید؟
ماندانا : نه ! رامبد اصلا اجازه نمی دهد ازش سوء استفاده شود .
رامبد : یک چیزی است که تعریف شخصی خود آدم است . من از یک چیزهایی بدم می آید ؛ پشت کسی حرف زدن ، زیرآب کسی را زدن و نان کسی را بریدن . من تلاش می کنم این کار را نکنم حداقل عمدی نکنم ، البته یک بار این کار را کرده ام . حالا اگر ماندانا بگوید بیا با هم زیر آب کسی را بزنیم ، من قبول نمی کنم . نمی گویم چون ماندانا می خواهد ، قبول . اینجا مرز من است . اینجا تعریف من است . من حاضر نیستم به هر کاری تن بدهم .
این اعتقادها برای شما چطوری است؟
ماندانا : من هم با رامبد هم عقیده ام . یک جورهایی من و رامبد شبیه هم هستیم و چون توانستیم با هم هماهنگ شویم ، رابطه مان جا افتاد . بعد از چه مدت؟ ماندانا: بعد از یک رابطه طولانی تا عشق مان پخته شود . دیگر خام نیستیم .
رامبد: هیجان اولیه را ندارد ولی پخته شده .
شما چه کار کردید تا اعتماد به دست بیاورید؟ رامبد : زحمت کشیدم . ماندانا : رامبد برای چیزی که باور دارد ، زحمت می کشد؛ خیلی هم زیاد . رامبد اجازه می دهد خودت باشی .
فداکاری بیش از حد نکرده ای؟
ماندانا: نه ، افراطی نه! رامبد : ماندانا آدم مهربانی است ؛ بسیار مهربان است بلند پرواز و معقول است . آدمی است که اهل معاشرت است . رک ، باهوش و مهمان نواز است . همه اینها باعث می شود ماندانا در حالی که با تو همراه است ، استقلال را حفظ کند . این خیلی خوب است . کسی که به اندازه تو برای خودش فضا می خواهد . مخالفت می کند لذت بخش می شود وقتی بفهمی می خواهد برای دو نفر کار خوبی انجام دهد .
مخالفت می کنی و بعد می بینی منطقی است . من و ماندانا هر دو یک جوری مثل هم هستیم . هر دو می خواهیم مدیر باشیم . گاهی تقسیم مدیریت کرده و گاهی هم در محدوده همدیگر مدیریت می کنیم .
من گاهی زیاد فضولی می کنم . بعد چی می شود؟ رامبد : بحث ، بحث ، بحث . بعد هر کسی می رود برای خودش ، بعد بر می گردیم طرف هم .
ماندانا : این چیزها را نباید بگذاری بماند . رامبد پرمشغله است . من نمی توانم توقع یک زن معمولی را از رامبد داشته باشم . چیزهای کمتری از رامبد می خواهم . پذیرفته ام که این شرایط رامبد است . هی غر نمی زنم . من باید حرفه رامبد را درک کنم .
انتظار یک زن کدبانو را از ماندانا دارید؟
رامبد: جاهایی هم سنتی ام .
ماندانا رامبد از یک خانواده آذری است ، تنها پسر خانواده هم هست . بعد در خانواده ای بزرگ شده که بسیار خانوادگی زندگی می کردند . آنها زیاد با هم رفت و آمد دارند . رامبد : خب ، خانه که می آیم دلم شام می خواهد .
ماندانا : از در می آید تو هی می گوید: «من گشنمه» . من پذیرفته ام که رامبد الان موقعیتش این جوری است .
بعد ماندانا باید غذا درست کرده باشد؟
رامبد جوان : نه ، خیلی وقت ها هم از بیرون غذا گرفتیم . حرفمان درباره وظیفه ماند ، تقسیم نقش ها بر چه اساسی بوده؟ ماندانا : توقع نداشتم که رامبد یک کارهایی را بکند . بعد دیدم که با این همه توقع ، رامبد نمی تواند کارهایی را انجام دهد . این آدم این است ، من خصوصیاتش را پذیرفتم . من نمی توانم از رامبد توقع داشته باشم که کارهای خانه را انجام بدهد چون اصلا این جوری نیست مدلش این جوری نیست . این چراها بود ولی از یک جا گفتم خود «چرا» بد است . من دیگر نمی گذارم افکار منفی بیاید چون اعتماد دارم دیگر با خودم نمی گویم رامبد حالا سر کار چه کار می کند . الان وظیفه من ، این است که رامبد به حرفه اش برسد . من هم به لذت ها و آرزوهایم می رسم و فضای خانه را هم مدیریت می کنم .
رامبد : ماندانا در زندگی معاشرت دارد و مشغله ای که خودش به آنها می رسد . اگر کاری باشد که مجبور شود برود و در زندگی خصوصی دخالتی نداشته باشد ، من باید باشم . خب ، این جوری نیست که من بگویم تو نباید بروی چون من هم کار دارم .
ماندانا : من نمی گذارم رامبد از کارهایش بیفتد .
