جنجال جدید محمود احمدی نژاد آغاز شد+جزییات
احمدی نژاد: «ما اصلا حکومت دینی نداریم. این واژه ای غلط و من درآوردی است. دین برای رهایی انسان آمده است، نه برای حاکمیت بر انسان. دین که نیامده خودش را غلبه دهد...ما حکومت دینی نداریم؛ بلکه هدایت دینی، کمال آفرینی دینی و...
احمدی نژاد: حکومت دینی واژهای غلط و من درآوردی است/ در ضدارزش هم حق با مردم است و باید تبعیت کنیم/ مهر تایید احمدی نژاد بر نظریه «پایان دوره اسلامگرایی» مشایی
احمدی نژاد: «ما اصلا حکومت دینی نداریم. این واژه ای غلط و من درآوردی است. دین برای رهایی انسان آمده است، نه برای حاکمیت بر انسان. دین که نیامده خودش را غلبه دهد...ما حکومت دینی نداریم؛ بلکه هدایت دینی، کمال آفرینی دینی و ارزشهای دینی داریم. حکومتی داریم که اسمش را حکومت دینی می گذاریم. پیروان ادیان گوناگون آمده اند و برای خودشان تعریفی دارند. البته به این معنی نیست که باید این را به دیگران تحمیل کنیم. به محض اینکه تصمیم به تحمیل گرفتیم، اینجا دیگر ربطی به حقیقت دین ندارد. این نفسانیات ماست که زیر تابلوی دین آمده است.»
به گزارش کارگر آنلاین ، به نقل از سایت رجانیوز- سجاد چاره دان: محمود احمدی نژاد و اسفندیار رحیم مشایی دویارِ شفیق، در سیاست شناخته شده اند. هر دو دانشجو در زمینه ای غیرِ مباحث نظری دین شناختی،معرفت شناختی، مباحث تخصصی فقهی،کلامی و فلسفی اند. اما در دولت دهم این دوسعی نموده که در نقش ایدئولوگ و فیلسوف ظاهر شده و مبانی ادعایی برای رهایی بشر و مدیریت جهانی با عنوان مکتب ایرانی را تئوریزه نمایند و به پایان اسلام گرایی و شروع نظریه مکتب جدیدی رسیده ایم و اسلامِ فقها و علما را،اسلام کامل و ناب نمی دانستند و از همین باب محمود احمدی نژاد که رییس جمهور بود،اسفندیار رحیم مشایی را اسلام شناس،عارف و اولیاء خدا معرفی نمود تا با قرائت خود از دین! به تئوریزه کردن قرائت خود از دین برسد. .مدعیان نظریۀ «مکتب ایرانی» معتقد بودند که سخن گفتن در مورد اسلام در زمانۀ ما در جهان بین الملل خریداری ندارد و دورۀ آن به پایان رسیده است و قرائت های مختلفی از اسلام می شود و مکتب ایرانی و دعوت به باستان گرایی و کوروش گرایی،جهان را به سمت ما متمایل می کند، آنان هیچ گاه پاسخ نداده که با قرائت های مختلف از مفاهیم مطرح شده توسط خودشان چه می کنند! مفاهیمی که حتی در بین خود آنان تعریف مشخصی ندارد.
فعالیت هایی که بیشتر نشان از ساختِ فرقۀ جدیدی در ایران می دهد. در سپهر سیاست،اندیشه و معرفت راه حقیقی را یک فقیه اصولی،روشنفکر و دین شناسِ معرفت پژوه به جامعۀ همواره نشان می دهد و آنان را از نظریه های انحرافی و پوچ مصون می دارد: «ما بایستی تلاش کنیم، یعنی در نظام جمهوری اسلامی، کار بزرگ و مهم این است که ما همه - هر کسی در هر نقطهای قرار دارد که توانی در این زمینه دارد - باید تلاشمان این باشد که اسلام ناب را مطرح کنیم، اسلامِ طرفدار مظلوم و ضدّ ظالم را در دنیا مطرح کنیم. همان جوانی که در اروپا است، یا در آمریکا است، یا در مناطق خیلی دوردست است، از این خصوصیّت مبتهج میشود، به هیجان میآید که معلوم بشود اسلام عبارت است از نیرویی، انگیزهای، فکری که علیه ظالمین و ستمگران و به نفع مظلومین حرکت میکند، برنامه دارد و این را وظیفهی خودش میداند.
