تشابه احتکار ایرانیان و اهالی شهر پراگ/چرا آدم‌ها احتکار می‌کنند؟


تشابه احتکار ایرانیان و اهالی شهر پراگ/چرا آدم‌ها احتکار می‌کنند؟

احتکار رفتاری غیر اخلاقی است که می‌توان در عالم ادبیات و دو یادداشت از نوشته‌های ایوان کلیما نویسنده اهل جمهوری چک، تشابهاتی درباره آن بین مردم ایران و چک مشاهده کرد.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: از جایی باید تعارف را کنار گذاشت و با صراحت درباره مسائل اجتماعی صحبت کرد. رودربایستی مسئولان با مردم یا هر عامل دیگری باعث می‌شود که با بروز مشکلات، همه تقصیرها به گردن دولت و مسئولان، نیروهای خارجی و خیانتکار، یا ساختارها بیافتد و صورت مساله در بیشتر مواقع یا پاک، یا به فراموشی سپرده می‌شود. وقتی اکثر خانواده‌های ایرانی کتاب نمی‌خوانند و با پدیده فرهنگ غریبه‌اند، باید ریشه مشکلات اجتماعی را (که منجر به مشکلات سیاسی، فرهنگی، هنری، اقتصادی و ... می‌شود) در خانواده‌ها جستجو کرد. البته منکر مشکلات دولت و در برخی مواقع تصمیمات اشتباه یا بی‌کفایتی برخی مسئولان نیستیم اما مسئولان از درون همین مردم و جامعه بیرون می‌آیند.

در مورد پدیده زشت احتکار که چندی پیش شاهدش بودیم و هنوز هم در جامعه وجود دارد (و ظاهرا هم بنا نیست به این زودی‌ها رخت بربندد) آسان‌ترین گونه طرح مساله این است که دولت همه‌چیز را گران کرد، به همین دلیل عده‌ای به احتکار رو آوردند. اما خب دوباره صورت مساله را پاک کرده‌ایم و نمی‌گوییم اگر آن عده، به درستی تربیت شده بودند ( و از نظر دینی به حرام و حلال و از نظر انسانی به وجدان معتقدند بودند) به احتمال زیاد با وجود گرانی و شرایط بد اقتصادی، به احتکار رو نمی‌آوردند. بالاخره احتکار به عنوان یک رفتار و رذیله اخلاقی هم وجه انفرادی و هم وجه اجتماعی دارد.

هدف این نوشتار پیدا کردن باعث و بانی گرانی و احتکار نیست. پدیده احتکار را می‌توان از منظر جامعه‌شناسی مورد مطالعه قرار داد و نتایج این مطالعه را هم در اختیار مردم گذاشت تا بهتر با خودشان آشنا شوند. اما در مجال کوتاهی که این مطلب در اختیارمان قرار می‌دهد، می‌توانیم یک مقایسه تطبیقی بین رفتار احتکارگونه ایرانیان و مردم جمهوری چک داشته باشیم. هر دو کشور جنگ و انقلاب را پشت سر گذاشته و دوره‌های قحطی و کمبود مواد زندگی را تجربه کرده‌اند. برای این مقایسه از یکی از مقاله‌های ایوان کلیما نویسنده چکی زاده پراگ با عنوان «نمک _ گرانبهاتر از طلا»‌ بهره می‌بریم. کلیما ۳ سال و نیم از دوران کودکی خود را در اردوگاه اسرای یهودی و چکی در جنگ جهانی دوم گذراند و پس از آن هم سال‌های جوانی‌ و شکوفایی نویسنده‌اش در زمان حکومت خفقان کمونیست‌ها طی شد. این دو مقطع مهم تاریخی روی زندگی مردم پراگ و چکسلواکی تاثیر زیادی داشت. البته همه مردم اروپای شرقی و در کل اروپا در دهه‌های مختلف قرن بیستم درگیر مشکلات سیاسی بودند که موجب بروز معضلات اجتماعی شدند.

