Spv توافقی برای مهار روسیه
ایده spv بعد از نقض برجام توسطهآمریکا شکل نگرفته است، بلکه روشی است تا بتوان روسیه را بیشتر مهار کرد
قانون-حامد هدائی / اقتصاددان
ایده spv بعد از نقض برجام توسطهآمریکا شکل نگرفته است، بلکه روشی است تا بتوان روسیه را بیشتر مهار کرد. این قصه یک سرش به حدود 30 سال پیش باز می گردد. داستان از این جا شروع شد که در بهار سال 1989، در کنفرانس شرق- غرب در پتسدام که در آن زمان هنوز بخشی از آلمان شرقی بود، شرکتهای چند ملیتی به منظور شکل گیری اقتصاد آزاد پیشنهاد ایجاد طرح مارشال برای شوروی را دادند که بخش عمده ای از تامین مالی آن را کشورهای اروپایی انجام می دادند.
این پیشنهاد با خنده بلند مارگارت تاچر مواجه شد. پس از آن جریان، گروهی از اقتصاددانان جوان که رهبری آنها را گرگوری یاولینسکی برعهده داشت، از برنامه 500 روزه که در اصل طرح شاتالین نامیده می شد حمایت کردند که طبق آن شوروی از هم فرو می پاشید و جای خود را به اتحاد اقتصادی می داد که از بازار مشترک اروپا الگوبرداری می کرد. آنها موفق به کسب هیچ گونه تایید بین المللی برای این طرح نشدند و پس از بازگشت آنها ، گورباچف تصمیم گرفت که آن طرح را دنبال نکند. در نهایت شوروی با آشفتگی بسیار از هم پاشیده شد. دولتهای غربی به نوبه خود تصمیم گرفتند روند کمک رسانی به شوروی و دولت های جانشین آن را به صندوق بین المللی پول واگذار کنند.
زیرا آنها نمیخواستند تا باری اضافی بر بودجه های خود تحمیل کنند. صندوق بین المللی پول برای این کار مناسب نبود. این صندوق از دولت هایی که به دنبال کمک او بودند در خواست کرد تا یادداشتتفاهمی را مضا کنند و پس از این کار به آن دولت ها اعتماد کرد تا این برنامه ها را اجرا کنند.
اما نه شوروی و نه روسیه و نه هیچ کدام از دولت های جانشین از دولتی کارآمد که قادر به اجرای برنامه صندوق بین المللی پول در آن زمان باشد، برخوردار نبود. برنامه ها یکی پس از دیگری با شکست مواجه شده و روسیه وارد دوره ای از اختلالات و شکست های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی شد.
هنگامی که ولادیمیر پوتین جانشین بوریس یلتسین شد، تلاش کرد در میان آشفتگی، نظامی جدید به وجود آورد اما مشخص شده که این نظام شباهت های بسیار زیادی با نظام قبلی دارد. امیدها برای ایجاد دموکراسی مشابه با الگوی غربی تحقق نیافت. قدرت های غربی در برآورده ساختن انتظارات بیش از حد اصلاح طلبان روس ناموفق بودند. غرب دیگر هیچ گونه تلاش یا از خود گذشتگی برای ترویج ارزش های غربی در روسیه انجام نداد. غرب فقط از ضعف روسیه برای گسترش حوزه نفوذ خود در شرق استفاده کرد. بازی قدرت سیاسی جغرافیایی کرملین به جنگ مسلحانه با گرجستان در آگوست 2008 منتهی شد. ریشه های این کشمکش به انقلاب گل های سرخ گرجستان در سال 2003 بر می گردد که انقلاب نارنجی اکراین را در پی داشت. شورش های موفق در برابر رژیم های فاسد و نالایق، چالش قوی ای را در برابر نظام جدید مطرح کرد و کرملین را بسیار عصبی کرد. گرجستان به مثابه سدی در مقابل جاه طلبی سیاسی جغرافیایی کرملین برای بازیابی کنترل بر اروپا، قرار گرفت. علاوه بر این، پوتین و میخاییل ساکاشویلی، رییس جمهور گرجستان، خصومت شخصی شدیدی با یکدیگر پیدا کردند.
حمایت شدید دولت بوش به منظور عضویت گرجستان در ناتو او را بر این داشت که در پاسخ به عمل تحریکآمیز روسیه در اوستیای جنوبی، حمله ای نظامی را در اوت 2008 تدارک ببیند. روسیه از نیروی کوبنده خود استفاده کرد و گرجستان را از لحاظ نظامی به سختی شکست داد.