اسلامِ طرفدار عقلانیّت، اسلامِ فلسفههای عمیق، اسلامِ تفکّر، اسلامی که در قرآن اینهمه به عقل و فکر و لبّ و مانند اینها اهمّیّت داده شده را معرّفی کنیم؛ اسلامِ طرفدار عقلانیّت و ضدّ قشریگری، ضدّ تحجّر، ضدّ اسیر اوهام و تخیّلات خود شدن - که کسانی به نام اسلام این چیزها را دارند - اسلام ناب را نشان بدهیم، بگوییم اسلام، این است؛ اسلامِ متعهّد در برابر لاابالیگری. بله، امروز دستگاههای فراوانی جوانها را به بیمبالاتی، به لاابالیگری، به لاقیدی در امور گوناگون سوق میدهند. خب، اسلامی که انسان را متعهّد دانسته، او را متعهّد میخواهد و میطلبد؛ اسلامِ حاضر در متن زندگی، در برابر اسلام سکولار! اسلام سکولار شبیه مسیحیّت سکولار است که میرود در گوشهی کلیسا، خودش را زندانی میکند و در محیط واقعی زندگی هیچ حضوری ندارد؛ اسلام سکولار هم همینجور است؛ کسانی هستند امروز دعوت میکنند به اسلام منزوی؛ اسلامی که هیچ کاری به کار زندگی مردم ندارد؛ مردم را به یک عبادتی، به یک چیزی گوشهی مسجد یا گوشهی خانهها فرامیخواند. اسلامِ واردِ در متن زندگی را معرّفی کنیم؛ اسلامِ رحمت به ضعفا؛ اسلامِ جهاد و مبارزهی با مستکبران.»[1]
سال ها از آن کنش های سیاسی گذشته است،اما اهل نظر و معرفت به زوایای پنهان اندیشۀ آنان کمتر توجه نموده است که در اینجا به صورت اختصار به برخی زوایای پنهان اندیشه و مبانی آنان می پردازیم.
*پیچش انحراف نظری و معرفتی[2]
محمود احمدی نژاد در مصاحبه ای با مجله «بهار جاودانه» که از رسانه های مکتوب منتسب به وی است، به موضوعات مختلفی پرداخته است. وی جریان خود را جریان اصیل برای رهایی بشر از اسارت های ایدئولوژیکی که آن را سلطه گری می داند،معرفی نموده و تفسیرگر آن را مشایی می خواند:«ایشان بزرگمرد بهاری دوران ما و احیاکننده اندیشه بهاری و البته بهترین تبیین گر در این عصر است.»
احمدی نژاد در دولت دهم برای اسفندیار رحیم مشایی از هیچ حمایتی دریغ ننمود. بعد از انتخابات سال 88 و تشکیل کابینه دولت دهم، احمدی نژاد اسفندیار رحیم مشایی را به معاون اولی خود منصوب کرد. رهبر انقلاب طی نامه ای این انتصاب را خلاف مصلحت دانستند و دستور دادند که این انتصاب ملغی اعلام گردد[3] اما احمدی نژاد از انجام این کار امتناع کرد. پس از امتناع احمدی نژاد از لغو انتصاب مشایی به معاون اولی خود دفتر رهبر انقلاب، نامه ایشان را به صورت عمومی منتشر کردند. پس از آنکه حکم حکومتی رهبر انقلاب علنی گردید و احمدی نژاد مجبور به برکناری مشایی از سمت معاون اولی شد بلافاصله احمدی نژاد، اسفندیار رحیم مشایی را به ریاست دفتر خود منصوب کرد.
چندی بعد هم طی حکمی همکاری با او را هدیه الهی و افتخاری بزرگ دانست و او را به مشاورت رییس جمهور و رییس دبیرخانه جنبش عدم تعهد منصوب کرد. محمود احمدی نژاد در حکم اسفندیار رحیم مشایی با توصیفاتی که به مثابه «زیارتنامه» می ماند،اشاره نمود: «اینجانب جنابعالی را انسانی موحد، مؤمن، پاک، صبور و دارای قلب و اندیشه ای زلال، عاشق و دلبسته به ارزشهای الهی و آحاد مردم جهان و عمیقاً عارف و متعهد به آرمان مهدوی، حاکمیت جهانی توحید، عدالت، عشق و آزادی و مدیریت مشترک ملت ها و فردی شایسته، مدیر، مدبر و امین و از جهات گوناگون توانمند می شناسم و آشنایی و همکاری با شما را برای خود هدیه ای الهی و افتخاری بزرگ می شمارم.»