ایوان کلیما نوشته‌های انتقادی زیادی درباره جامعه خود دارد که جا دارد کتابخوان‌های ایرانی به سراغ‌شان بروند. بسیاری از این نوشته‌ها درباره رفتارهایی هستند که در جامعه ما هم بروز و ظهور دارند. این نوشته‌ها را می‌توان در کتاب‌هایی چون «اسکلت زیر فرش» یا «روح پراگ» که ترجمه فارسی هر دو در بازار نشر موجود است، مطالعه کرد. در «اسکلت زیر فرش» کلیما به فرهنگ رانندگی، شیوه انتخابات، رفتارهای اجتماعی مردم، داروها و نوشته‌های روی برچسب‌شان و ... پرداخته و با طنزی گزنده با همه این مسائل شوخی کرده است. او در بخشی از مقالات چاپ‌شده در کتاب «روح پراگ» هم به معضلات اجتماعی پرداخته و در یک مطلب مستقل و جداگانه به پدیده احتکار پرداخته است.

کلیما می‌نویسد «هر وقت شایع می‌شد که اصلاحاتی ارزی در پیش است، یک گرانی در انتظارمان است،‌ یا یک جنگ، مردم رو به احتکار می‌آوردند. احتکار یک معنای خاص سیاسی و اجتماعی دارد. مقامات از شهروندان می‌خواهند که دست به راهپیمایی کنترل‌شده در موافقت با دولتی که بر سر کار است بزنند و با شور و شوق شعارهایی در حمایت از سیاست دولت سر دهند، اما شهروندان با احتکار و هجوم به سمت کالاها به شکلی خودانگیخته بی‌اعتمادی‌شان را نسبت به دولتی که بر سر کار است نشان می‌دهند.»

توقف بر آستان این مطلب ایوان کلیما (که یکی از یادداشت‌های گردآوری‌شده در کتاب «روح پراگ» این نویسنده است)، تامل و تفکر در آن در شرایط فعلی کشورمان که فراز و فرود قیمت ارز را پشت سر گذاشتیم و شاهد گرانی چندبرابری قیمت اجناس و کالاهای مختلف هستیم، بی‌لطف نخواهد بود. نکته‌سنجی کلیما در این‌جاست که علت احتکار مواد مختلف مصرفی مردم را به خاطر ترس از قحطی نمی‌داند بلکه می‌گوید شهروندان «به این دلیل احتکار می‌کنند که مبادا قیمت‌ آن‌ها بالا برود.» از طرف دیگر این نویسنده سرد و گرم چشیده می‌گوید با تجربیاتی که داشته، بنا به قاعده، قیمت‌ها هیچ‌وقت بیش از دو برابر نمی‌شوند. خب البته این تجربه مربوط به کشور چک و اروپای شرقی است چون طی چند سال اخیر در کشورمان، بالا رفتن چندبرابری قیمت‌ها را شاهد بوده‌ایم اما حرف کلی کلیما که باید به آن توجه کرد، موید این نکته است که در بلبشوی گرانی و احتکار، قیمت‌ها بناست حداکثر، دوبرابر شوند.

این نویسنده پراگی مطلب دیگری به نام «پایان تمدن» دارد که در آن تمدن بشری را به جسم آدمی تشبیه می‌کند که در حال احتضار است؛ می‌توان قلب یا کبد تازه‌ای به آن داد یا خون تازه‌ای به رگ‌هایش تزریق کرد اما هیچ‌کس نمی‌توان دیگر زندگی حقیقی را به آن برگرداند. البته آینده‌ای که این نویسنده ترسیم می‌کند، این است که با وجود مرگ تمدن بشری، زندگی همچنان ادامه خواهد داشت. تمدن امروز بشر، اسراف‌کارانه است و کلیما بر این باور است که ضرورت به مردم خواهد آموخت که از بقایای همین تمدن غیرعقلانی و اسراف‌کاری که وجود دارد، استفاده بهینه، عقلانی و صرفه‌جویانه کنند. یعنی بشر به راه خطا می‌رود اما در نهایت بازمی‌گردد.

