خبرگزاری تسنیم: درباره وقایع ۱۶ آذر سال ۱۳۳۲ که به نماد استکبارستیزی جنبش دانشجویی در ایران تبدیل شد، روایتهای قابل توجهی نقل شده است؛ روایتهایی که ماجرای روز خونین دانشگاه تهران را نقل کرده و با وجود گذشت سالها از این واقعه باز هم مرور آن وقایع، ابعاد تازهتری را نمایان میکند.
در ادامه سه روایت از مصطفی چمران، مهندس مهدی بازرگان و عابدی در رابطه با وقایع ۱۶ آذر ۱۳۳۲ میآید.
چمران: به سربازان دستور داده بودند دانشجویان را "شقه" کنند
مصطفی چمران، که از شاهدان واقعه ۱۶ آذر ۳۲ است، میگوید: از روز ۱۴ آذر ۱۳۳۲ تظاهراتی که در گوشه و کنار به وقوع میپیوست وسعت گرفت و در بازار و دانشگاه عدهای دستگیر شدند. روز ۱۵ آذر مجدداً تظاهرات بیسابقهای در دانشگاه و بازار صورت گرفت. در دانشکدههای پزشکی، حقوق و علوم، داندنپزشکی، تظاهرات موضعی بود و جلوی هر دانشکده مستقلا انجام میگرفت و سرانجام با یورش سربازان خاتمه مییافت و عدهای دستگیر شدند.
کمی قبل، در تاریخ ۲۴ آبان اعلام شده بود که نیکسون، معاون رئیسجمهور آمریکا، از طرف آیزنهاور به ایران میآید. نیکسون به ایران میآمد تا نتایج "پیروزی سیاسی امیدبخشی که در ایران نصیب قوای طرفدار تثبیت اوضاع و قوای آزادی شده است" را ببیند. دانشجویان مبارز دانشگاه نیز تصمیم گرفتند که هنگام ورود نیکسون، ضمن دمونستراسیون عظیمی، نفرت و انزجار خود را به دستگاه کودتا و طرفداری خود را از دکتر مصدق نشان دهند.
روز ۱۵ آذر یکی از دربانان دانشگاه شنیده بود که تلفنی به یکی از افسران گارد دانشگاه دستور میرسد که "باید دانشجویی را شقه کرد و جلوی در بزرگ دانشگاه آویخت که عبرت همه شود و هنگام ورود نیکسون صداها خفه گردد و جنبندهای نجبند... این بود که به خاطر انتقام از دانشجویان و بهانه تظاهرات بر علیه تجدید رابطه با انگلستان و برای جلوگیری از تظاهرات در مقابل نیکسون جنایت بزرگ هیأت حاکمه ایران در صبح روز دوشنبه شانزده آذرماه ۱۳۳۲ در صحن مقدس دانشگاه به وقوع پیوست.
صبح شانزدهم آذر هنگام ورود به دانشگاه، دانشجویان متوجه تجهیزات فوقالعاده سربازان و اوضاع غیرعادی اطراف دانشگاه شده وقوع حادثهای را پیشبینی میکردند. نقشه پلید هیئت حاکمه بر همه واضح بود و دانشجویان حتی الامکان سعی میکردند که به هیچ وجه بهانهای به دست بهانهجویان ندهند.
از این رو دانشجویان با کمال خونسردی و احتیاط به کلاسها رفتند و سربازان به راهنمایی عدهای کارآگاه به راه افتادند. ساعت اول بدون حادثه مهمی گذشت و، چون بهانهای به دست آنان نیامد به داخل دانشکدهها هجوم آوردند. از پزشکی، داروسازی، حقوق و علوم عده زیادی را دستگیر کردند. بین دستگیرشدگان چند استاد نیز دیده میشد که به جای دانشجو مورد حمله قرار گرفته و پس از مضروب شدن به داخل کامیون کشیده شدند.