در سخنان جدید محمود احمدی نژاد همواره دوگانه «آزادی و اجبار و تحمیل» در نظام اسلامی مطرح شده است.این بحث هرچند در مقام علمی خود، توسط متفکران و اندیشمندان خصوصا در علم دینی مورد بحث قرار گرفته و مکتوبات فراوانی تولید شده است،اما احمدی نژاد از این بحث به نتایج سیاسی و اجتماعی خود می رسد. وی در گفتگو با اعتمادآنلاین در پاسخ به سوال « آقای دکتر! درخصوص آزادی، احزاب غیرمسلمان مثلاً اگر کمونیستها بخواهند فعالیت حزبی داشته باشند از منظر شما میتوانند داشته باشند؟»
وی پاسخ می دهد:«آزادند. این حرف من نیست که حرف امام خمینی است. شما بحث را پایین نیاورید، کمی بالاتر بگیرید...سیر قوانینی که در این 40 سال تصویب شده، با یک نوسانات جزئی، همه در جهت کاهش اختیارات مردم و توسعه اختیارات حکومت است. یعنی سرجمع الان با 40 سال پیش نگاه کنید، مردم انقلاب خیلی آزادتر بودند. در تصمیم گیریها مشارکت داشتند و حرف میزدند. اظهار نظر میکردند الان دائماً اختیارات به حوزه حکومت، دولت، مجلس و نهادها آمده که دیگر میتوانند تک تک رفتار خصوصی مردم را کنترل کنند. غلط است، مسیر را اشتباه رفتهایم.»
در حالی که احمدی نژاد از یک موضع مقیده امام خمینی (ره) استفاده نموده و با مغالطه «تحریف» به اراده مورد نظر خود میرسد.امام خمینی (ره) چنان فرمودند:« اگر مضرِّ به حال ملت باشد جلوگیری می شود, اگر نباشد و فقط اظهار عقیده باشد مانعی ندارد همه مردم آزادند مگر حزبی که مخالف با مصلحت مملکت باشد.»[4]
*به بالاترش هم نوشتم!
اما هدف اصلی در این نوع مواضع آقای احمدی نژاد،توسط علی اکبر جوانفکر روشن می شود. وی در گفتگو با ماهنامه بهارجادوانه در پاسخ به سوالاتی در مورد محدودیت ها در نظام اسلامی و جریان خانه نشینی محمود احمدی نژاد چنان بیان می کند:« محدودیت ها کم نبود؛ برای نمونه رئیس جمهوری که نتواند وزیر یا معاون اول برای خودش انتخاب کند، اسمش محدودیت و تحمیل نیست؟ یا سلب اختیار از دولت و رئیس جمهور در ارتباط با بانک مرکزی را چگونه میتوان توجیه کرد؟ خانه نشینی احمدی نژاد اقدام لازم و ضروری بود. رئیس جمهور، منتخب یک ملت است و باید بتواند با اقتدار، وظایف قانونی خود و تعهداتی را که برایش سوگند یاد کرده است، به انجام برساند. رئیس جمهوری که فاقد اقتدار باشد، نبودنش بهتر از بودنش است.»
اعتماد آنلاین از محمود احمدی نژاد سوالی می پرسد که:« شما ما را روشن کنید. ما به این تحلیل رسیدیم آقای احمدی نژاد وقتی با خط قرمزشان برخورد شد، دردشان آمد. خیلی عامیانه بگویم ولی وقتی یکسری از همکاران ما را بازداشت میکردند و یکسری از دوستان را میگرفتند شما دردتان نیامد و این اعتراض را به رئیس قوه قضائیه نکردید؟»
اما وی در اینجا با خطاب غیرمرسوم، به نامه خود به رهبری اشاره می کند:«حتماً این کار را کردم. من مکتوب کردم، به بالاترش هم نوشتم! به وقتش هم منتشر میکنم. قبلاً خبرش را دادم.»
*ولایتِ فقیه یا ولایتِ مشایی؟
مصاحبه محمود احمدی نژاد با اعتمادآنلاین درباره منشور بهار بوده که توسط وی منتشرشده است. از همین باب مصاحبه گر اعتماد آنلاین درباره «منشور بهار با مسئله ولایت فقیه» می پرسد. عبدالرضا داوری که از مشاوران احمدی نژاد است در اظهاراتی چنین گفته بود:«نفی هرگونه جایگاه و نیابت ویژه برای فرد یا صنفی خاص در نسبت گیری با امام زمان(ع)؛ توجه و نسبت امام(عج) به عموم انسانها یکسان است و هیچ فرد یا گروهی، برتر و صاحب امتیاز نیست».