اما این‌که چرا مردم این روزگار احتکار می‌کنند، سوالی است که در پی پاسخ آن هستیم. پاسخ کلی این است که این مساله تنها به دوران ما خلاصه نمی‌شود و در هر دوره‌ای که کرامت انسانی کمرنگ شده یا از بین رفته، چنین اعمالی در جامعه فراگیر شده است. کلیما هم در فرازهایی از مطلب «نمک _ گرانبهاتر از طلا»ی خود به چنین مساله‌ای اشاره کرده و دوران معاصر خودش (دهه‌های پایانی قرن بیستم و ابتدای قرن بیست و یکم) را برهه‌ای توصیف می‌کند که در آن کرامت انسانی، ارزش محسوب نمی‌شود. توصیف دقیق کلیما از این روزگار را به قلم خودش می‌خوانیم: «پی برده‌ام که شان و کرامت انسانی جزو صفات و ارزش‌های بسیار ستوده در روزگار ما نیست که همگان به دنبالش باشند. به عکس، زندگی در روزگار ما، انسان‌ها را بیش از آن‌که به سمت امکان ساده تامین معاش براند، به سمت افعالی می‌راند که دون شان و کرامت انسانی هستند، از پر کردن فرم‌های استخدامی خفت‌بار گرفته تا شرکت اجباری در انتخابات یا تظاهرات تقلبی و پوچ و بی‌معنا. در عین حال، شهروندان امروزی به جهانی پرتاب می‌شوند که شعارش این است: چنگ بیانداز به هر چیزی که می‌توانی به چنگ بیاوری و هرچه بیش‌تر، بهتر!»

علاوه بر احتکار، جامعه امروز ما مبتلا به بیماری‌های اخلاقی دیگر و متعددی است که یکی از آن‌ها ترجیح رابطه بر ضابطه و رانت است که در بسیاری از نهادها و ارگان‌های کشور ریشه دوانده است. یعنی در روزگار فعلی داشتن یک پارتی و رابطه بر ضوابط اداری و قانون ارجحیت دارد؛ چه برای گرفتن وام، چه گرفتن سالن اجرا برای یک نمایش هنری چه برگزاری گالری یا هر فعالیت فرهنگی، هنری و اقتصادی. بارها در مکالمات عامیانه و حرف‌های روزمره مردم شنیده‌ایم که نمی‌توانی از راه قانونی فلان کار را به سرانجام برسانی و ناچار هستی رشوه را بپردازی! یا ناچار هستی که از طریق سفارش فلان شخصیت کارت را جلو ببری! به قول کلیما، «این جهانی است که روز به روز روابط و فساد و امتیازات غیرقانونی (رانت‌ها) بیش‌تر بر آن حاکم می‌شود. در عین حال همه درها به روی فعالیت‌های انسانی برای این شهروندان بسته است.»

بخشی از نوشته‌های کلیما در مطلب یادشده درباره کرامت انسانی است. نتیجه‌گیری‌اش هم این است که اگر مردم جامعه به احتکار رو می‌برند، مشکل را باید در فقدان کرامت انسانی جستجو کرد. از نظر این نویسنده، «مردمی که خانه‌ای، ماشینی، تلویزیونی، ماشین لباس‌شویی‌ای و دیگر کالاهای نماد فراوانی و رفاه این عصر را دارند، فاقد غروری هستند که آن‌ها را از حد نمک و فلفل فراتر ببرد.» چنین وضعیتی را هم کلیما حاکی از یک زندگی پر از بدبختی و بیچارگی می‌داند چون این حرص و ولع انبارکردن چیزها بر این زندگی حاکم است. جمع‌بندی‌اش هم در این مطلب که در سطر آخر خودش را نشان می‌دهد، با یک سوال مطرح می‌شود که کلیما می‌گوید این سوال بی‌اختیار از ذهن آدم عبور می‌کند: «این آدم‌هایی که از شان و کرامت و ارزش‌های انسانی‌شان درگذشته‌اند، اگر یک بحران یا قحطی واقعی پیش بیاید چگونه رفتار خواهند کرد؟»