حدود ساعت ۱۰ صبح موقعی که دانشجویان در کلاسها بودند، چندین نفر از سربازان دسته "جانباز" به معیت عده زیادی سرباز معمولی رهسپار دانشکده فنی شدند. ما در کلاس دوم دانشکده فنی که در حدود ۱۶۰ دانشجو داشت، مشغول درس بودیم. آقای مهندس شمس استاد نقشهبرداری تدریس میکرد. صدای چکمه سربازان از راهرو پشت در به گوش میرسید. اضطراب و ناراحتی بر همه مستولی شده بود و کسی به درس توجه نمیکرد. در این هنگام پیشخدمت دانشکده مخفیانه وارد کلاس شده به دانشجویان گفت: «بسیار مواظب باشید. چون سربازان میخواهند به کلاس حمله کنند اگر اعلامیه یا روزنامهای دارید از خود دور کنید.»
وخامت اوضاع به حد اعلا رسیده بود. شلوغی بیرون کلاس و صدای شدید چکمههای سربازان از نزدیک شدن حادثهای حکایت میکرد تا بالاخره در کلاس به شدت به هم خورد و پنج سرباز "جانباز" با مسلسل سبک وارد کلاس شدند. یکی از آنها لوله مسلسل را به طرف شاگردان عقب کلاس گرفته آماده تیراندازی شد و دیگری به همین نحو مأمور قسمت جلوی کلاس گردید...
رئیس و معاون دانشکده فنی که با تمام کوشش و فداکاری خود قادر به جلوگیری از ورود سربازان نشده و ناظر این همه وحشیگری و هتک حرمت کلاس و استاد شده بودند، به ناچار اعلام اعتصاب کردند و گفتند تا هنگامی که دست نظامیان از دانشگاه کوتاه نشود، دانشکده فنی به اعتصاب خود ادامه خواهد داد. و، چون احتمال وقوع حوادث وخیمتری میرفت؛ لذا برای حفظ جان دانشجویان دانشکده را تعطیل کردند و به آنها دستور دادند به خانههای خود بروند و تا اطلاع ثانوی در خانه بمانند. دانشجویان نیز به پیروی از تصمیم اولیای دانشکده محوطه دانشکده را ترک میکردند، ولی هنوز نیمی از دانشجویان در حال خروج بودند که ناگاه آن سربازان به همراه عده زیادی سرباز عادی به دانشکده فنی حمله کردند.
اکثر دانشجویان به ناچار پا به فرار گذاردند تا از درهای جنوبی و غربی دانشکده خارج شوند. در این میان بغض یکی از دانشجویان ترکید. او که مرگ را به چشم میدید و خود را کشته میدانست دیگر نتوانست این همه فشار درونی را تحمل کند و آتش از سینه پرسوز و گدازش به شکل شعارهای کوتاه بیرون ریخت؛ «دست نظامیان از دانشگاه کوتاه.»
هنوز صدای او خاموش نشده بود که رگبار گلوله باریدن گرفت و، چون دانشجویان فرصت فرار نداشتند، به کلی غافلگیر شدند و در همان لحظه اول عده زیادی هدف گلوله قرار گرفتند. لحظات موحشی بود. دانشجویان یکی پس از دیگری به زمین میافتادند به خصوص که بین محوطه مرکزی دانشکده فنی و قسمتهای جنوبی سه پله وجود داشت و هنگام عقبنشینی عده زیادی از دانشجویان روی این پلهها افتاده نتوانستند خود را نجات دهند.
مصطفی بزرگنیا، به ضرب سه گلوله از پای در آمد. شریعت رضوی که ابتدا هدف سرنیزه قرار گرفته به سختی مجروح شده بود، دوباره هدف گلوله قرار گرفت. ناصر قندچی، حتی یک قدم هم به عقب برنداشته و در جای اولیه خود ایستاده بود یکی از جانبازان "دسته جانباز" با رگبار مسلسل سینه او را شکافت و او را شهید کرد.
