نقدی بر سخنان محمدتقی سبحانی در همایش جایگاه عقل در کلام و فلسفه


نقدی بر سخنان محمدتقی سبحانی در همایش جایگاه عقل در کلام و فلسفه

نگاهی گذرا به آثار فیلسوفان نوصدرایی در حوزه معرفت‌شناسی به روشنی نشان می‌دهد که ادعای «کمترین تحول و تکامل» فلسفه در این قلمرو تا چه اندازه دور از حقیقت است.

به گزارش خبرنگار مهر، حجت الاسلام والمسلمین مهدی عبداللهی، عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در یادداشتی که در ادامه می آید، نقدی بر سخنان دکتر محمدتقی سبحانی در همایش «جایگاه عقل در کلام و فلسفه» وارد کرده است:

جناب حجت الاسلام دکتر محمدتقی سبحانی عضو هیئت علمی پژوهشکدۀ فلسفه و کلام پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در همایش «جایگاه عقل در کلام و فلسفه» به تاریخ 30 آبان 1397 طی سخنانی به «نقد عقل نظری در فلسفه اسلامی» پرداخته‌اند. خلاصه این سخنرانی در سایت پژوهشکده (http://yon.ir/o5wZQ) و کانال تلگرامی ایشان انتشار یافته است. نوشتار حاضر نقدی بر برخی مواضع این متن مکتوب است. ابتدا عین گفته‌های سخن‌ران محترم را نقل کرده، سپس آن را بررسی خواهیم کرد.

1.«دستگاه معرفت‌شناسی در فلسفه اسلامی از اساس، یک دستگاه ارسطوئی است که بر خلاف سایر بخشهای دیگر فلسفه، از کمترین تحول و تکامل برخوردار بوده است.»

نقد: بر اهل فلسفه پوشیده نیست که ارسطو (ر.ک.به: متافیزیک) و هیچ یک از فیلسوفان یونان باستان و قرون وسطی در فلسفه خود بخشی با عنوان معرفت‌شناسی نداشته‌اند. در این دو دوره از تاریخ فلسفه غرب تنها برخی از مسائل معرفت‌شناسی محل بحث بوده‌اند، اما معرفت‌شناسی به مثابه یکی از دانش‌های فلسفی در دوره جدید با آثار لاک و دکارت پای به عرصه نهاد. اما در فلسفه اسلامی با توجّه به تزلزل ناپذیری موضع عقل در فلسفه اسلامی، ضرورتی برای بررسی تفصیلی مسائل شناخت به صورت منظّم و به‌عنوان شاخه مستقلی از فلسفه پیش نیامده بود (محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج1، ص150) مباحث معرفت‌شناختی فلسفه اسلامی تا دوران اخیر در ضمن سایر مباحث فلسفه (در بحث وجود ذهنی و علم و عالم و معلوم) و منطق (در بحث تصور و تصدیق و مبادی برهان) طرح میشد، اما حضور و رواج اندیشه‌های غربی در دامان فرهنگ اسلامی در قرن معاصر سبب شد که فیلسوفان اسلامی به نحو خاص به این حوزه معرفتی عطف توجه کرده، آثار درخوری در این زمینه از خویش به جای نهادند. در این میان، باید علامه طباطبایی فیلسوف سترگ قرن حاضر را به حق طلیعه دار این قافله و بنیان گذار معرفت شناسی اسلامی دانست، چرا که با نگارش کتاب اصول فلسفه رئالیسم آغازگر طرح مستقل مسائل معرفت شناختی گردیده، سبب شد اندیشمندان متأخر، اهتمام بیشتری به این مسائل از خود نشان دهند.

نگاهی گذرا به آثار فیلسوفان نوصدرایی در حوزه معرفت‌شناسی به روشنی نشان می‌دهد که ادعای «کمترین تحول و تکامل» فلسفه در این قلمرو تا چه اندازه دور از حقیقت است.

2.«هیچ دلیل روشنی برای وجود «صورت» به عنوان واسطه معرفت، در دست نیست و ادله‌ای که برای این موضوع آورده‌اند، محل تامل و اشکال است.»