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: از جایی باید تعارف را کنار گذاشت و با صراحت درباره مسائل اجتماعی صحبت کرد. رودربایستی مسئولان با مردم یا هر عامل دیگری باعث می‌شود که با بروز مشکلات، همه تقصیرها به گردن دولت و مسئولان، نیروهای خارجی و خیانتکار، یا ساختارها بیافتد و صورت مساله در بیشتر مواقع یا پاک، یا به فراموشی سپرده می‌شود. وقتی اکثر خانواده‌های ایرانی کتاب نمی‌خوانند و با پدیده فرهنگ غریبه‌اند، باید ریشه مشکلات اجتماعی را (که منجر به مشکلات سیاسی، فرهنگی، هنری، اقتصادی و ... می‌شود) در خانواده‌ها جستجو کرد. البته منکر مشکلات دولت و در برخی مواقع تصمیمات اشتباه یا بی‌کفایتی برخی مسئولان نیستیم اما مسئولان از درون همین مردم و جامعه بیرون می‌آیند.

در مورد پدیده زشت احتکار که چندی پیش شاهدش بودیم و هنوز هم در جامعه وجود دارد (و ظاهرا هم بنا نیست به این زودی‌ها رخت بربندد) آسان‌ترین گونه طرح مساله این است که دولت همه‌چیز را گران کرد، به همین دلیل عده‌ای به احتکار رو آوردند. اما خب دوباره صورت مساله را پاک کرده‌ایم و نمی‌گوییم اگر آن عده، به درستی تربیت شده بودند ( و از نظر دینی به حرام و حلال و از نظر انسانی به وجدان معتقدند بودند) به احتمال زیاد با وجود گرانی و شرایط بد اقتصادی، به احتکار رو نمی‌آوردند. بالاخره احتکار به عنوان یک رفتار و رذیله اخلاقی هم وجه انفرادی و هم وجه اجتماعی دارد.

هدف این نوشتار پیدا کردن باعث و بانی گرانی و احتکار نیست. پدیده احتکار را می‌توان از منظر جامعه‌شناسی مورد مطالعه قرار داد و نتایج این مطالعه را هم در اختیار مردم گذاشت تا بهتر با خودشان آشنا شوند. اما در مجال کوتاهی که این مطلب در اختیارمان قرار می‌دهد، می‌توانیم یک مقایسه تطبیقی بین رفتار احتکارگونه ایرانیان و مردم جمهوری چک داشته باشیم. هر دو کشور جنگ و انقلاب را پشت سر گذاشته و دوره‌های قحطی و کمبود مواد زندگی را تجربه کرده‌اند. برای این مقایسه از یکی از مقاله‌های ایوان کلیما نویسنده چکی زاده پراگ با عنوان «نمک _ گرانبهاتر از طلا»‌ بهره می‌بریم. کلیما ۳ سال و نیم از دوران کودکی خود را در اردوگاه اسرای یهودی و چکی در جنگ جهانی دوم گذراند و پس از آن هم سال‌های جوانی‌ و شکوفایی نویسنده‌اش در زمان حکومت خفقان کمونیست‌ها طی شد. این دو مقطع مهم تاریخی روی زندگی مردم پراگ و چکسلواکی تاثیر زیادی داشت. البته همه مردم اروپای شرقی و در کل اروپا در دهه‌های مختلف قرن بیستم درگیر مشکلات سیاسی بودند که موجب بروز معضلات اجتماعی شدند.