مهندس بازرگان: سربازان با تدارک قبلی به سرکوب دانشجویان فرستاده شده بودند
مهدی بازرگان، درباره حوادث روز ۱۶ آذر سال ۱۳۳۲ میگوید: نهضت مقاومت ملی قصد داشت فریاد اعتراض مردم ایران را به گوش جهانیان برساند و کوششهای رژیم و حامیان انگلیسی-آمریکایی آن را که میخواستند با مشروع جلوه دادن دولت زاهدی امتیازات مورد نظر خود را در محیط آرام و بدون سر و صدا به دست آورند، خنثی کند. اجرای این برنامه به عهده کمیته هماهنگی دانشگاه تهران واگذار شده بود. تظاهرات ۱۶ آذر بسیار گسترده، پر سر و صدا و تکاندهنده بود؛ برخورد نیروهای انتظامی و امنیتی با دانشجویان در محوطه دانشگاه در آن روز با تدارکات طرفین صورت گرفت و برخلاف برخوردهای پیش که بیشتر افراد پلیس به مأموریت متفرق کردن دانشجویان به اطراف دانشگاه اعزام میشدند و با آنها درگیری پیدا میکردند، این دفعه نظامیان و سربازان با تدارک قبلی به مأموریت اشغال دانشگاه و سرکوب شدید دانشجویان فرستاده شده بودند، تصور میکنم قصد دولت این بود که با وارد ساختن یک ضربه شدید و کوبنده، از مشکل دانشگاه که به صورت یک پایگاه ضد رژیم درآمده بود، خود را خلاص کنند.
تفضیل قضیه از این قرار است: تظاھرات دانشجویان در اعتراضں به تجدید روابط دولت با انگلیس و نیز اعتراض به ورود ریچارد نیکسون معاون رئیسجمهور آمریکا به ایران، از روز شنبه ۱۴ آذر با ایراد سخنرانی در کلاسها شروع شد. عصر آن روز در دانشکده حقوق علوم، دندانپزشکی، فنی و دانشکدههای داروسازی و پزشکی تظاهرات پرشوری انجام پذیرفت. روز دوشنبه ۱۶ آذر، عده زیادی از افراد نظامی وارد محوطه دانشگاه شدند. دانشجویان به کلاسهای خود رفته بودند و تظاهرات میکردند، ساعتی بعد زنگ دانشکده به صدا در آمد و دانشجویان از کلاسهای خود خارج شده به طرف سرسراها و طبقات اول همکف رفتند. برخورد بین دانشجویان و سربازان از دانشکده فنی که مرکز عمده فعالیتهای دانشگاه بود شروع شد، به همین دلیل دستگاه قصد داشت با سرکوب دانشجویان این دانشکده زهرچشم خود را نشان دهد و دیگر دانشجویان دانشکدهها را سر جایشان بنشاند.
به نظر من آن عمل وحشیانه، با طرح و برنامه قبلی تدارک شده بود و منظور اصلی از اشغال دانشگاه سرکوب دانشجویان و ساکت کردن آنها بود، تا قضیه انتخابات مجلس و قرارداد کنسرسیوم را بدون سروصدا تمام کنند. واکنش این جنایت، از سوی دانشگاهیان، مردم ایران و مطبوعات جهان، وسیع بود؛ خشم و غضب و رسوایی برای دولت کودتا به بار آورد. خبرگزاریهای خارجی خبر واقعه را در مطبوعات منتشر کردند، اکثر دانشگاههای معروف دنیا به عنوان همدردی با دانشگاه تهران یک روز تعطیل اعلام نمودند. سیاسی رئیس دانشگاه، در مذاکرات به زاهدی و محمدرضا شاه نسبت به این عمل ننگآور اعتراض کرد.
عابدی: تلاش رژیم برای جلوگیری از تظاهرات دانشجویان علیه امریکا
عابدی، معاون وقت دانشکده فنی نیز درباره وقایع ۱۶ آذر میگوید: دانشگاه تهران از بعد از سقوط دکتر مصدق همیشه کما بیش متشنج بود، تظاهراتی بود و قصد این بود که دولت ایزنهاور که معاونش نیکسون بود، نیکسون معاون رئیس جمهور در ایران برای پاداشی که شاه قرار بود به اینها بدهد، برای اینکه با آن کودتا دولت مصدق را سرنگون کردند و شاه اختیارات تام گرفت بیاید در دانشکده حقوق یک دکتری افتخاری به آقای نیکسون بدهد و فکر میکردند که این تظاهرات و ناآرامی در دانشجویان احتمال دارد با آمدن نیکسون بالا بگیرد. دانشگاه ناآرام بود.
