برخورد با مخالف راه و رسم دارد!
نزدیکان مرحوم مهدی بازرگان، در وصف فضایل او اشاره به این دارند که پس از یکی از نوبت های متعدد حبس، وقتی ایشان وارد اتاق کارش دردانشگاه تهران میشود، فیش حقوقی مربوط به ایام حبس را روی میز میبیند. معروف است که او
قانون- حامد شجاعی/ فعال سیاسی
نزدیکان ودوستان مرحوم مهدی بازرگان، در وصف فضایل او اشاره به این دارند که پس از یکی از نوبت های متعدد حبس، وقتی ایشان وارد اتاق کارش دردانشگاه تهران میشود، فیش حقوقی مربوط به ایام حبس را روی میز میبیند. معروف است که او فیش را با این توجیه که درایام حبس، کاری نکرده است که بابت آن حقوق بگیرد به دانشگاه بازمیگرداند اما آنچه که علاوه بر رفتار اخلاقی و قابل تحسین مهندس بازرگان در این ماجرا قابل توجه و اشاره است، شیوه رفتار با یک زندانی سیاسی منتقد و مخالف است. دستگاه حاکمه، مخالف و منتقد را در موضع نقد و مخالفت برنمیتافته اما بی شک قصد ساقط کردن وی از زندگی را نداشته و حق معاش را برای ایشان محترم میشمرده است. شاید بیراه نباشد اگر بگوییم مخالفان یا منتقدان هر سیستم را باید در آیینه رفتار خود سیستم دید و شناخت. مقایسه ماجرای گفته شده با جنجالی که حول حضور مجید توکلی در یک کمیته تخصصی شورای شهر تهران، به نمایندگی از یک شرکت مشاور و به منظورارائه دیدگاههای فنی آن شرکت،رخ داده است، به روشنی نمایانگرحال و روز یکایک ما در این روزگاراست.
نگارنده مدت هاست که ترجیح میدهد درمقام یک شهروند بیدرجه این جامعه که اصحاب قدرتش به وی فهماندهاند که جز مجیز و تعریف و تمجید،هر حرف ونقدی را بهایی گزاف است، آنچه که در کیسه آن بزرگواران برای بذل و بخشش، فراوان پیدا میشود انواع عناوین اتهامی است، اظهارنظر نکند و سخن نگوید اما درفقره مجید توکلی، از موضع فردی که سالهاست وی را میشناسد و بخشی از مصایب و مشکلات مبتلابه او را میداند و با وی دچار اختلاف نظرعدیده در موضوعات سیاسی و اجتماعی است، سکوت و تماشای صرف را خلاف عهد مودت و مروت میداند. روی سخن این نوشته نه با مدیران دستگاه عریض و طویلی است که تحت عنوان رسانه از محل بودجه عمومی کشور تغذیه میشود و هیچ تناسبی با میانگین خواستهها و مطالبات جامعه ندارد و نه با صاحبان خبرگزاریها و پایگاههای خبری است که گویا در تمیز قلم و سلاح چندان موفق نیستند و برخلاف آرمانهای انقلاب سال ۵۷ که در پی تبدیل سلاح به قلم و جایگزینی گلوله با گل بود، مسیری وارونه را طی میکنند. که حکایت سخن گفتن با این افراد، ماجرای کوبیدن آب در هاون و قصه فرو نرفتن میخ آهنین در سنگ است. اما هنوز میتوان با بخشهایی از مردم که به هر دلیل از طریق چنین رسانههایی خوراک خبری وعقیدتی خود را دریافت میکنند، سخن گفت و از قضا باید بر فراگیر کردن آیین گفتوگو همچنان پافشاری کرد که گوهر حیاتی جامعه امروز ماست و گویا برای شیشه عمر اصحاب رسانههای پیشگفته هم حکم سنگ را دارد. مساله، ساده و واضح است. فردی در عنفوان جوانی و در شرایط خاص و عجیب سیاسی و اجتماعی حاکم بر جامعه که بی شک تاریخ این مرز و بوم، قضاوت خود را درباره آن خواهد داشت، به صرف عقیده یا عملش، به هر شکل و تحت هر شرایطی از تحصیل محروم و محکوم به حبس میشود. یک جوان 23 ساله حدود هفت سال از بهترین سالهای عمرش را به دلیل فعالیت سیاسی در زندان میگذراند و تشکیک در حکم مذکور جرات و جسارتی میخواهد که نگارنده خود را فاقد آن میداند. پس از پایان دوره محکومیت، وی مانند هرشهروند عادی دیگر، دارای حقوقیاست که ازجمله آنها، حق کار و معاش است. آیا قرار است منتقدان و حتی مخالفان سیاسی، به صرف تفکروعقیده، علاوه برتحمل حبس وتعزیر از همه حقوق بدیهی انسانی هم محروم شوند؟ آیا این منش با پیشینه مردمان سرزمینی که روزگاری خاستگاه امثال شیخ ابوالحسن خرقانی بوده است که افراد را به صرف ارزیدن جان در بارگاه ایزد تعالی، شایسته دریافت نان در خانقاه خود، بدون پرسیدن از ایمانشان میدانسته سنخیت دارد؟ مردمانی که در تاریخ خود نماد رواداری و همزیستی مسالمتآمیز بودهاند، چه نسبتی با افرادی دارند که فعالیت عادی روزمره یک هموطن دیگر را تنها به خاطرمخالفت باعقاید وی، برنمیتابند؟گویا گروهی از ما، ساکنان این مقطع از تاریخ این سرزمین، اصرار داریم که روند اضمحلال تاریخی و فروپاشی اخلاقی و انسانی خود را سرعت بخشیده و آن را به آحاد جامعه تسری دهیم. خوب است کمی با خود روراست باشیم. مجید توکلی، هر عقیده و تفکری که داشته باشد، اهل تزویر و تظاهر نیست. نه از سلک افرادی است که روزی چفیه بر گردن میانداختند و صف اول راهپیمایی روز قدس قدم میزدند و دیگر روز با پولهای ربوده شده از جیب ملت ایران، در کازینوهای کانادا قمار میکردند و نه اهل قبیلهای است که اهالیاش با پیشانی پینهبسته، همانگونه که از تظاهر مشغول آبدست گرفتن هستند، با زبان و قلمشان، آبروی دیگران را به بازی میگیرند.
میتوان با مجید توکلیها مخالف بود، عقایدشان را نقد کرد و حتی ایشان را به مباحثه و مناظره طلبید اما برآشفتن از تلاش معاش امثال ایشان، شرط انسانیت و بر سبیل شرف نیست! روزگاری راه آب را در میدان جنگ بستن، نماد شقاوت بود، حال باید دید آیندگان، تلاش برای سد کردن نانآوری یک انسان در عصر ما را چه خواهند نامید.