ایوان کلیما نوشته‌های انتقادی زیادی درباره جامعه خود دارد که جا دارد کتابخوان‌های ایرانی به سراغ‌شان بروند. بسیاری از این نوشته‌ها درباره رفتارهایی هستند که در جامعه ما هم بروز و ظهور دارند. این نوشته‌ها را می‌توان در کتاب‌هایی چون «اسکلت زیر فرش» یا «روح پراگ» که ترجمه فارسی هر دو در بازار نشر موجود است، مطالعه کرد. در «اسکلت زیر فرش» کلیما به فرهنگ رانندگی، شیوه انتخابات، رفتارهای اجتماعی مردم، داروها و نوشته‌های روی برچسب‌شان و ... پرداخته و با طنزی گزنده با همه این مسائل شوخی کرده است. او در بخشی از مقالات چاپ‌شده در کتاب «روح پراگ» هم به معضلات اجتماعی پرداخته و در یک مطلب مستقل و جداگانه به پدیده احتکار پرداخته است.

کلیما می‌نویسد «هر وقت شایع می‌شد که اصلاحاتی ارزی در پیش است، یک گرانی در انتظارمان است،‌ یا یک جنگ، مردم رو به احتکار می‌آوردند. احتکار یک معنای خاص سیاسی و اجتماعی دارد. مقامات از شهروندان می‌خواهند که دست به راهپیمایی کنترل‌شده در موافقت با دولتی که بر سر کار است بزنند و با شور و شوق شعارهایی در حمایت از سیاست دولت سر دهند، اما شهروندان با احتکار و هجوم به سمت کالاها به شکلی خودانگیخته بی‌اعتمادی‌شان را نسبت به دولتی که بر سر کار است نشان می‌دهند.»

توقف بر آستان این مطلب ایوان کلیما (که یکی از یادداشت‌های گردآوری‌شده در کتاب «روح پراگ» این نویسنده است)، تامل و تفکر در آن در شرایط فعلی کشورمان که فراز و فرود قیمت ارز را پشت سر گذاشتیم و شاهد گرانی چندبرابری قیمت اجناس و کالاهای مختلف هستیم، بی‌لطف نخواهد بود. نکته‌سنجی کلیما در این‌جاست که علت احتکار مواد مختلف مصرفی مردم را به خاطر ترس از قحطی نمی‌داند بلکه می‌گوید شهروندان «به این دلیل احتکار می‌کنند که مبادا قیمت‌ آن‌ها بالا برود.» از طرف دیگر این نویسنده سرد و گرم چشیده می‌گوید با تجربیاتی که داشته، بنا به قاعده، قیمت‌ها هیچ‌وقت بیش از دو برابر نمی‌شوند. خب البته این تجربه مربوط به کشور چک و اروپای شرقی است چون طی چند سال اخیر در کشورمان، بالا رفتن چندبرابری قیمت‌ها را شاهد بوده‌ایم اما حرف کلی کلیما که باید به آن توجه کرد، موید این نکته است که در بلبشوی گرانی و احتکار، قیمت‌ها بناست حداکثر، دوبرابر شوند.

این نویسنده پراگی مطلب دیگری به نام «پایان تمدن» دارد که در آن تمدن بشری را به جسم آدمی تشبیه می‌کند که در حال احتضار است؛ می‌توان قلب یا کبد تازه‌ای به آن داد یا خون تازه‌ای به رگ‌هایش تزریق کرد اما هیچ‌کس نمی‌توان دیگر زندگی حقیقی را به آن برگرداند. البته آینده‌ای که این نویسنده ترسیم می‌کند، این است که با وجود مرگ تمدن بشری، زندگی همچنان ادامه خواهد داشت. تمدن امروز بشر، اسراف‌کارانه است و کلیما بر این باور است که ضرورت به مردم خواهد آموخت که از بقایای همین تمدن غیرعقلانی و اسراف‌کاری که وجود دارد، استفاده بهینه، عقلانی و صرفه‌جویانه کنند. یعنی بشر به راه خطا می‌رود اما در نهایت بازمی‌گردد.

