خود شکن، آیینه شکستن خطاست
به مصاحبه بعد از بازی علیرضا بیرانوند، به پست اینستاگرام علیرضا جهانبخش و بقیه فوتبالیستهایمان نگاه کنید. صدای مشترک حنجره بچههایمان یکیاست:«شرمنده مردم شدیم»...
قانون-گروه ورزش
فوتبال یک ورزش و مسابقه است، در ایران اما فوتبال هم بهگونه دیگریاست. به مصاحبه بعد از بازی علیرضا بیرانوند، به پست اینستاگرام علیرضا جهانبخش و بقیه فوتبالیستهایمان نگاه کنید. صدای مشترک حنجره بچههایمان یکیاست: «شرمنده مردم شدیم». نه اینکه عذرخواهی کردن بابت شکست با یک اشتباه، کار بد و نادرستی باشد اما بچههای ما بیش از تلاش برای فرار از «شکست در زمین فوتبال»، سعی میکنند از «عواقب شکست» فرار کنند. تصور میکنم ملیپوشانِ [بسیاریشان] شایسته ما، بیش از اینکه از «باختن یک مسابقه» متنفر باشند، از «آنچه قرار است پس از این باخت به سرشان بیاید» بیزار بودند و نه فقط به ژاپن که به هیولای «اگر ببازیم چه میشود؟» باختند.
این هیولای مهارناپذیری که موفق شد خط دفاعی ما که در جام جهانی استحکامش اثبات شده بود را دور بزند و دروازهای که پنالتی کریستیاتو رونالدو نتوانسته بود قفلش را بشکند و باز کند، خودمان ساختیم. ما «زمین مسابقه» را از «زمین فوتبال» به جامعه، سیاست، اقتصاد، معضلات اجتماعی و... تعمیم و گسترش دادیم و هرگز کسی چنین فجیع به کشتن خود برنخاسته بود که ما به نسل خوبی از فوتبالمان نشستیم. ما هزینه شکست و حذف (حتی در فینال) را چنان بالا بردیم که فشار ترس از قهرمان نشدن، توییتهایی که مردم خواهند نوشت، پستها و استوریهایی که برایشان نوشته خواهد شد، شانههای بازیکنانمان را خرد کرده بود. صحنه معروف اولین گلی که در تورنمنت دریافت کردیم فوران آتشفشان خشم، ترس، اضطراب و احتیاط بازیکنان ما بود. صدای استمداد جوانانی بود که فریاد میزدند: «ما خطایی نکردهایم! ما کارمان را درست انجام دادهایم! ما مقصر نیستیم...».
اما چرا اینگونه شد؟
هر مربی خوبی، برای تاثیر روی روان بازیکنانش و تهییج آنها به جنگندگی، از خودگذشتگی و تلاش بیشتر، روشی انتخاب میکند و شاید به تعداد مربیان جهان، روشهای مختلفی برای این کار وجود دارد. کیروش هم روش خودش را دارد؛ القای حس تنهایی و بیپناهی به بازیکنان. اینکه ما (تیم ملی)، کسی را نداریم. فقط خودمانیم و خودمان وباید در کنار هم به داد خودمان برسیم. همه علیه ما هستند و ما باید دستمان را روی زانویمان بگذاریم و بلند شویم.چگالی «ما» را در این چند سطر میبینید؟ این همان چاقوی دو لبهایاست که در ۱۸۰ دقیقه مقابل عراق در جام ملتهای ۲۰۱۵ به بازی برمان گرداند و در جام ملتهای ۲۰۱۹ به جان خودمان افتاد.دنیای کی روش و تیم تحت هدایت او، به دو دسته «ما» و «دیگران» تقسیم میشود. مایی که تیم ملی است و دیگرانی که همهاند؛ مردم، وزارتخانه، فدراسیون، دولت، فیفا، ایافسی، رقبا و...