روس ها همزمان اقدام به یک سری فعالیت های تبلیغاتی و نظامی کردند و موفق به ایجاد تفرقه میان اروپایی ها شدند. آتش بس موقتی که توسط نیکولا سارکوزی به عنوان رییس اتحادیه اروپا صورت پذیرفت، برتری نظامی روسیه را مورد تایید قرار داد. موقعیت نظامی کنونی روسیه که منطقه گستردهای از اوستیای جنوبی را نیز اشغال کرده بود، مستقیما خط لوله باکو-سیحان را تهدید می کرد و قابلیت اطمینان گرجستان را به عنوان حلقه ارتباط با منابع نفت و گاز آسیای میانه، به شدت کاهش داد. این عامل، تعادل سیاسی جغرافیایی را به نفع روسیه تغییر داد و نیز قدرت و نفود بیشتری از زمان آغاز جنگ سرد بر اروپا به دست آورد.
اشغال گرجستان موفقیتی سیاسی و نظامی برای روسیه بود اما پیامدهای مالی ناخواسته و نامطلوبی داشت. سرمایه زیادی از روسیه خارج شد، بازار سهام به سرعت سقوط کرد و روبل تضعیف شد. به علت همزمانی با آشفتگی مالی جهانی، این عواقب فاجعه آمیز بود. در خواست واریز مبالغ پول برای تامین حاشیه ایمنی حسابهای معامله گران از سوی کارگزارهایی که به زیان معامله گران پدید آمده بود، افزایش یافت و نقص مهلکی را در رژیم پوتین ایجاد کرد: تاجران و صاحبان کسب و کار به علت ماهیت مستبد و اعمال خودسرانه رژیم هیچ اطمینانی به رژیم نداشتند.
آنها پول خود را در خارج از کشور نگه داشتند و فعالیت های تجاری خود را با پولهای قرض گرفته شده انجام می دادند. درخواست واریز مبالغ پول برای تامین حاشیه ایمنی حساب ها منجر به افزایش ناگهانی عدم پرداخت بدهی شد و چشمانداز اقتصادی را تغییر داد. تولید صنعتی در حال کاهش بود و مصرف عمدتا بر مبنای واردات و استانداردهای زندگی تحت تاثیر نامطلوب ضعیف شدن روبل قرار گرفته بود. با بدتر شدن وضعیت اقتصاد، این احتمال وجود داشت که رژیم پوتین نسبت به اروپا ستیزه جو شود.
اما اروپا چگونه باید نسبت به ظهور روسیه در جناح شرقی خود واکنش نشان می داد ؟ ضروری بود که اروپا سیاستی یکسان در برابر روسیه اتخاذ می کرد که با منافع ملی و گرایش های گوناگون منطبق میشد. اروپا نمیتوانست در برابر ستیزه جویی سیاسی و جغرافیایی روسیه مقاومت کند و برای داشتن شانس موفقیت لازم بود که کاملا متحد شود. با این حال اگر اتحاد اروپا فقط جغرافیایی سیاسی باشد، روسیه می تواند با ایجاد تفرقه پیروز شود، یعنی همان کاری که هم اکنون انجام می دهد.
در بلند مدت تحریک و عصبانی کردن اروپا از سوی پوتین ممکن است به فرآیندهای خودشکن همچون تحریک و عصبانی کردن روسیه توسط ساکاشویلی تبدیل شود اما در کوتاه مدت خطری جدی وجود دارد که روسیه بخواهد آرزوی قدیمی خود که بخشی از اروپا بودن است را از طریق تبدیل شدن به قدرت حاکم دنبال کند. بهترین راه حل برای خنثی کردن مزیت و برتری سیاسی جغرافیایی روسیه، ایجاد سیاست یکپارچه انرژی با قدرت قانونی در کل اروپاست. این قدرت بایدبر تمام قانون گذاران و ناظران ملی ارجحیت داشته باشد و همچنین از شبکه توزیع هماهنگ در سطح اروپا برخوردار باشد. این کار توانایی روسیه در بازی دادن یک کشور علیه کشور دیگر را سلب می کند زیرا امتیازی که به یک توزیع کننده ملی داده شده است، فورا در اختیار مشتریان در دیگر کشورها قرار میگیرد. جنبه دیگر این سیاست یعنی ترویج برقراری حکومت قانون، همکاری بین المللی باید به صورت غیر مستقیم از طریق اصلاح نظام مالی بین المللی و توجه ویژه به کشورهای نزدیک به روسیه دنبال شود. رشد و گسترش قدرت ایران در منطقه و ایجاد توافق spv با اروپا، هم یکی از روشهایی است که می توان افسار روسیه را در منطقه کشید.