رابطه دین با فلسفه/ تحولات مهم فکری در پیدایش فلسفه دین


رابطه دین با فلسفه/ تحولات مهم فکری در پیدایش فلسفه دین

پژوهشگر فلسفه در نشست «وضعیت فلسفه دین در گذشته و حال» به تشریح رابطه دین با فلسفه پرداخت.

به گزارش خبرگزاری مهر، اولین نشست حلقه دانش آموختگان فلسفه دین پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ترم بهمن۹۷، با عنوان «وضعیت فلسفه دین در گذشته و حال» با ارائه امیر اکرمی در سالن اندیشه پژوهشگاه آغاز شد. در ادامه بخشی از این سخنرانی را می خوانید؛

نشست با این پرسش بنیادین آغاز شد که به لحاظ تاریخی چه تحولاتی منجر به پیدایش حوزه مطالعاتی مستقلی به نام «فلسفه دین» شد؟ به عبارت دیگر چه زمینه های فکری و اجتماعی در تاریخ مغرب زمین، مطالعات غیر الهیاتی یا غیر کلامی به دین را موجب شدند. بحث با اشاراتی به اهمیت جایگاه دین و فلسفه و نسبت این دو در تاریخ اندیشه بشر آغاز شد.

در اهمیت دین کافی است به تأکید دیوید هیوم فیلسوف عمدتا مشهور به خداناباوری در کتاب تاریخ طبیعی دین به اهمیت جایگاه دین در حیات بشری استناد کنیم. همچنین آمارها و پیمایش های متعدد جامعه شناختی همواره اهمیت جایگاه دین در جوامع مختلف حتی جوامع صنعتی و پیشرفته را نشان می دهند که حاکی از این واقعیت است که بر خلاف ادعای هم بستگی میزان پیشرفت جوامع با افول دین در آن جوامع، دین هم چنان اهمیت و محوریت خود را حتی در این جوامع نیز حفظ کرده است.

در خصوص اهمیت فلسفه و نسبت آن با دین نیز کافی است به اهمیت دین نزد فلاسفه توجه داشته باشیم. در خصوص رابطه دین با فلسفه چهار حالت مختلف متصور است:

۱- یکی پنداشتن دین و فلسفه. این نوع نگاه در فیلسوفانی چون افلاطون،‌ فلوطین و اسپینوزا قابل مشاهده است. هم چنین در ادیان شرقی نیز اغلب شاهد تعبیر فلسفه شرقی و ادیان شرقی توامان هستیم.
۲- فلسفه در خدمت دین و در راستای تحکیم مدعیات دینی. این نوع نگاه در فیلسوفانی چون توماس آکویناس، جان لاک(البته محل نزاع است)، بازل میچل و ریچارد سوین برن قابل مشاهده است.
۳- فلسفه در نقش عاملی در راستای جا باز کردن برای دین و نوعی تایید ضمنی مدعیات دینی که می توان آن را نوعی الهیات فلسفی نیز قلمداد کرد. این نوع نگرش را می توان در فیلسوفان و متالهینی نظیر ویلیام اوکام، کانت، کارل بارت و آلوین پلانتیگا مشاهده نمود.
۴- فلسفه به عنوان ابزار تحلیل دین که این نوع رابطه را می توان فلسفه دین به معنای خاص قلمداد کرد. این نوع نگاه که مبتنی بر عدم دخالت مفروضات و مدعیات دینی در تاملات فلسفی در باب دین است، رویکردی نسبتا جدید می باشد که از قرن بیستم آغاز شده است.