محمود احمدی نژاد در پاسخ به سوال نسبت «منشور بهار با ولایت فقیه در عصر غیبت» بیان می کند که ارتباط مستقیم با امام زمان (ع) مسدود نیست و میتوان مستقیم از وی کمک،عنایت و هدایت و راهنمایی خواست:
«خدا و امام زمان را داریم محدود میکنیم. یکی از آقایان آمده بود و به ما میگفت هر انسانی میخواهد با امام زمان ارتباط برقرار کند از طریق مراجع. گفتم مبنای این حرف کجاست؟ یعنی امام زمان نمیتواند برود با رجبعلی خیاط و با آن قفل ساز و پیر پالان دوز یا در بیایان یک نفر را نجات دهد یا حتی یک نفر را هدایت کند؟ امام زمان نمیتواند؟ کی به شما گفته که امام زمان محدود است؟ این غلط است. شما حق ندارید امام زمان را محدود کنید.»!
در حالیکه در نصوص دینی،در زمان غیبت امام زمان (ع)،رجوع به فقیه عادل و جامع به طُرق مختلف توسط اهل بیت علیهم السلام به عنوان مفسران دین و وحی صورت گرفته است. در مقبولة عمر بن حنظله که مرحوم کلینی نقل می کند عمر بن حنظله می گوید: از امام صادق ـ علیه السلام ـ پرسیدم که هر گاه در میان دو نفر از اصحاب ما نزاع و دعوایی در دین یا میراثی رخ دهد، آیا می توانند سراغ سلطان یا قضات او رفته و بدین ترتیب رفع نزاع نمایند؟ حضرت فرمودند: هر کس از آنان بخواهد که در خصوص حقّ یا باطل قضاوت کند، در حقیقت این امر را از طاغوت خواسته و لذا هر نوع حکمی از ناحیه او صادر شود. اگر چه حقّ او ثابت باشد. اخذ آن مال حرام می باشد. بخاطر اینکه او حق خویش را به حکم طاغوت گرفته است. طاغوتی که خداوند فرمان داده است که بر او کافر شوند و قرآن می فرماید:«می خواهند طاغوت را داور قرار دهند با اینکه به آنها گفته شده از طاغوت تبرّی کنید.»[5]
عمر بن حنظله آنگاه عرض کرد: پس این دو نفر چگونه و به چه ترتیبی نزاع خود را برطرف کنند؟ حضرت فرمودند: نظر کنند به سوی کسی که در میان شما است که حدیث ما را روایت می کند و در حلال و حرام دقّت نموده و احکام ما را فهمیده است و لذا نسبت به حکم او راضی باشند، چه آنکه من او را برای شما حاکم قرار دادم پس اگر چنانچه او به حکم ما حکم نمود از او قبول نکردند قطعاً باعث استخفاف حکم خدا گردیده و ما را ردّ کرده است و رد کنندگان ما رد کننده بر خداست و این در حد شرک به خداوند است.[6]
در روایتی دیگر حضرت ولی عصر ـ عجل الله تعالی فرجه ـ در پاسخ به نامه اسحاق بن یعقوب چنین مرقوم فرموده اند: «اما رویدادها و حوادثی که رخ می دهد به راویان حدیث ما مراجعه کنید، زیرا آنان حجت من بر شما هستند و من نیز حجت خدا هستم.»[7]
این روایت نیز از لحاظ سند متضافر است و مرحوم صاحب جواهر در توضیح می فرمایند: «فقیه حجت حضرت ولی عصر ـ عجل الله تعالی فرجه ـ بوده و از تمامی اختیاراتی که خداوند متعال به آن حضرت داده است برخوردار می باشد.»[8]
*مشایی در قامت فیلسوف دین پژوه و مفسّر رسمی دین
همچنین اسفندیار رحیم مشایی که او را مفسّر و استاد جریان بهار می خوانند،در تعریفی جدید از دین و ولایت فقیه چنین می فرماید:«من هویتی غیر از اینکه فرزند این مردم هستم،ندارم. انقلاب یعنی مردم،خدا یعنی مردم،دین یعنی مردم،ولایت فقیه یعنی مردم،همه چیز یعنی مردم»[9]
وی در اظهاراتی دیگر مبانی فکری خود را برخلاف قرآن که ملاک حقانیت و مشروعیت را به اکثریت یا اقلیت نمی دهد؛ مشایی بیان می کند:« اگر جامعه نخبه ما یک طرفی را انتخاب کرده است چرا اصرار می کنیم که آنها بیایند این ور؟ خب ما بریم اون ور!»[10]