نقد: بنا بر معرفت شناسی اسلامی، معرفت همان مطلق علم و آگاهی است که در اولین و مهم ترین انقسام، به حضوری و حصولی تقسیم میشود. این تقسیم یک تقسیم عقلی و دایر بین نفی و اثبات است: هر شناختی از یک معلوم، یا به واسطه حاکی است یا بی واسطه حاکی. به بیان دیگر، گاه خود واقعیت معلوم نزد شخص عالم حاضر است، مانند احساس گرسنگی یا احساس شادی و درد که به آن شناخت حضوری می گویند. گاه نیز آگاهی ما از یک معلوم، با واسطه صورت ذهنی آن است و ما از طریق این صورت و به جهت حکایت-گری اش از آن معلوم، بدان شیء علم داریم که به آن شناخت حصولی می گویند. پس علم به هر معلومی یا باید حضوری باشد یا حصولی. در نتیجه اگر به چیزی علم حضوری نداشتیم و خود واقعیت آن نزد ما حاضر نبود، تنها راه علم به آن، معرفت با وساطت صورت ذهنی است. و دست بر قضا اغلب معرفت‌های ما به ویژه معرفت به امور بیرون از خود فاعل معرفت از این نوع می‌باشند. کجای این دلیل روشن نیست و چه اشکالی بر آن وارد است؟!

3. «بر فرض که فی الجمله وجود صورت را در فرایند علم بپذیریم، اما کلیت و عمومیت آن، محل تردید است. برای مثال، شیخ اشراق در علم به محسوسات یا مشاهدات، به وجود صورت باور ندارد.»

نقد: پاسخ این اشکال از همان بیان پیشین روشن است. علم به هر معلومی یا حضوری است یا حصولی. شیخ اشراق برخلاف فلاسفه پیش از خود معتقد است علم به دیدنی‌ها (نه همه محسوسات) از سنخ علم حضوری است، نه حصولی.

4. «پذیرش صورت در فرایند معرفت، دشواری «مطابقت» میان صورت و مصداق(یا تطابق ذهن و عین) را به شدیدترین وجه آن پیش می آورد، این مشکل، نه تنها در معرفت شناسی فیلسوفان معضلاتی را به بار آورده که تاکنون ناگشوده باقی مانده است، بلکه دستگاه جهان‌شناسی و نفس‌شناسی فلسفه اسلامی را نیز به بحران دچار ساخته است.»

نقد: چنان که گفتیم در علم حصولی خود واقعیت معلوم نزد ما حاضر نیست، بلکه امری به نام صورت یا مفهوم ذهنی در نفس ما تحقق دارد که خاصیت آینگی دارد و محکی خود را نشان می‌دهد. بله در مرحله بعد مسئله دشوار مطابقت مطرح است. اما اگر کسی وجود صورت در معرفت بشری را انکار کند، باید اصل علم حصولی را که اکثریت قریب به اتفاق علوم ما به عالم خارج را تشکیل می‌دهد، نفی نماید! و در این صورت، یا باید همه معرفت‌ها را حضوری بداند! شما که منکر جود صورت در فرآیند معرفت هستید، آیا به این نتیجه ملتزم هستید یا راه حل دیگری دارید؟

5.«گزاره‌های اولی که گفته می شود که تصور موضوع ومحمول برای تصدیق آنها کفایت می کند، غالبا یا قضایای همانگوی( tautological) و یا قضایای تحلیلی(analytic) هستند و این گزاره‌ها هیچ گزارشی از جهان واقع نمی‌دهند.»

نقد: این اشکال بر قضایای بدیهی اولی به مثابه بنیادهای نخستینِ برهان فلسفی، مبتنی بر تفسیر کانتی از حقیقت قضایای تحلیلی است که بر اساس آن این قضایا هیچ گزارشی از واقع نمی‌دهند، اما فیلسوفان اسلامی و برخی از فیلسوفان و معرفت‌شناسان غربی این مدعا را قبول ندارند و تفاسیر دیگری از قضایای تحلیلی ارائه می‌کنند که مستلزم گزارش‌گری این دسته قضایا از جهان واقع نیز می‌باشد. (جهت اطلاع ر.ک.به: احمد ابوترابی، چیستی و نقش قضایای تحلیلی و ترکیبی در منطق و معرفت‌شناسی، به ویژه ف11)

6.«با بررسی استدلال‌های فیلسوفان در طول تاریخ معلوم ‌می شود که آنها خود به این منطق برهانی التزام نداشته و از مبادی غیر یقینیِ فراوانی در ادله خود استفاده کرده‌اند که خود تایید می کند که منطق برهان به معنای معهود، در فلسفه چندان مصداقی ندارد.»