در ظهور و بروز فلسفه دین به معنای خاص زمینه هایی نقش داشته اند که می توان حول دو محور تحولات فکری و تحولات سیاسی- اجتماعی آنها را بررسی کرد. در خصوص تحولات سیاسی- اجتماعی مهمترین عامل را می توان جنگ های مذهبی در اروپا دانست. این جنگ ها و پیامدهای آنها اسباب تامل در باب ماهیت دین و توجه به ادیان دیگر غیر از مسیحیت را فراهم کردند. هم چنین با پیشرفت تکنولوژی و سهولت سفر به مناطق دوردست آشنایی با ادیان شرقی و اسلام میسر شد. نتیجه این آشنایی ها و سوال از نحوه سامان جوامع با توجه به تنوع ادیان و بعضا بروز تعارضات در مدعیات کلامی ادیان مختلف، رواج نوعی الهیات طبیعی یا دئیسم بود. دئیسم در واقع نوعی اعتقاد به مدعیات اصلی دین نظیر خدا، معاد، اهمیت دین و اخلاق دینی فارغ از اعتقاد به دین وحیانی است. به عبارتی دئیست ها بین حقیقت و دین وحیانی قائل به تفکیک و معتقد بودند می توان صرفا با عقل و بدون استمداد از وحی به حقیقت نائل شد. حقیقتی که در انحصار یک دین خاص نیز نمی باشد.

در خصوص تحولات مهم فکری در پیدایش فلسفه دین به معنای خاص می توان به نقد کتاب مقدس با توسل به علوم تاریخی، واژه شناسی و هرمنوتیک معطوف به تفسیر متن(نه هرمنوتیک فلسفی) اشاره کرد. توسل به علوم تاریخی و باستان شناختی، مطالعات مستقل تاریخی در خصوص وثاقت کتاب مقدس را به همراه داشت. در این ارتباط شخصیت های مذهبی در کتاب مقدس مورد ارزیابی تاریخی قرار گرفتند. با استفاده از علم لغت یا واژه شناسی، میزان تطابق معنایی واژگان بکار رفته در کتاب مقدس با معنای فعلی آن واژگان مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفت. هم چنین با توسل به هرمنوتیک تفسیری، تفسیرهای مختلف از اناجیل و وجود اناجیل دیگر مورد توجه قرار گرفت. تمام این عوامل نقد اناجیل را به همراه داشت که تا آن زمان وحی مطلق انگاشته می شد. در این خصوص می توان به اهمیت نقش فیلسوفانی نظیر اسپینوزا (تلاش در راستای نگاه علمی به یهودیت)، هیوم (نگاه طبیعت گرایانه و غیر وحیانی به دین)، کانت (تحلیل عقلانی دین) و شلایرماخر(تفکیک جوهر و پوسته دین و اعتقاد به وحدت جوهری ادیان) اشاره کرد.

در ارتباط با رواج نقد دین وحیانی می توان نقش فیلسوفان دیگری را نیز در نظر داشت نظیر اگوست کنت (تأکید بر دین انسانیت و دئیسم)، مارکس (نگاه جامعه شناسانه و اقتصادی به دین)، ارنست رنان (نقد تاریخی انجیل)، ماکس مولر(توجه به دین شناسی تطبیقی و دین پژوهی)، نیچه (نگاه فلسفی به دین و نقد دین و اخلاق مسیحی) و فروید(نقد روانشناسانه دین).
در نتیجه این تحولات با آغاز قرن بیستم به تدریج آثاری با عنوان فلسفه دین ظهور کردند مانند اثری از فون هوگل با عنوان مقالاتی در فلسفه دین یا مجموعه مقالاتی در الهیات فلسفی به ویراستاری آنتونی فلو که به مباحثی در حوزه زبان دین و تحقیق پذیری دین اختصاص داشت. به دنبال این آثار، تاملات و فهم فلسفی در باب صفات و وجود خدا، ارزیابی عقلانی براهین اثبات وجود خدا، بحث بر سر مسئله شر و بحث قرینه گرایی و جایگاه شواهد و دلایل در باورها و مدعیات دینی رواج یافت که از درون مایه های اصلی مباحث فلسفه دین بطور خاص محسوب می شوند.

در راستای فهم بهتر تحولات فلسفه دین از گذشته تا به حال می توان به سه مرحله در تفکر فلسفی بشر اشاره کرد که به نحوی با سیر تطور فلسفه دین و گرایش های مختلف آن تطابق دارد: ۱- دوره وجودشناختی یا آنتولوژیک که از فیلسوفان پیشاسقراطی تا کانت ادامه داشته است و عمدتا معطوف به بحث از وجود و وجود خدا بطور خاص است. ۲- دوره چرخش معرفت شناختی در فلسفه با کانت ۳- چرخش زبانی در فلسفه با ویتگنشتاین.