کوشش دستگاه و ارتش در این بود که یک رعب و وحشتی در دانشگاه ایجاد بکند که نیکسون اگر آمد دانشگاه محصلین نتواند کاری بکنند و این نقشه ۱۶ آذر را فراهم کردند و بنده که صبح به دانشکده رسیدم ساعت هفت و نیم بود به من خبر دادند که در دانشکده علوم چند تا کامیون ارتش هست که آنجا مشغول دستگیری دانشجوها هستند که البته بعد فهمیدیم که این نقشه قرار بود در دانشکده علوم انجام گیرد؛ که بعد از دانشکده علوم منتقل شد به دانشکده فنی. برای مرعوب کردن دانشجویان را به خط کردند و از هر ۵ نفر یک نفر را میگرفتند.
سربازها در این فاصله دو تا دانشجو را کشانکشان آوردند توی کریدور دانشکده. نوع رفتار سربازها دانشجوها را تحریک کرده و آمدند به هواخواهی دانشجویان و تظاهرات شد. شعارهای شدیدی بر علیه شاه و به نفع مرحوم دکتر مصدق دادند و نتیجتا آن تحریکاتی که قرار بود بشود و رعب و وحشت ایجاد بکنند کردند و تیراندازی شروع شد و عدهای مجروح و سه نفر شهید شدند.
وضع وحشتناکی بود. یک رادیاتور دانشکده را هم سوراخ کرده بودند و ریخته بود سطح دانشکده و با خون دانشجویان قاطی شده بود. خونابه دلخراشی ایحاد شده بود بعد هم به ما تکلیف کردند که بیائید ابنجا را پاک کنید. گفتیم نه، چون اینها جرم است هیچ وقت پاک نمیکنیم. باشد تا نماینده دادستان بیاید و صورت جلسه بکند.
خلاصه بنده را در اتاق حبس کردند و بعد آقای مهندس خلیلی رفتند سراغ سیاسی که رئیس دانشگاه بود و گفتند که وضع خیلی خراب است تعداد زیادی شیشه شکسته و به ساحتمانها تیراندازی شده، تعداد تیرها که شمردیم درست ۶۸ تیر در فضای مسدود دانشکده فنی شلیک شده بود، آقای سیاسی ساعت یک بعدازظهر با مهندس خلیلی آمدند و در اتاق رئیس دانشکده کمیسیونی دادیم و مـــشغول مذاکره بودیم وقتی که این تیراندازی شد بنده دریافتم که باید جریان را صورت مجلس کنم. استادان حاضر همه امضاء کردند.
ساعت ۲ بعدازظهر یک سرهنگی آمد تو، در گوشی با سیاسی صحبنی کرد و سیاسی قدری در هم رفت و گفت: آمدهاند آقای عابدی را جلب بکنند و بعد با ماشین رئیس دانشکده رفتیم. فرماندار نظامی که در آن زمان سرلشگر دادستان، شوهر خاله شاه بود، بعد بردند زندان لشگر ۲ زرهی. بنده ۸ روز در آنحا بودم. بازجوئیهای مفصلی از من کردند اصرار میکردند که شما چرا زنگ زدهاید؟ البته بنده گفتم، چون شما در پی یک مقصر هستید اگر بنده زنگ نمیزدم و این اتفاق در داخل کلاس میافتاد و در داخل کلاس هم باز یک عده کشته میشدند باز مرا میگرفتید، چون بالاخره شما دنبال یک مقصر میگردید، شما بیخود تیراندازی کردهاید یک عدهای را کشتهاید.
با وجود این نتوانستند در یک روز رسمی دکترای نیکسون را بدهند مجبور شدند، روز جمعه بدهند. البته دانشگاه بعد از ۱۶ آذر حدود دو هفته تعطیل بود. حرکت دانشگاه بسیار جاندار بود. از آن به بعد هر سال همین ۱۶ ادر وسیلهای بود که دانشجویان به یاد آن ۱۶ آذر ایں شهیدان را تجلیل کنند و واقعا نیروی حودشان را متشکلتر و منسجمتر کنند.