این روش سبب میشود تا تیم کی روش احساس ایزوله بودن کند. وقتی پیش میافتاد، وقتی که میبرد همهچیز خوب است اما همزمان، هزینه شکست و ناکامی آنقدر بالاست که وقتی در پنجاهوپنجمین دقیقه بازی، گل نخست را دریافت میکنیم، بازیکنان بیش از اینکه به این بیندیشند که ۳۵ دقیقه زمان برای جبران گل خورده و برگشت به بازی زمان دارند، یعنی چیزی در حدود ۴۰ درصد زمان بازی برای جبران باقی مانده است، به این فکر میکنند که تنها ۳۵ دقیقه دیگر مورد تاختوتاز همه آن دیگران قرار خواهند گرفت؛ آن «دیگران» که خودمان با دستهای خودمان ساختهایم.بازی با ژاپن تمام شد و احتمالا دوران کی روش در تیم ملی ایران هم. به رسم تمام تورنمنتهای ۴۰ سال گذشته، ایران مغموم و مغبون شده است اما هواداران فوتبال به دو دسته تقسیم شدهاند: کسانی که دشان خنک شده است که «ما از قبل گفته بودیم. دیدید همان شد؟» و عده دیگری که غمگین از حذف و ناکامی تیم ملی هستند.بیایید کمی به عقب برگردیم. ما احتمالا تنها تیم حاضر در جام جهانی بودیم که لباسهایمان را خریدیم؛ یعنی مثل تیم یک مدرسه فوتبال، به یک فروشگاه لباس ورزشی مراجعه کردیم، از کاتالوگ آنها یک طرح ازپیش آماده را انتخاب کردیم و چند دست لباس نو برای حضور در یک فستیوال بزرگ بهنام «جام جهانی ۲۰۱۸» تهیه کردیم تا تن پسرانمان کنیم. حتی برای همین کار هم محدودیتهایی داشتیم. مثلا بعضی کمپانیهای بزرگ بهدلیل روابط سیاسی مخدوش با ایران، حاضر به چنین معاملهای با فدراسیون فوتبال نبودند و فدراسیون هم متقابلا تمایلی به این کار نداشت. برای صعود به جام جهانی پاداشی از طرف فیفا به فوتبال ایران تعلق گرفت، درست مثل پاداش پیروزیهای نمایندههای کشورمان در لیگ قهرمانان آسیا و حضور یکی از نمایندگانمان در فینال لیگ قهرمانان آسیا، اما آیا تحریمها اجازه دادند که این پول به فوتبال ایران تزریق شود؟
چند کشور را در دنیا سراغ دارید که با معضلاتی چنین سخیف و احمقانه دستوپنجه نرم کند؟ ما با مشکلاتی مواجهیم که تقریبا در هیچجای جهان رایج نیستند. ما باید باور کنیم که در جایی زندگی میکنیم که شبیه به هیچجا نیست! اما همه این معضلات یک بعد ماجراست و این موضوع، بعد دیگری هم دارد. آینه چون روی تو بنمود راست، خود شکن! آیینه شکستن خطاست؛ کی روش همان آینه است.