با در نظر گرفتن اینکه هر فیلسوفی به کدام یک از این مباحث اهمیت بیشتری می دهد می توان جایگاه او در فلسفه دین را هم مورد بررسی قرار داد و تمایز فلسفه دین تحلیلی و قاره ای را نیز بر همین منوال فهمید. پلانتیگا به عنوان مثال بر خلاف فلو، بیشتر به معرفت شناسی اهتمام دارد تا زبان دین.

اما وضعیت فعلی و حال فلسفه دین به چه منوال است؟ می توان در این خصوص به جهت گیری های جدیدی در این حوزه اشاره کرد:
۱- رویکردهای فمینیستی و بازبینی تصورات مردانه از خدا و رواج نوعی فلسفه دین فمینیستی.
۲- توجه به تنوع و تکثر ادیان. پیشتر اغلب تاملات فلسفی در باب دین محدود به مسیحیت بوده است اما در نتیجه آشنایی با ادیان دیگر بر خلاف گذشته ادعای انحصاری در اختیار داشتن حقیقت خدشه دار شد. در این خصوص هیک بر این باور است که تنوع ادیان باید جای خود را در فلسفه دین باز کند. آلستون هم که عمدتا به نوعی الهیات فلسفی در حوزه مسیحیت اهتمام دارد مسئله تکثر ادیان را مد نظر قرار می دهد بطوریکه بروز تجارب و دعاوی متعارض و متضاد در ادیان مختلف را از مهمترین مشکلات و معضلات فلسفه به حساب می آورد.

خوب است به فلسفه دین به نحوی جامع تر با در نظر گرفتن ابعاد گوناگون دین و نه صرفا عقاید دینی پرداخته شود. می توان با رویکرد فلسفی ابعاد دیگر دین را، که کمتر مورد پژوهش فلسفی واقع شده، نیز مورد تامل و تحلیل قرار داد. همچنین فلسفه تطبیقی دین از جمله رویکرد هایی است که باید با قوت بیشتری بدان پرداخت.


به گزارش خبرگزاری مهر، اولین نشست حلقه دانش آموختگان فلسفه دین پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ترم بهمن۹۷، با عنوان «وضعیت فلسفه دین در گذشته و حال» با ارائه امیر اکرمی در سالن اندیشه پژوهشگاه آغاز شد. در ادامه بخشی از این سخنرانی را می خوانید؛

نشست با این پرسش بنیادین آغاز شد که به لحاظ تاریخی چه تحولاتی منجر به پیدایش حوزه مطالعاتی مستقلی به نام «فلسفه دین» شد؟ به عبارت دیگر چه زمینه های فکری و اجتماعی در تاریخ مغرب زمین، مطالعات غیر الهیاتی یا غیر کلامی به دین را موجب شدند. بحث با اشاراتی به اهمیت جایگاه دین و فلسفه و نسبت این دو در تاریخ اندیشه بشر آغاز شد.

در اهمیت دین کافی است به تأکید دیوید هیوم فیلسوف عمدتا مشهور به خداناباوری در کتاب تاریخ طبیعی دین به اهمیت جایگاه دین در حیات بشری استناد کنیم. همچنین آمارها و پیمایش های متعدد جامعه شناختی همواره اهمیت جایگاه دین در جوامع مختلف حتی جوامع صنعتی و پیشرفته را نشان می دهند که حاکی از این واقعیت است که بر خلاف ادعای هم بستگی میزان پیشرفت جوامع با افول دین در آن جوامع، دین هم چنان اهمیت و محوریت خود را حتی در این جوامع نیز حفظ کرده است.