احمدی نژاد معتقد است که هیچ کس حتی فقها و علما نمیتوانند در مقام «قرائت رسمی از دین» قرار گیرد:
«اگر یک عده خودشان را مفسر رسمی یک عقیدهای معرفی کنند و دیگران را گمراه بدانند و در موضع قدرت هم قرار بگیرند یا به خودشان اجازه دهند نظراتشان را بر دیگران تحمیل کنند، این درست نقطه مقابل خواست خداست.»[11]
این در حالی است که خود احمدی نژاد به اسفندیار رحیم مشایی این مقام را اعطاء می کند و در عوض نیز،مشایی در مقام حُکم در مورد احمدی نژاد چنین می گوید:«هر کس در این مسیر یک گام از آقای احمدی نژاد عقب تر باشد،گناهکار است.یک گام جلوتر باشد هم...احمدینژاد راه و نماد ماست.اسم او اسم امام زمان را به همراه میآورد»[12]
مشایی در اظهاراتی در مورد برداشت ها و قرائت خود از مفاهیم و مبانی دینی چنین می گوید:«احساسی بر آمده از یک معرفتی، در من موج می زند... ۱۵-۱۴ سالم بود که امداد و عنایت الهی مرا وارد حوزه فکری و حسی کرد.»
وی تکامل معرفت دینی خود را نه از متد و قواعد فهم صحیح دین می داند،بلکه آن را ناشی از «تجربه های شخصی» می داند: «همیشه کارها،اشتغالات طوری بوده که مقیاس های جعرافیایی اش تغییر کرد،ابعاد بین المللی پیدا کرد،سفرها انجام دادیم،با آدم ها مواجه شدیم،این نگاه و دغدغه ها نیز بیشتر مفهوم پیدا کرد و مواجه شد با سوالات مختلف؛چکش خورد،شک آمد،شبهه آمد،تردید آمد،خیلی جدی تر شد.»
در اظهاراتی متناقض از جمله قبلی خود،میگوید دچار شک و شبهه نشدم و این را نتیجه امداد غیبی می داند:«تذکره الهی به کمکم آمد.در این چهل و چند سال دچار شبهه،تردید،تزلزل،شک و ضعف نشدم اما سوال زیاد داشتم! بعضی چیزها را نمیتوانستم تحلیل کنم و خوب بفهمم و برخی چیزها را نمی توانستم باهم جور در بیاورم.»[13]
در حالی که بزرگان معرفت و عرفان و فقاهت به داشتن استاد و راهنمای الهی که عالمان دین هستند،بسیار تاکید نموده اند:« استاد اخلاق برای خود معین نمایید. جلسه وعظ و خطابه و پند و نصیحت تشکیل دهید. خودرُو نمی توان مهذب شد... چطور شد علم فقه و اصول به مدرس نیاز دارد، درس و بحث میخواهد، برای هر علم و صنعتی در دنیا استاد لازم است، لکن علوم معنوی و اخلاقی به تعلیم و تعلم نیازی ندارد و خودرُو و بدون معلم حاصل می گردد؟»[14]
هنگامی که در تاریخ حوزه های علمیه و سرگذشت مسلمانان می نگریم هر جا که خودسازی و تربیت نفس تحت کنترل و راهنمایی انسانی کامل و توانا انجام گرفته است سلسله نورانی و فروزانی را در آسمان دانش و آدمیت بجای گذاشته است چنانکه در یکی دو قرن اخیر راهنمایان و رشد یافتگانی را می یابیم که با مراقبت و تدبیر فرزانگان زمان را با معیار صد در صد شرعی پدید آوردند. همانگونه که مرحوم حاج ملا هادی سبزواری و سید صدرالدین کاشف به تربیت سید علی شوشتری می پردازند و ایشان به تربیت آخوند ملا حسینعلی همدانی و شیخ انصاری می پردازد و آخوند بزرگانی مانند میرزا جواد آقای تبریزی، ملکی تبریزی، شیخ محمد بهاری، سید احمد کربلایی، شیخ علی قمی، سید محمد سعید حبوبی، سید عبدالحسین موسوی لاری، میرزا علی آقای قاضی و .... را شکوفا می سازد مرحوم میرزا جواد ملکی و شاه آبادی لقمان حکیم زمان، «امام خمینی » را راهنما می شوند؛ مرحوم قاضی علامه طباطبائی و آیت الله بهجت و... را هدایت می کند و صد نمونه دیگر؛ اما آنجا که افرادی خود سرانه و با طبل استقلال به تربیت نفس و پرواز ملکوتی پرداخته اند دچار انحراف شده اند. امام سجاد(ع) می فرماید: «هلک من لیس له حکیم یرشده؛آن را که فرزانه ای راهنما نباشد تباه می گردد.»[15]