روزی که کی روش به ایران آمد، تا سالها هرگز در مورد وزیر، رییس فدراسیون، مربیان باشگاهی و... سخن نمیگفت. در سالهای نخست، مرخصیهایش اینقدر به چشم نمیآمد و برای برند لباس تیم ملی تصمیم نمیگرفت. ما چه پیامی به کی روش مخابره کردیم که او دانست که قالبهای ثابتی برای امتیازگیری در ایران وجود دارد؟ مسیر را چگونه با کی روش پیمودیم که یک روز گفت: ((از وقتی مقام معظم رهبری از ما تشکر(حمایت) کرد، حمایتهای دولت(وزیر) قطع شد)). این نوع سخنان آشناست؛ جملاتی شبیه به آنچه در جلسات رای اعتماد وزیران، مصاحبه مدیران برکنارشده و مناظرات انتخاباتی میشنویم. یک الگوی همیشه برنده: «اسمی از شخص اول کشور در حرفهایت بیاور، وانمود کن که در سمت او ایستادهای و امتیاز بگیر» این الگو را کی روش در هیچ کتابی نخوانده است. این قانون را در هیچ دفترچه راهنمایی به او نمیآموزند. این قانون نانوشتهایاست که او با حضور در ایران و با تماشای رفتار مردم همین کشور فرا گرفته است؛ مثل فرزندی که از رفتار پدر و مادرش یاد میگیرد. اما اکنون ما توقع داریم که کیروش طوری رفتار کند که ما میپسندیم، نه آن گونه که خودمان واقعا هستیم. باید بپذیریم که مشکل اصلی ما کارلوس کی روش، برانکو، شفر یا هر مربی دیگری نیست. مشکل خود ماییم؛ ما که وقتی بازیکن باشگاه محبوبمان به تیم ملی دعوت نمیشود، از فحاشی به وزیر، فدراسیوننشینها و کادر فنی کم نمیگذاریم و بلافاصله تا کی روش موضع جدیدی در برابر مربی رقیب سنتیمان میگیرد، طرفدارش میشویم. مایی که حتی در حمایت از تیم ملی کشورمان هم از قاعده «دشمنِ دشمنِ ما، دوست ماست» پیروی میکنیم. این تیم ملیِ از هم گسیخته، این کی روش ترمزبریده، این بازیکنان همیشه معترض به داور و مردم و حتی آن انگشت سبابهای که بازیکنمان خطاب به ما مقابل بینیاش میگیرد، دستپخت خودمان است. خودمان که آداب، اصول، رسم و حدود هوادار بودن، موافق بودن، دشمن بودن، مخالف بودن، حامی بودن و... را نیاموختهایم و نمیخواهیم که بیاموزیم.
سخن آخر: کاش مربیهای معروف را نیاورند!
کی روش برود چه میشود؟ نرود چه؟ چه چیز تغییر میکند؟ پاسخ واضح است: تقریبا هیچ!
هر کس جای او بیاید یا مثل او از تواناییهای فنی و تجربه و دانشش مطمئن است،یا بیشتر اهل معامله است و به توانایی و درایت خودش شک دارد.
اگر حالت اول باشد، آن مربی هم اصول و خواستههایش را به فدراسیون بیعزت نفس، کمسواد و غیر بهروز ما دیکته میکند و فدراسیونی که از پاکدستی، خیرخواهی، توانایی و... خود شک دارد به آن مربی جایگزین، همین امتیازات و بلکه بیشتر را خواهد داد و یک زیادهخواه دیگر بر گرده این فدراسیون و وزارتخانه بیتدبیر سوار میشود. از سوی دیگر نیز مردمی که فرهنگ دوستی، دشمنی، موافقت و مخالفتشان چنین است، دوباره مهرههای یک بازی دوسر باخت و کاتالیزور این واکنشها خواهند شد و اگر هر شکلی غیر از این حالت باشد هم که همان داستان همیشگی فوتبال ایران خواهد بود که کی روش چند سال اول حضورش در ایران سعی کرد خلاف آن جریان حرکت کند و در نهایت دید که به نفعش نیست و نمیشود. کی روش برود یا بماند، هیچ چیز تغییر نمیکند، پس کاش چهرههای محبوبمان را نیاورند. حتی تصور اینکه یک چهره محبوب دیگر مثل کی روش را اینقدر از چشم ما بیندازند هم آزاردهنده است. کسی فکر میکرد که دستیار خوشنام فرگوسن را به این روز بیندازیم؟ نه! این کار را با زیدان، ونگر، کلینزمن و... نکنید. با آمدن این چهرهها هیچچیز عوض نمیشود جز چهره آنها! با رفتن و آمدن هیچکسی، فوتبال ما تغییر نمیکند، چون بار کج اگر به منزل برسد، دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود. همه ما باید تغییر کنیم!