در خصوص اهمیت فلسفه و نسبت آن با دین نیز کافی است به اهمیت دین نزد فلاسفه توجه داشته باشیم. در خصوص رابطه دین با فلسفه چهار حالت مختلف متصور است:

۱- یکی پنداشتن دین و فلسفه. این نوع نگاه در فیلسوفانی چون افلاطون،‌ فلوطین و اسپینوزا قابل مشاهده است. هم چنین در ادیان شرقی نیز اغلب شاهد تعبیر فلسفه شرقی و ادیان شرقی توامان هستیم.
۲- فلسفه در خدمت دین و در راستای تحکیم مدعیات دینی. این نوع نگاه در فیلسوفانی چون توماس آکویناس، جان لاک(البته محل نزاع است)، بازل میچل و ریچارد سوین برن قابل مشاهده است.
۳- فلسفه در نقش عاملی در راستای جا باز کردن برای دین و نوعی تایید ضمنی مدعیات دینی که می توان آن را نوعی الهیات فلسفی نیز قلمداد کرد. این نوع نگرش را می توان در فیلسوفان و متالهینی نظیر ویلیام اوکام، کانت، کارل بارت و آلوین پلانتیگا مشاهده نمود.
۴- فلسفه به عنوان ابزار تحلیل دین که این نوع رابطه را می توان فلسفه دین به معنای خاص قلمداد کرد. این نوع نگاه که مبتنی بر عدم دخالت مفروضات و مدعیات دینی در تاملات فلسفی در باب دین است، رویکردی نسبتا جدید می باشد که از قرن بیستم آغاز شده است.

در ظهور و بروز فلسفه دین به معنای خاص زمینه هایی نقش داشته اند که می توان حول دو محور تحولات فکری و تحولات سیاسی- اجتماعی آنها را بررسی کرد. در خصوص تحولات سیاسی- اجتماعی مهمترین عامل را می توان جنگ های مذهبی در اروپا دانست. این جنگ ها و پیامدهای آنها اسباب تامل در باب ماهیت دین و توجه به ادیان دیگر غیر از مسیحیت را فراهم کردند. هم چنین با پیشرفت تکنولوژی و سهولت سفر به مناطق دوردست آشنایی با ادیان شرقی و اسلام میسر شد. نتیجه این آشنایی ها و سوال از نحوه سامان جوامع با توجه به تنوع ادیان و بعضا بروز تعارضات در مدعیات کلامی ادیان مختلف، رواج نوعی الهیات طبیعی یا دئیسم بود. دئیسم در واقع نوعی اعتقاد به مدعیات اصلی دین نظیر خدا، معاد، اهمیت دین و اخلاق دینی فارغ از اعتقاد به دین وحیانی است. به عبارتی دئیست ها بین حقیقت و دین وحیانی قائل به تفکیک و معتقد بودند می توان صرفا با عقل و بدون استمداد از وحی به حقیقت نائل شد. حقیقتی که در انحصار یک دین خاص نیز نمی باشد.

در خصوص تحولات مهم فکری در پیدایش فلسفه دین به معنای خاص می توان به نقد کتاب مقدس با توسل به علوم تاریخی، واژه شناسی و هرمنوتیک معطوف به تفسیر متن(نه هرمنوتیک فلسفی) اشاره کرد. توسل به علوم تاریخی و باستان شناختی، مطالعات مستقل تاریخی در خصوص وثاقت کتاب مقدس را به همراه داشت. در این ارتباط شخصیت های مذهبی در کتاب مقدس مورد ارزیابی تاریخی قرار گرفتند. با استفاده از علم لغت یا واژه شناسی، میزان تطابق معنایی واژگان بکار رفته در کتاب مقدس با معنای فعلی آن واژگان مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفت. هم چنین با توسل به هرمنوتیک تفسیری، تفسیرهای مختلف از اناجیل و وجود اناجیل دیگر مورد توجه قرار گرفت. تمام این عوامل نقد اناجیل را به همراه داشت که تا آن زمان وحی مطلق انگاشته می شد. در این خصوص می توان به اهمیت نقش فیلسوفانی نظیر اسپینوزا (تلاش در راستای نگاه علمی به یهودیت)، هیوم (نگاه طبیعت گرایانه و غیر وحیانی به دین)، کانت (تحلیل عقلانی دین) و شلایرماخر(تفکیک جوهر و پوسته دین و اعتقاد به وحدت جوهری ادیان) اشاره کرد.