نقد: صرف طرح یک مدعا آن هم با این گستره وسیع بدون ارائه شواهد روشن گرهی از کار معرفت نمی‌گشاید.

7.«حقائق جهان از تنوع فراوان برخوردار است و بخش بزرگی از واقعیت هستی، پدیده‌هائی است که از طریق احساس، تجربه، استقراء، تاریخ و وحی به ما می رسد و تفسیر هستی بدون در نظر گرفتن این حقائق، نارسا و ناراست است. گزاره‌های اولی غالبا به حقائق عام و انتزاعی بازمی گردد و به تنهائی کاروان فلسفه را به مقصد نمی رساند.»

«دستگاه معرفت شناسی فلسفه، با هدف‌گیری برای دستیابی به یقین خاص، عملا نه تنها معرفت فلسفی را از روش‌ها و مبادی گوناگون معرفت انسانی و الهی محروم‌می کند، بلکه قلمرو ‌فلسفه را به حوزه‌ها و موضوعات خاص کلی و انتزاعی محدود می کند و در عمل هم نمی تواند به وعده خود برای التزام به یقین خاص وفا کند.»

نقد: فلسفه اولی/متافیزیک تنها عهده‌دار تفسیر و توضیح اصل واقعیت‌مندی واقعیات است. اما بررسی وجوه دیگر واقعیات برعهده سایر علوم است و هر یک از آنها نیز روش مختص به خود را دارند. مگر قرار است فلسفه همه جزئیات هستی را تفسیر کند؟! چرا از فلسفه انتظار دارید باری را بر دوش بکشد که خود از ابتدا اعلام کرده است که این بار بر دوش او نیست. از فلسفه نخواهید بار سایر علوم را نیز بر دوش کشد.

با آرزوی توفیق الهی برای سخنران محترم، این نقد تنها بر برخی مواضع روشن متن خلاصه سخنرانی ایشان است. روشن است که اگر متن کامل این سخنرانی در اختیار پژوهشگران قرار گیرد، مجال گسترده‌تری برای مباحثه گشوده خواهد شد.


به گزارش خبرنگار مهر، حجت الاسلام والمسلمین مهدی عبداللهی، عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در یادداشتی که در ادامه می آید، نقدی بر سخنان دکتر محمدتقی سبحانی در همایش «جایگاه عقل در کلام و فلسفه» وارد کرده است:

جناب حجت الاسلام دکتر محمدتقی سبحانی عضو هیئت علمی پژوهشکدۀ فلسفه و کلام پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در همایش «جایگاه عقل در کلام و فلسفه» به تاریخ 30 آبان 1397 طی سخنانی به «نقد عقل نظری در فلسفه اسلامی» پرداخته‌اند. خلاصه این سخنرانی در سایت پژوهشکده (http://yon.ir/o5wZQ) و کانال تلگرامی ایشان انتشار یافته است. نوشتار حاضر نقدی بر برخی مواضع این متن مکتوب است. ابتدا عین گفته‌های سخن‌ران محترم را نقل کرده، سپس آن را بررسی خواهیم کرد.

1.«دستگاه معرفت‌شناسی در فلسفه اسلامی از اساس، یک دستگاه ارسطوئی است که بر خلاف سایر بخشهای دیگر فلسفه، از کمترین تحول و تکامل برخوردار بوده است.»

