رویارویی انعطاف و اغراق!
بهترین فیلم جشنواره سی و هفتم تا اینجای کار از دید نگارنده است. از اسم جذاب فیلم که بگذریم، سوژه زنانه آن هم جذاب است که این بار یک کارگردان مرد در سینمای ایران به آن پرداخته است. هدیه تهرانی پس از سالها
قانون-علی شیرازی
مسخرهباز،نجات در دقیقه 90!
در این فیلم تا حدود یکپنجم پایانی زمان فیلم، غنیزاده مانند برخی تئاتریهایی که وارد حیطه کارگردانی در سینما میشوند، تلاش چندانی برای اتهام همیشگی تئاتری بودن فیلمش نمیکند. فیلم نیز نه فقط در فضای محدود یک آرایشگاه مردانه (سلمانی!) میگذرد که حتی کار به تکرار بیمعنا و بیمزه دیالوگهای نصیریان، ابر و حمیدیان میگذرد. تنها شاید در 20 دقیقه پایانی باشد که «مسخرهباز»، شکل و فضایی سینمایی به خود میگیرد و غنیزاده ضرب شست خوبی در به سامان رساندن فیلمش با حال و هوای سینمایی به تماشاگر نشان میدهد. کارگردان با همین 20 دقیقه به خوبی قدرت کارگردانی خود را به نمایش میگذارد و بیننده را کنجکاو فیلم بعدیاش میکند. بازی هدیه تهرانی از همین حالا یکی از بختهای مهم برنده شدن سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن است.
روزهای نارنجی، اثری منعطف با لغزشی محدود
بهترین فیلم جشنواره سی و هفتم تا اینجای کار از دید نگارنده است. از اسم جذاب فیلم که بگذریم، سوژه زنانه آن هم جذاب است که این بار یک کارگردان مرد در سینمای ایران به آن پرداخته است. هدیه تهرانی پس از سالها (مثلا از پی چهارشنبهسوریِ اصغر فرهادی) نقشی را به تمامی از آن خودش کرده است و مدعی بزرگ و مهم ربودن سیمرغ بازیگر نقش اول زن این جشنواره است. جدیت و خونسردی یک آدم صاحب اصول و باورهای اخلاقی و انسانی به خوبی در چهره و بازیاش هویداست. کمتر دچار اغراق یا حتی کم گذاشتن برای حس یک پلان و سکانس میشود. به صدای شارپ همیشگیاش انعطافی بخشیده تا گویش یک بانوی شمالی را تداعی کند. هرچند برای درآوردن لهجه دقیق هم تلاش چندانی نکرده ولی همین قدر هم توی ذوق نمیزند.
موسیقی هم خوب است و دوربین روی دست فقط در برخی پلانها دچار تکان (کلمه دقیق تری برای بیان این مشکل فیلمبرداری فیلم به ذهنم نمیرسد. بله؛ دقیقا تکان!) میشود. البته شاید تدوینگر بتواند همان تکانهای کوچک را هم تا حدی از فیلم کنار بگذارد. قصه نیز تقریبا از آب و گل درآمده و به جز معدودی لغزشها (مثل رابطه آن زن مطلقه با همسر هدیه تهرانی در فیلم که بسیار کم به آن پرداخته شده یا آن قضیه سرقت پرتقالها از انبار که انگار به حال خودش رها میشود در حالی که هر آن امکان تکرارش وجود دارد) به خوبی به پایان میرسد.
زهر مار، رونویسی از اثری نه چندان خوب
انگار از ابتدا رضویان با پروژهای روبهرو بوده که خودش با عنوان کارگردانی نه چندان باتجربه انتخاب اول و آخر سفارشدهندگان به شمار نمیآمده است. «زهر مار» نوعی رسوایی یک (ساخته مسعود دهنمکی) است که این بار یک مداح جای روحانی را در فیلم گرفته و با موقعیتی مشابه با او روبهرو میشود. ضمن اینکه به احتمال قریب به یقین شاید نخستین بار در سینمای ایران باشد که شخصیت محوری فیلم یک مداح و مرثیهخوان است. حاصل هم اثری فراتر از آثار مسعود دهنمکی نیست و حتی موقعیت خندهدار چندانی هم (حتی شاید به مانند آن آثار و به شکل صوری و با برگزارکردن چند دیالوگ بامزه) برای بیننده فراهم نمیکند؛ بنابراین «زهر مار» از هر نظر یک شکست مطلق است و بعید به نظر میرسد که بتواند گیشه موفقی را هم برای خودش دست و پا کند. مگر آنکه از همان اتفاقهای نادر سینمای ایران در این چندساله برایش بیفتد.