رامبد : ماندانا چون زمان را خودش می تواند مدیریت کند ، مدیر خانه هم هست . گاهی هم باید سر یک میز گرفته شود بگذاریم کنار ، این اتفاق باید بیفتد نمی توانم بگویم این کار را نمی کنم . یک جاهایی من تنبلی می کنم گاهی خودم را لوس می کنم و خیلی هم لوسم چون در یک خانواده سنتی زندی کرده ام و فرصت بوده به بچه ها رسیدگی شود . من لوس شدم در خانه ، بعد در حرفه ای بودن لوسم کرده اند . بازیگری آدم را لوس می کند . من چون وقت زیادی داشتم برای لوس شدن ، لوس شدم ، گاهی ۱۸ساعت سرکارم . منزوی هم نیستم . من در بده و بستانم با آدم ها ؛ از کارگردان گرفته تا کسی که چایی می ریزد . من با همه دوستم . بعد می آیم اینجا خوم را لوس می کنم . علاوه بر آن ، گاهی این قدر کلافه ام که باید یکی جمعم کند .
ماندانا : اینجا من توقعم را پایین می آورم و می گذارم رامبد باشد .
رامبد: من یک مقدار زیادی انتقادی ام . وقتی می بینم چیزی خطاست ، رک می گویم . ماندانا: کاملا کارگردانی می کند . رامبد: از آن طرف هم بدی را می گوم ، هم خوبی را این را هم کنار بقیه چیزها بگذارید . نکته های منفی را در رابطه با ماندانا چطور مطرح می کنید؟
رامبد جوان : همه جور . این رک گویی چقدر برایتان مهم است؟ رامبد : من یک مقداری خودخواهم و اگر خودخواه نبودم بازیگر نمی شدم . می گویم من این جوری فکر می کنم ، اگر به او برخورد ، می پرسم چرا به تو برخورد . اگر در کار باشد خیلی به من ربط ندارد . اگر در موقعیت رابطه با ماندانا باشد ، می گویم این کارت اشتباه است و باعث می شود ما ضرر کنیم . شده من یک جوری گفتم که ماندانا به اش برخورده . گاهی جبران کردم گاهی هم گفتم همین که هست . ماندانا بررسی می کند و می فهمد که درست بوده .
ماندانا روحی : رامبد خیلی به محیطش توجه می کند ، پس چیزی را همین جوری نمی گوید و نمی شود . رامبد : برای من واژه ها مهم اند . واژه ها برایم معنی دارند چون سعی می کنم چیزی را الکی نگویم ، الکی هم نمی شنوم . هیچ وقت آدم ها را سوژه نمی کنید؟ ماندانا: رامبد آدم ها را دست کم نمی گیرد . ممکن است چیزی به نظرش بامزه بیاید . من این کار را می کردم یا متلک هم می گفتم . از رامبد یاد گرفتم متلک نگویم . رامبد خیلی آدم جدی ای است .
الان رابطه تان عاشقانه است یا عاقل شده اید؟
رامبد: هر چیزی بلدی می خواهد ، عشق هم بلدی می خواهد ، خیلی هم بلدی می خواهد . در رابطه ، ظرافت ها را یاد می گیری . تو هر قدر عاقلانه تر رفتار کنی ، بهتر عشق می ورزی . با معاشرت با دیگران فرق دارد ، وقتی با یکی هستی همه چیزت مشترک است . اگر شرایط زندگی ات به هم بریزد ، به هیچ کس دیگری ربط پیدا نمی کند ولی به او ربط دارد . هر قدر من آسیب ببینیم ، ماندانا هم آسیب می بیند در هر شرایطی ، اقتصادی ، عاطفی ، اجتماعی .
چند ماه بعد از این مصاحبه رامبد جوان و ماندانا روحی از هم جدا شدند.
بیوگرافی رامبد جوان :
رامبد جوان در اول دی ماه سال ۱۳۵۰ از خانوادهای سنتی در تهران با اصالت آذری زاده شد. روند شروع به کار هنری او به ترتیب در تئاتر، تلویزیون و سینما بوده است. او در یازده فیلم سینمایی به ایفای نقش پرداختهاست. وی در یک قسمت از مجموعه تلویزیونی پرطرفدار همسران نقش کوتاهی داشت و همین باعث حضور پررنگ وی در مجموعه تلویزیونی خانه سبز در نقش «فرید صباحی» شد. نقشهایی که جوان در سینما و تلویزیون ایفا میکند بیشتر جنبه طنز دارد. رامبد جوان در ۲۷ اسفند ۱۳۸۷ با سحر دولتشاهی ازدواج کرد و در ۱۳۹۳ از وی جدا شد.
آقای کمدین همسرش را طلاق داد. طلاق به صورت توافقی انجام شد و البته آقای کمدین برای دلجویی از همسرش منزلشان در نیاوران را به او میبخشد.
چند سال بعد و در ۳۶ سالگی دوباره به فکر ازدواج می افتد. اینبار همسر او سحر دولتشاهی است و بعد هم با خانم نگار جواهریان ازدواج کرد و هم اکنون یک دختر از نگار دارد که برای به دنیا آوردنش در کانادا مورد قضاوت های بسیار زیادی از سمت مردم قرار گرفت
برای رامبد جوان و خانواده اش آرزوی سعادت و خوشبختی را داریم و امیدواریم که همانطور که او با اجرای خندوانه چند سالی است شادی را به خانه هایمان می آورد شادی در خانه خودش هم باشد