تالابها چشم به راه مهربانی/ وقتی تالاب نمکزار میشود…
شفقنا- (در تصویر راست) باد پیراهن کودک را به جلو پرتاب میکند، موهایش را پریشان میکند و بادکنک را از دستاش میرباید و با خود میبرد؛ چهره دخترک گریان میشود؛ بادبادک قلب سرخ، نماد رویای «بر باد رفته» دخترک است. (در تصویر چپ) همان تابلوی بسیار زیبا را میبینید که رشتهرشته میشود؛ شاید باورکردنی نباشد که تابلو به دست خود […]
شفقنا- (در تصویر راست) باد پیراهن کودک را به جلو پرتاب میکند، موهایش را پریشان میکند و بادکنک را از دستاش میرباید و با خود میبرد؛ چهره دخترک گریان میشود؛ بادبادک قلب سرخ، نماد رویای «بر باد رفته» دخترک است.
(در تصویر چپ) همان تابلوی بسیار زیبا را میبینید که رشتهرشته میشود؛ شاید باورکردنی نباشد که تابلو به دست خود نقاش نابود شده است.
«دختری با بادکنک»، مشهورترین اثر بِنکسی (Bank,sy) هنرمند پرآوازه بریتانیایی در حراجخانه لندن، همزمان با چکش به فروشرفتن به بهای ۳۷ر۱ میلیون دلار، پیش چشمان شرکتکنندگان از پایین شروع به ریزش کرد و از قاب زرین پایین ریخت و تنها بادکنک در قاب ماند. بنکسی در صفحه اینستاگرام خویش نوشت: «نیاز به ویرانی، نیازی خلاقانه است.»
حال داستان ماست که به دست خود، تابلوی بسیار زیبای تالابها را ویران میکنیم. آیا به راستی باید باور آورد که در سرشت انسان، نیروی ویرانکنندگی وجود دارد؟
راست است که وجود یا ناوجود تالابها در نرخ بیکاری یک کشور تاثیر دارد و تالابها در گذشته بهوجودآورنده نیاززیستی (معیشت) پایدار بودهاند؟ تالاب اِورـ گلئیدز استان فلوریدا (امریکا) چه اهمیتی دارد که اینهمه برای رهبانی آن هزینه میشود، تنها برای زیباییاش؟
تالاب Everglades (یک بومسازگان مهم) بخش بزرگی (۴۰ میلیون متر مربع) از جنوب استان فلوریدا را در بر گرفته است که دستاندرکاران با برنامههای پایشگر و مهارگر نگذاشتهاند بارانهای سیلآسای موسم بارش یا خشکسالیهای موسم گرما به آن آسیب وارد کند؛ این تالاب آب مورد نیاز (کشاورزی، آشامیدنی و صنعتی) کل قلمرو خود را تامین میکند.
پارک ملی اِور ـ گلئیدز، گردشگران بسیاری را حتی در موسم سرما به سویزیباییهای خود میکشد. در این پارک، جالیز پرورش تَساچه، سبب شده که تبار «کروکودیل» از نیستی نجات یابد. این پارک، جانپناه دهها گونه جانور در آستانه نابودی مانند گاو دریایی و پلنگ فلوریدا نیز هست. در دور و بر جالیز نام برده، پیادهراهی برای گردشگران به وجود آمده برای تماشای بوتههای مردابی و جانوران (دهها گونه مار، تساچه، پرندگان آبدوست، دلفینهای نوکباریک، لکلک براق، مرغ ماهیخوار (حواصیل) و شاهین لیسکخوار). تختخوابهای ننویی در جایجای پارک برای شادی کودکان آویخته شده و گردشگران میتوانند روی واشها چادر بزنند. در دره نزدیک دریاچه، مسیرهای دوچرخهرو و پیادهرو راهاندازی شده است. سازمان ملی تالاب با ساخت کانال در بیرون پارک و زهکشی درون پارک، هدایتگر سیل است و با سختگیری، جلوگیرِ «شهر پیشرونده؛ و با فرهنگسازی میکوشد از شکار جانوران و هدررفت آب در بخش کشاورزی و صنعتی و آشامیدن بکاهد.
تابلوی زیبای دیروز
تا همین یکی دو دهه پیش، تابلوی دیگری پیش روی مردم بود. قایقها با خیزابهای آب تکان میخوردند؛ ماهیگیران از صید روزانه خود خوشنود بودند. نگاه گردشگران از سرسبزی دشتها تا دامنکش کوهها فراز میرفت و فرو میآمد. رودخانهها و تالابها هنوز نفس میکشیدند و کسی گمان نمیداد روزی برسد (مانند امروز) که بازپسین نفس را بکشند.