اما این‌که چرا مردم این روزگار احتکار می‌کنند، سوالی است که در پی پاسخ آن هستیم. پاسخ کلی این است که این مساله تنها به دوران ما خلاصه نمی‌شود و در هر دوره‌ای که کرامت انسانی کمرنگ شده یا از بین رفته، چنین اعمالی در جامعه فراگیر شده است. کلیما هم در فرازهایی از مطلب «نمک _ گرانبهاتر از طلا»ی خود به چنین مساله‌ای اشاره کرده و دوران معاصر خودش (دهه‌های پایانی قرن بیستم و ابتدای قرن بیست و یکم) را برهه‌ای توصیف می‌کند که در آن کرامت انسانی، ارزش محسوب نمی‌شود. توصیف دقیق کلیما از این روزگار را به قلم خودش می‌خوانیم: «پی برده‌ام که شان و کرامت انسانی جزو صفات و ارزش‌های بسیار ستوده در روزگار ما نیست که همگان به دنبالش باشند. به عکس، زندگی در روزگار ما، انسان‌ها را بیش از آن‌که به سمت امکان ساده تامین معاش براند، به سمت افعالی می‌راند که دون شان و کرامت انسانی هستند، از پر کردن فرم‌های استخدامی خفت‌بار گرفته تا شرکت اجباری در انتخابات یا تظاهرات تقلبی و پوچ و بی‌معنا. در عین حال، شهروندان امروزی به جهانی پرتاب می‌شوند که شعارش این است: چنگ بیانداز به هر چیزی که می‌توانی به چنگ بیاوری و هرچه بیش‌تر، بهتر!»

علاوه بر احتکار، جامعه امروز ما مبتلا به بیماری‌های اخلاقی دیگر و متعددی است که یکی از آن‌ها ترجیح رابطه بر ضابطه و رانت است که در بسیاری از نهادها و ارگان‌های کشور ریشه دوانده است. یعنی در روزگار فعلی داشتن یک پارتی و رابطه بر ضوابط اداری و قانون ارجحیت دارد؛ چه برای گرفتن وام، چه گرفتن سالن اجرا برای یک نمایش هنری چه برگزاری گالری یا هر فعالیت فرهنگی، هنری و اقتصادی. بارها در مکالمات عامیانه و حرف‌های روزمره مردم شنیده‌ایم که نمی‌توانی از راه قانونی فلان کار را به سرانجام برسانی و ناچار هستی رشوه را بپردازی! یا ناچار هستی که از طریق سفارش فلان شخصیت کارت را جلو ببری! به قول کلیما، «این جهانی است که روز به روز روابط و فساد و امتیازات غیرقانونی (رانت‌ها) بیش‌تر بر آن حاکم می‌شود. در عین حال همه درها به روی فعالیت‌های انسانی برای این شهروندان بسته است.»

بخشی از نوشته‌های کلیما در مطلب یادشده درباره کرامت انسانی است. نتیجه‌گیری‌اش هم این است که اگر مردم جامعه به احتکار رو می‌برند، مشکل را باید در فقدان کرامت انسانی جستجو کرد. از نظر این نویسنده، «مردمی که خانه‌ای، ماشینی، تلویزیونی، ماشین لباس‌شویی‌ای و دیگر کالاهای نماد فراوانی و رفاه این عصر را دارند، فاقد غروری هستند که آن‌ها را از حد نمک و فلفل فراتر ببرد.» چنین وضعیتی را هم کلیما حاکی از یک زندگی پر از بدبختی و بیچارگی می‌داند چون این حرص و ولع انبارکردن چیزها بر این زندگی حاکم است. جمع‌بندی‌اش هم در این مطلب که در سطر آخر خودش را نشان می‌دهد، با یک سوال مطرح می‌شود که کلیما می‌گوید این سوال بی‌اختیار از ذهن آدم عبور می‌کند: «این آدم‌هایی که از شان و کرامت و ارزش‌های انسانی‌شان درگذشته‌اند، اگر یک بحران یا قحطی واقعی پیش بیاید چگونه رفتار خواهند کرد؟»

کد خبر 4517356

روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

آداب و رسوم شب یلدا در استان مازندران