در ارتباط با رواج نقد دین وحیانی می توان نقش فیلسوفان دیگری را نیز در نظر داشت نظیر اگوست کنت (تأکید بر دین انسانیت و دئیسم)، مارکس (نگاه جامعه شناسانه و اقتصادی به دین)، ارنست رنان (نقد تاریخی انجیل)، ماکس مولر(توجه به دین شناسی تطبیقی و دین پژوهی)، نیچه (نگاه فلسفی به دین و نقد دین و اخلاق مسیحی) و فروید(نقد روانشناسانه دین).
در نتیجه این تحولات با آغاز قرن بیستم به تدریج آثاری با عنوان فلسفه دین ظهور کردند مانند اثری از فون هوگل با عنوان مقالاتی در فلسفه دین یا مجموعه مقالاتی در الهیات فلسفی به ویراستاری آنتونی فلو که به مباحثی در حوزه زبان دین و تحقیق پذیری دین اختصاص داشت. به دنبال این آثار، تاملات و فهم فلسفی در باب صفات و وجود خدا، ارزیابی عقلانی براهین اثبات وجود خدا، بحث بر سر مسئله شر و بحث قرینه گرایی و جایگاه شواهد و دلایل در باورها و مدعیات دینی رواج یافت که از درون مایه های اصلی مباحث فلسفه دین بطور خاص محسوب می شوند.

در راستای فهم بهتر تحولات فلسفه دین از گذشته تا به حال می توان به سه مرحله در تفکر فلسفی بشر اشاره کرد که به نحوی با سیر تطور فلسفه دین و گرایش های مختلف آن تطابق دارد: ۱- دوره وجودشناختی یا آنتولوژیک که از فیلسوفان پیشاسقراطی تا کانت ادامه داشته است و عمدتا معطوف به بحث از وجود و وجود خدا بطور خاص است. ۲- دوره چرخش معرفت شناختی در فلسفه با کانت ۳- چرخش زبانی در فلسفه با ویتگنشتاین.

با در نظر گرفتن اینکه هر فیلسوفی به کدام یک از این مباحث اهمیت بیشتری می دهد می توان جایگاه او در فلسفه دین را هم مورد بررسی قرار داد و تمایز فلسفه دین تحلیلی و قاره ای را نیز بر همین منوال فهمید. پلانتیگا به عنوان مثال بر خلاف فلو، بیشتر به معرفت شناسی اهتمام دارد تا زبان دین.

اما وضعیت فعلی و حال فلسفه دین به چه منوال است؟ می توان در این خصوص به جهت گیری های جدیدی در این حوزه اشاره کرد:
۱- رویکردهای فمینیستی و بازبینی تصورات مردانه از خدا و رواج نوعی فلسفه دین فمینیستی.
۲- توجه به تنوع و تکثر ادیان. پیشتر اغلب تاملات فلسفی در باب دین محدود به مسیحیت بوده است اما در نتیجه آشنایی با ادیان دیگر بر خلاف گذشته ادعای انحصاری در اختیار داشتن حقیقت خدشه دار شد. در این خصوص هیک بر این باور است که تنوع ادیان باید جای خود را در فلسفه دین باز کند. آلستون هم که عمدتا به نوعی الهیات فلسفی در حوزه مسیحیت اهتمام دارد مسئله تکثر ادیان را مد نظر قرار می دهد بطوریکه بروز تجارب و دعاوی متعارض و متضاد در ادیان مختلف را از مهمترین مشکلات و معضلات فلسفه به حساب می آورد.

خوب است به فلسفه دین به نحوی جامع تر با در نظر گرفتن ابعاد گوناگون دین و نه صرفا عقاید دینی پرداخته شود. می توان با رویکرد فلسفی ابعاد دیگر دین را، که کمتر مورد پژوهش فلسفی واقع شده، نیز مورد تامل و تحلیل قرار داد. همچنین فلسفه تطبیقی دین از جمله رویکرد هایی است که باید با قوت بیشتری بدان پرداخت.

کد خبر 4542095

روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

احادیث و گفته هایی از قرآن برای اعتماد نکردن به غیر از خدا