امروز اما از آن تابلوی زیبا اثری نیست. همهجا غول خشکسالی قد میکشد، قایقهای چوبی ترکخورده و رها شده در خاک بینم در هر گوشه دیده میشود؛ برخی کلبههای مردم (شاید خانه) تا کمر در شن و ماسه دفن شدهاند؛ بیشتر مردم بومی در نیاز زیستی روزانه خود واماندهاند؛ بسیاری نیز که ریشههای روستاییشان گسسته، به شهر کوچیدهاند؛ آب در روستاها کیمیا شده و جایی که آب نباشد، ریشهها میخشکد.
آن روستایی که در روستا، فواره میدان شهر را از تلویزیون تماشا میکند؛ یادش نمیآید چندزمان است که نتوانسته یک قلوپ آبِ گوارا از چشمه بنوشد. هنگامی که یک روستایی میبیند در شهر آنقدر آب است که مردم با آبافشان ماشین میشویند و باغبانهای بوستانها با شیلنگ پر آب چمنها را آبیاری میکنند، یاد تشنگیهایش میافتد.
تالابها که از دست بروند، انسان نیز میرود و «بیجا» میشود. بیجاشدگی، تنش فرهنگی، فشار دوبرابر بر محیطزیست از پیامدهای خشکشدن تالابهاست؛ آن اندک کسانی هم که میمانند، زمین کشتوکار را تغییرکاربری میدهند تا بر روی پیکر بیجان تالاب ساختوساز شود.
اگر تالاب، زندگی نیست پس چرا با خشکیدن یکی از آنها ، کل زندگی ساکنان آن قلمرو از هم پاشد و همه، خانههاشان را به هوای کوچیدن به جای بهتر رها میکنند؟ خود این کوچیدنها به دیگر شهرها تعادل جمیعتی را برهم میزند و گویشها و زبانها را نابود میکند.
یک زمانی تالابهای ایران گنجینهای از حیات وحش بود؛ ولی اینک بیشتر تالابهای مهم ایران خشکند یا رو به خشکی میروند. با خشکسالی، تالابها کمکم کوچک میشوند تا زمانی که هیچ نشانی از آنها نماند.
در برخی تالابها گازوییل و سم آفت نباتی رسوخ کرده است. فرسایش تالابهای ایران زیانهای بسیار به بار آورده است. در گذشته پر رونقی تالابهای ایران سخن نخست را میزد ولی اینک تنها نیستی آنها به چشم میخورد. همانگونه که آلودنِ هوا در استان خوزستان نشان داد، اگر تالابها خشک شوند پیامدهایش کیلومترها دورتر، گریبان قلمروهای دیگر را نیز میگیرد. با خشکشدن تالابها جانوراناش آواره میشود و گونههای گیاهیاش به زردی میگراید. پرندگان مسافر، آسایشگاههای میانراهی خود را از دست میدهند و بسیاری به هدفنرسیده، هلاک میشوند. آبی که تا دیروز، شیرین بود اینک به فرآوردههای شیرین کشاورزی نمک میپاشد؛ دامها واش شور میچرند و نمک به فرآوردههای لبن راه مییابد.
تالابها همچو دستگاه پالایشگر، آب آشامیدنی را در دسترس انسان قرار میدهد، پسماندهای زیانبار را از آب جدا میکند، گردشگران و جهانگردان را به سوی خود میخواند. تالابها جایگاه زادآوری ماهیان و آبزیاناست (که بخشی از غذای انسان را تشکیل میدهد) در آنها شغلهای پایدار جریان دارد و صیادان با ماهیگیری گذران میکنند؛ تالابها بیمانندند چون گونهگونی زیستی در آنها، حتی در رودخانههای بسیار بزرگ هم دیده نمیشود.
باد با نمک دریاچه، بازیش گرفته
خاکهنمکها به پرواز در آمدهاند، به گونهای که هر نفس انسان آغشته به نمک میشود و بر ششها و چشمهایش مینشیند و اشک انسان را در سوگ ارومیه شورتر میکند. از ارومیه بیش از ۵ میلیارد تن نمک بر جای مانده است. هنگامی که سرنوشت دریاچهای به این بزرگی چنین است، سرگذشت انسان و فرزندانش چه خواهد شد؟
همه جهانیان اگر گرد هم آیند، نمیتوانند در چند سده، یک «شبهدریاچه» مانند ارومیه به وجود آورند؛ ولی چند دولتمرد میتوانند دست به دست هم دهند و یکشبه، بزرگترین دریاچه شور خاورمیانه را نابود کنند. (چنان که کردهاند.) آیندهخوانیها همه بدشگون است: گرمای زیاد و باران کم و ریزگرد فراوان و خشکسالی دامنگستر و دیرپای. آیا میتوان بر سرنوشت و آینده بدشگون شورید و آن را به گونهای دیگر رقم زد؟ ژاپنیها تعهد رسمی ندارند ولی دلسوزانه به زندهسازی دریاچه ارومیه کمک میکنند، پس انسان ایرانی که تعهد رسمی و اخلاقی و وجدانی دارد، نباید دست روی دست بگذارد.