نقد: بر اهل فلسفه پوشیده نیست که ارسطو (ر.ک.به: متافیزیک) و هیچ یک از فیلسوفان یونان باستان و قرون وسطی در فلسفه خود بخشی با عنوان معرفت‌شناسی نداشته‌اند. در این دو دوره از تاریخ فلسفه غرب تنها برخی از مسائل معرفت‌شناسی محل بحث بوده‌اند، اما معرفت‌شناسی به مثابه یکی از دانش‌های فلسفی در دوره جدید با آثار لاک و دکارت پای به عرصه نهاد. اما در فلسفه اسلامی با توجّه به تزلزل ناپذیری موضع عقل در فلسفه اسلامی، ضرورتی برای بررسی تفصیلی مسائل شناخت به صورت منظّم و به‌عنوان شاخه مستقلی از فلسفه پیش نیامده بود (محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج1، ص150) مباحث معرفت‌شناختی فلسفه اسلامی تا دوران اخیر در ضمن سایر مباحث فلسفه (در بحث وجود ذهنی و علم و عالم و معلوم) و منطق (در بحث تصور و تصدیق و مبادی برهان) طرح میشد، اما حضور و رواج اندیشه‌های غربی در دامان فرهنگ اسلامی در قرن معاصر سبب شد که فیلسوفان اسلامی به نحو خاص به این حوزه معرفتی عطف توجه کرده، آثار درخوری در این زمینه از خویش به جای نهادند. در این میان، باید علامه طباطبایی فیلسوف سترگ قرن حاضر را به حق طلیعه دار این قافله و بنیان گذار معرفت شناسی اسلامی دانست، چرا که با نگارش کتاب اصول فلسفه رئالیسم آغازگر طرح مستقل مسائل معرفت شناختی گردیده، سبب شد اندیشمندان متأخر، اهتمام بیشتری به این مسائل از خود نشان دهند.

نگاهی گذرا به آثار فیلسوفان نوصدرایی در حوزه معرفت‌شناسی به روشنی نشان می‌دهد که ادعای «کمترین تحول و تکامل» فلسفه در این قلمرو تا چه اندازه دور از حقیقت است.

2.«هیچ دلیل روشنی برای وجود «صورت» به عنوان واسطه معرفت، در دست نیست و ادله‌ای که برای این موضوع آورده‌اند، محل تامل و اشکال است.»

نقد: بنا بر معرفت شناسی اسلامی، معرفت همان مطلق علم و آگاهی است که در اولین و مهم ترین انقسام، به حضوری و حصولی تقسیم میشود. این تقسیم یک تقسیم عقلی و دایر بین نفی و اثبات است: هر شناختی از یک معلوم، یا به واسطه حاکی است یا بی واسطه حاکی. به بیان دیگر، گاه خود واقعیت معلوم نزد شخص عالم حاضر است، مانند احساس گرسنگی یا احساس شادی و درد که به آن شناخت حضوری می گویند. گاه نیز آگاهی ما از یک معلوم، با واسطه صورت ذهنی آن است و ما از طریق این صورت و به جهت حکایت-گری اش از آن معلوم، بدان شیء علم داریم که به آن شناخت حصولی می گویند. پس علم به هر معلومی یا باید حضوری باشد یا حصولی. در نتیجه اگر به چیزی علم حضوری نداشتیم و خود واقعیت آن نزد ما حاضر نبود، تنها راه علم به آن، معرفت با وساطت صورت ذهنی است. و دست بر قضا اغلب معرفت‌های ما به ویژه معرفت به امور بیرون از خود فاعل معرفت از این نوع می‌باشند. کجای این دلیل روشن نیست و چه اشکالی بر آن وارد است؟!

3. «بر فرض که فی الجمله وجود صورت را در فرایند علم بپذیریم، اما کلیت و عمومیت آن، محل تردید است. برای مثال، شیخ اشراق در علم به محسوسات یا مشاهدات، به وجود صورت باور ندارد.»

نقد: پاسخ این اشکال از همان بیان پیشین روشن است. علم به هر معلومی یا حضوری است یا حصولی. شیخ اشراق برخلاف فلاسفه پیش از خود معتقد است علم به دیدنی‌ها (نه همه محسوسات) از سنخ علم حضوری است، نه حصولی.

4. «پذیرش صورت در فرایند معرفت، دشواری «مطابقت» میان صورت و مصداق(یا تطابق ذهن و عین) را به شدیدترین وجه آن پیش می آورد، این مشکل، نه تنها در معرفت شناسی فیلسوفان معضلاتی را به بار آورده که تاکنون ناگشوده باقی مانده است، بلکه دستگاه جهان‌شناسی و نفس‌شناسی فلسفه اسلامی را نیز به بحران دچار ساخته است.»

