اندیشه ایرانشهری به مثابه ابرگفتمان
اصلاحطلبی، اعتدال، اصولگرایی، عدالتمحوری و... مفاهیمی از این دست که در سالهای اخیر هرکدام بر بوم سپهر سیاسی ایران نقشی زدهاند؛ همه فراتر از نیات بازیگران و کارگزاران آن و جدای از درستی یا نادرستی مبانی فکری، گفتمانهایی هستند
قانون-شاهین زینعلی / پژوهشگر سیاسی
اصلاحطلبی، اعتدال، اصولگرایی، عدالتمحوری و ... مفاهیمی از این دست که در سالهای اخیر هرکدام بر بوم سپهر سیاسی ایران نقشی زدهاند؛ همه فراتر از نیات بازیگران و کارگزاران آن و جدای از درستی یا نادرستی مبانی فکری، گفتمانهایی هستند که در جهت پاسخ به «بحران» جامعه ایران شکل گرفتهاند. هرکدام از این گفتمانها سعی در ارائه پاسخی به بحران و تلاشی برای سامان دوباره نظام سیاسی بر اساس آن پاسخ داشته و دارند و ذیل هرکدام از آنها نیز خردهگفتمانهایی برای حوزههای مختلف شکل گرفته است.
اما شکست نسبی نمودهای عینی سیاستهایی که ذیل این گفتمانها طراحی شدهاند، نشان از مشکلات بنیادیتری دارد. فقدان یک ابرگفتمان که بتواند سمتوسوی گفتمانها را ذیل یک استراتژی کلی ریلگذاری کند، مشهود است. از سوی دیگر ایدئولوژیهای وارداتی برخواسته از نظام تفکر اروپایی به تشتت بیشتر در سامان سیاسی کشور منجر شده و چنانچه متفکری مانند سیدجواد طباطبایی اشاره میکند، پیش از هرچیز لزوم تحول در نظام «اندیشیدن» ایرانیان حس میشود. طباطبایی در همین راستا «اندیشیدن به ایران» را به عنوان راهی برای برون رفت از وضعیت موجود تفکر ارائه میدهد: احیای اندیشه ایرانشهری، نظامی از تفکر که وجوه مختلفی شامل ایرانیت، اسلام و تشیع و تفکر فلسفی را در بر گرفته و در نهایت آن را به تجدد پیوند میزند.
یک نمونه ارجاع به نمودهای بحران تفکر و راه حل طباطبایی، از سوی وزیر راه و شهرسازی سابق، عباس آخوندی، در یکی از سخنرانیهای او جالب توجه است. آخوندی در همایشی و در حالی که هنوز بر مسند وزارت در ایران تکیه زده است، با اشاره به مفهوم «ازجاکندگی» میگوید: «ریشه مشکلات در از جاکندگی اجتماعی است؛ ما دچار ازجاکندگی هویتی، تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و ... هستیم. در غربت قرارگرفتن مفهوم ایران این وضع را ایجاد کرده است: من در میان جمع و دلم جای دیگر است. در ایران زندگی میکنیم ولی درکش نمیکنیم». اشارههایی به اندیشه ایرانشهری و تلاش برای موضوع قراردادن «ایران» برای سامان دادن به سیاست در کشور، در میان عالیترین مقامات نظام سابقه داشته است. اما چه با پیشینه مدیریتی عباس آخوندی موافق باشیم و چه آن را نپسندیم؛ به جرأت میتوان او را تنها فردی در میان مسئولان دانست که نه تلویحا بلکه با صراحت به طرح اندیشه ایرانشهری به عنوان ابرگفتمانی برای برون رفت از بحران سیاسی-اجتماعی ایران اشاره دارد.
اگر طباطبایی «اندیشیدن به ایران به عنوان موضوع» و احیای اندیشه ایرانشهری را عنوان کرده است؛ عباس آخوندی نیز تزریق این نگاه به بدنه مدیریتی کشور را وجه همت خود قرار داده بود. او حتی نسبت به ایجاد دبیرخانهای زیر عنوان «دبیرخانه طرح توسعه اندیشه ایرانشهری» در وزارت مسکن اقدام کرد که قرار بود به منظور توسعه، تفهیم و تعمیق اندیشه ایرانشهری و همچنین پایدارسازی این جریان فکری فعالیت کند. خروج عباس آخوندی از کسوت وزارت، او را در راه ترویج اندیشه ایرانشهری به راه دیگری کشانده است: گفتن و نوشتن از لزوم تفکر ایرانشهری. او در جایی اشاره میکند: «پیشنهاد مشخص من به اصلاحگران جامعه این است که بهجای شرطبندی روی اسب ریاست جمهوری با صداقت و راستی آنچه از موقعیت ایران میفهمند را با جامعه در میان بگذارند و شرط فعالیت سیاسی خود را موفقیت و پیروزی برای کسب قدرت نگذارند. باز کردن یک دریچه درست و دورنمای واقعی و دستیافتنی پیشِ روی مردم از پیروزی در انتخابات مهمتر است. با هم به آن بیندیشیم».
بر این اساس کشاندن مباحث مربوط به اندیشه ایرانشهری به سطح اجتماع و دور کردن آن از حوزه سیاست روزمره، هدف تبدیل آن به «ابرگفتمانی» برای جهتدهی به گفتمانهای مطرح در جامعه و ترویج نگاه «ایران محور» را برای پرداختن به مسائل ریز و درشت حوزههای مختلف، دستیافتنیتر میکند. اندیشه ایرانشهری باید به عنوان یک سیاستگذاری عمومی دربیاید و از حالت اندیشهای انتزاعی خارج شده و در برنامهها و طرحهای ملی لحاظ و اجرایی شود.از این رو تجربه دبیرخانه طرح گسترش اندیشه ایرانشهری، تجربه موفقی بود که اکنون میتواند در غالب سازمانی مردمنهاد و غیر دولتی دنبال شود.