حقیقت تلخی که مردم دور و بر باور ندارند این است که در گذشته به میزانی که کشاورزی گسترد، بر آب ارومیه افزوده نشد. بر این بیفزایید راه میانگذر را که سینه دردمند دریاچه ارومیه را شکافت و سبب شد خیزابها از آب گرفته شود و آب ساکن بماند و امکان برونریزی خاکها و دُردها و نمکها را نداشته باشد و همه تهنشست شود. سدزنی پیاپی نیز حقابه آب دریاچه را به گروگان گرفت و ارومیه در گرمای تفتیده تغییر اقلیم، همان اندک آبش را هم از دست داد و امکان کشتیرانی در این دریاچه برای همیشه از میان رفت. حال آن که در اقلیم و آب و هوای یکسان (در ۱۵۰ کیلومتر آنسوتر) دریاچه وان ترکیه پر آب مانده است.
آوارگی انسان و جانور و پرنده
حبیب مرادبیگی ـ کنشگرمحیط زیست میگوید: «تالابهای ایران در وضعیت نابسامانی است، به اندازهای که آمارها نشان میدهد ۵۸ درصد از گستره تالابهای با اهمیت کشور یا خشکشده یا روند خشکیدن را میپیماید و از پدیدههای زندگیبخش، بدل میشوند به پدیدههایی که گردوغبار میپراکنند و پیامدهای ناگوار دیگر دارند.»
«گاوخونی، پریشان، هورالعظیم، جازموریان، هامون، بهارلو از مشهورترین تالابهای ایراناند و مانند ۳۱ تالاب مهم و ثبت جهانیشده ایرانی در وضعیت خشکی قرار دارند. همزمان دستاندرکاران میگویند بیتوجهی دولتهای گذشته به وضعیت تالابها کار را به اینجا رسانده و همزمان دگردیسی اقلیم در ایران در کنار این بیتوجهی سبب شده که تالابهای زندگیساز و بومساز در وضعیت بغرنج قرار گیرند.»
«اینک بر پایه بررسی رسمی از وضعیت تالابهای ایران، آب ۳۱ تالاب، کمکم تمام شده و بخشی از گستره آبدار و نمدار خود را از دست داده و به خاستگاه انتشار گرد و غبار تبدیل شده است.»
زنده بودن ارومیه مساوی است با ادامه زندگی ۱۳ میلیون انسان ماندگار در دورـ و ـ بر این دریاچه. حبیب مرادبیگی از اهمیت این دریاچه میگوید: «ارومیه یکی از دریاچههای پُرنمک دائمی جهان و بزرگترین دریاچه شور خاورمیانه است. درازای آن ۱۴۰ کیلومتر کشیده شده از شمال به جنوب و پهنای آن از شرق به غرب، نزدیک به ۸۵ کیلومتر است. این دریاچه که یک زمانی (ذخیرهگاه زیستکره) به شمار میرفت، به ثبت یونسکو هم رسیده است؛ در گذشته دارای میگوی آب شور بود که در جهان مشهور است و همنام دریاچه، آرتمیا اورـ مانیا خوانده میشود. در دور و بر تالاب و زیستگاههای بلندمرتبه این دریاچه، خزنده و دوزیست و پستاندار زندگی میکردند و بومسازگان دهها گونه پرنده بود.»
«بزرگترین آسیب گذرگاه ۱۵۰۰ متری برای پیوند دادن شمال دریاچه به جنوب آن بود که با خاکریزی و بتونریزی و سنگریزی بسیار همراه بود و قلب دریاچه را شکافت آباش را از جریان انداخت.»
تالابی که مرداب شد
کنوانسیون رامسر، پیمانی جهانی و برای رهبانی از تالابها و جانوران و گیاهان مردابی است؛ اما این پیمان گرچه بایگانی نشده ولی اجرا نمیشود.