نقد: چنان که گفتیم در علم حصولی خود واقعیت معلوم نزد ما حاضر نیست، بلکه امری به نام صورت یا مفهوم ذهنی در نفس ما تحقق دارد که خاصیت آینگی دارد و محکی خود را نشان می‌دهد. بله در مرحله بعد مسئله دشوار مطابقت مطرح است. اما اگر کسی وجود صورت در معرفت بشری را انکار کند، باید اصل علم حصولی را که اکثریت قریب به اتفاق علوم ما به عالم خارج را تشکیل می‌دهد، نفی نماید! و در این صورت، یا باید همه معرفت‌ها را حضوری بداند! شما که منکر جود صورت در فرآیند معرفت هستید، آیا به این نتیجه ملتزم هستید یا راه حل دیگری دارید؟

5.«گزاره‌های اولی که گفته می شود که تصور موضوع ومحمول برای تصدیق آنها کفایت می کند، غالبا یا قضایای همانگوی( tautological) و یا قضایای تحلیلی(analytic) هستند و این گزاره‌ها هیچ گزارشی از جهان واقع نمی‌دهند.»

نقد: این اشکال بر قضایای بدیهی اولی به مثابه بنیادهای نخستینِ برهان فلسفی، مبتنی بر تفسیر کانتی از حقیقت قضایای تحلیلی است که بر اساس آن این قضایا هیچ گزارشی از واقع نمی‌دهند، اما فیلسوفان اسلامی و برخی از فیلسوفان و معرفت‌شناسان غربی این مدعا را قبول ندارند و تفاسیر دیگری از قضایای تحلیلی ارائه می‌کنند که مستلزم گزارش‌گری این دسته قضایا از جهان واقع نیز می‌باشد. (جهت اطلاع ر.ک.به: احمد ابوترابی، چیستی و نقش قضایای تحلیلی و ترکیبی در منطق و معرفت‌شناسی، به ویژه ف11)

6.«با بررسی استدلال‌های فیلسوفان در طول تاریخ معلوم ‌می شود که آنها خود به این منطق برهانی التزام نداشته و از مبادی غیر یقینیِ فراوانی در ادله خود استفاده کرده‌اند که خود تایید می کند که منطق برهان به معنای معهود، در فلسفه چندان مصداقی ندارد.»

نقد: صرف طرح یک مدعا آن هم با این گستره وسیع بدون ارائه شواهد روشن گرهی از کار معرفت نمی‌گشاید.

7.«حقائق جهان از تنوع فراوان برخوردار است و بخش بزرگی از واقعیت هستی، پدیده‌هائی است که از طریق احساس، تجربه، استقراء، تاریخ و وحی به ما می رسد و تفسیر هستی بدون در نظر گرفتن این حقائق، نارسا و ناراست است. گزاره‌های اولی غالبا به حقائق عام و انتزاعی بازمی گردد و به تنهائی کاروان فلسفه را به مقصد نمی رساند.»

«دستگاه معرفت شناسی فلسفه، با هدف‌گیری برای دستیابی به یقین خاص، عملا نه تنها معرفت فلسفی را از روش‌ها و مبادی گوناگون معرفت انسانی و الهی محروم‌می کند، بلکه قلمرو ‌فلسفه را به حوزه‌ها و موضوعات خاص کلی و انتزاعی محدود می کند و در عمل هم نمی تواند به وعده خود برای التزام به یقین خاص وفا کند.»

نقد: فلسفه اولی/متافیزیک تنها عهده‌دار تفسیر و توضیح اصل واقعیت‌مندی واقعیات است. اما بررسی وجوه دیگر واقعیات برعهده سایر علوم است و هر یک از آنها نیز روش مختص به خود را دارند. مگر قرار است فلسفه همه جزئیات هستی را تفسیر کند؟! چرا از فلسفه انتظار دارید باری را بر دوش بکشد که خود از ابتدا اعلام کرده است که این بار بر دوش او نیست. از فلسفه نخواهید بار سایر علوم را نیز بر دوش کشد.

با آرزوی توفیق الهی برای سخنران محترم، این نقد تنها بر برخی مواضع روشن متن خلاصه سخنرانی ایشان است. روشن است که اگر متن کامل این سخنرانی در اختیار پژوهشگران قرار گیرد، مجال گسترده‌تری برای مباحثه گشوده خواهد شد.

کد خبر 4481078

روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

عکس پروفایل روز مادر _ عکس نوشته مادرانه