حبیب مرادبیگی: «روی سطح تالاب انزلی را لایه کلفتی از آشغالهای ریز پوشانده که خیزابکهای کوچک آب، مواجشان میکند؛ همینها با کمک آزولا و جلبک سرخ، برای تالاب نفستنگی به وجود آورده است.»
«رودخانههای زرجوب و گوهررود که زمانی آب پاکیزه شفاف به تالاب میریختند اینک جز آلودگیهای بیمارستانی و آزمایشگاهی و آلایندههای صنعتی، ارمغان دیگری برای تالاب ندارد. به اینها بیفزایید بشکهبشکه شیرابه که از جایگاه زباله سراوان گیلان وارد رودخانهها و سرانجام وارد تالاب انزلی میشود؛ ۴ دهه آلایندههای شهر صنعتی رشت وارد رودخانهها میشود؛ بیمارستانهای دولتی که همه کنار رودخانهها ساخته شده، پالایهگر فاضلاب ندارند.»
«به اندازهای گل ـ و ـ لای گندیده در تالاب رخنه و رسوب کرده که ژرفای آن را از چندین متر به یک متر رسانده است؛ آلودگی تالاب همان آلودگی دریاست زیرا به دریا راه مییابد. صید ماهی و آبزیان تالاب و دریا به اندازهای کمشده که بسیاری از صیادان به کلانشهرها کوچیده یا به کارهای دیگر رو کردهاند. پسابهای صنعتی و سرب و کادمیوم جریانیافته در آبها در پوست و بافت و گوشت ماهیان گوشتخوار مانند سوف و اردکماهی مینشیند و در سفره غذای انسانها، سامانه ایمنی بدن کودکان را به چالش میگیرد.»
نم زایندهرود با اشک چشم
شهرنشینان اصفهان از دور به زایندهرود مینگرند ولی بسیار کسان هستند که در جوار آن میزیند و هر روز با اشک چشم، سینه خشکاش را نمدار میکنند زیرا هنگامی که زایندهرود آب نداشته باشد، باغ و کشتزار و درختان آنان و فرزندانشان بیآب میماند.
جبیب مرادبیگی: «مردم دیرگاهی است دیگر دور زایندهرود حلقه نمیزنند و شادی نمیکنند. در فرسنگها دورتر تالابی دست بر پیشانی نهاده و راه را میپاید تا شاید صدای خوش یار قدیمی خویش را دوباره به گوش جان بشنود و سیراب شود؛ اما چشمداشتها امروز به آرزویی رویایی بدل شده است.»
«اینک آنقوت، فلامینگو، مرغابی و غاز خاکستری، بیفرود آمدن از فراز تالاب خشک گاوخونی میگذرند و جانوران تالاب (آهو و گورخر) ناپدید شدهاند.»
«آب به آن اندازه نیست که به همه (کاشان، یزد، کرمان، قم) برسد. کشاورزی دورـ و ـ بر، شیرهِ جان تالاب را دوشیده و آبی در دلش برای روزهای بیآبی به جا نگذاشته است؛ خشکسالی، ترک به لبانش انداخته و کاستن از حقابه، زایندهرود را از سقایی بازداشته است.»
جشن در دوردست
حبیب مرادبیگی در باره مناسبت روز جهانی تالاب میگوید: «برای وجود تالابها از سال ۱۹۹۷ تاکنون جشن گرفته میشود. در روز جهانی تالاب (۲ فوریه) ۹۵ کشور جهان گزارشهای تالابی خود را منتشر میکنند. عیسی کلانتری، رئیس سازمان محیط زیست، چالشهای بنیادی محیطزیست را همانا قوانین و سیاستهاى متضادى میداند که بر محیطزیست تحمیل شده است. به گفته او دلسوزان، فعالان و سمنهاى محیطزیست همراهى و همکارى کنند وگرنه قوانین، محیطزیست را نابود خواهد کرد.»
«کلانتری بر این باور است که تالابهاى ایران پس از انقلاب به سبب سیاستهاى نادرست ویران شدهاند و شعار استقلالرآزادى را در رفتار با طبیعت کامل اجرا کردیم و طبیعت را نابود کردهایم. رئیس سازمان محیط زیست، به سبب کمبود آب، پیشنهاد کرده که گسترش فضاى سبز شهری متوقف شود.»
«این مسئول باور دارد که ادامه رفتارهاى غیرمحیطزیستى کنونی همانا نابودى محیط زیست کشور است و با توسعه بى برنامه کشاورزى، حقابههای محیطزیست نادیده گرفته میشود. او معتقد است که براى حفظ کشور باید به یک سرى برنامهها نه گفت.»
ع٫درویشی / روزنامه اطلاعات