مشایی معتقد است که قرائت و اندیشه وی،قرائت رسمی،خالص و ناب از اسلام است: «نظریاتی که من دارم،در واقع اندیشه من نیست؛بلکه این اندیشه ها،اندیشه های ناب اسلام است.»[16]
مشایی معتقد است ما حق نداریم به کسی که سواد تخصصی در حوزه دین ندارد،بگوییم سواد نداشته و به موضوعات تخصصی ورود نکنید؛ وی می گوید به سواد و فهم من نسبت به دین شناختی نیز کاری نداشته باشید:« چه کار داری که من سواد دارم و این حرفها (نظریات در حوزه دینی) را می زنم یا نه؟ حرف ها را بیان می کنم؛حال غلط است یا نیست،درست است یا نیست.»[17]
وی برای توجیه نظریه پردازی در حوزه تخصصی دین شناختی به انحراف نظری برخی از اهل علم می پردازد؛ در حالی که اشکال همان اهل علم نیز ناشی از اتخاذ متد و قواعد صحیح فهم دین و یا مسائل عملی بوده است. مشایی چنین می گوید: «مگر همه باسوادان حرف هایی که می زنند درست است؟ اگر کسی ۱۰ کتاب نوشت،سند است؟ اگر کسی سی سال طلبگی خواند،حرف هایش درست است؟ تعداد زیادی تحصیلکرده حوزوی داریم که جزو اولین مخالفان امام بوده اند.الان هم هستند.این ملاک نیست.»
*وقتی احمدی نژاد قائل به ولایتِ مشایی می شود!
آقای احمدی نژاد اما منظور پاسخ خود به سوال اعتمادآنلاین که پرسیده بود:«نسبت منشور بهار با ولایت فقیه در عصر غیبت چیست؟» را در مصاحبه ای دیگر مشخص می کند. وی بصراحت می گوید که اسفندیار رحیم مشایی "هدیه الهی بی عبا و عمامه است" که درگفتگو با اعتمادآنلاین اشاره کرده بود که بدون واسطه (ولایت فقیه) میتواند با امام زمان علیه السلام ارتباط برقرار کند:« آقای مشایی، عمیقترین لایهی علل مسائل اجتماعی را میبیند. ایشان واقعاً همواره در خدمت به مردم تلاش کرده است. البته به شما بگویم ایشان این توانایی را مرهون عنایات امام زمان(عج) است. یعنی آن حقیقت انسانی که اصل بهار بود در وجود ایشان تا حد زیادی شکوفا شده است. یک عمق نگاهی به ایشان داده شده است. یک نگاه حکیمانه به ایشان داده شده است. حکمت داده شده است.سه سال قبل ایشان مطلبی را گفته است که اگر این اقدامات انجام نشود فلان اتفاق میافتد. برخی از آدمهای سطحی که از حقیقت انسانی دور افتادهاند جور دیگری تحلیل میکنند. در حالی که خدای متعال گفته است اگر هر کس با خدا باشد و از حقیقت انسانی خود صیانت کند به او عنایت خواهد کرد. نیازی نیست کسی ریاضت بکشد یا به دنبال علوم غریبه برود که متأسفانه بسیاری در جمهوری اسلامی گرفتارش شدهاند.
جمهوری اسلامی باید همه امورش عقلانی باشد. اندیشهها و مواضع مهندس مشایی در عین عرفانی بودن به شدت عقلانی است. ایشان مورد عنایت قرار گرفته است. شخصیتش رشد کرده، قلبش پاکیزه و تصفیه شده و الحمدلله این رشد ادامه دارد. نمونهای از آن بهاری که قرار است در همهی انسانها شکوفا شود در ایشان میتوان مشاهده کرد. در معاشرت با ایشان انسان حس نمیکند که آلودگی یا شائبهای در ایشان هست. انگار که آدم با چشمهی زلالی روبهروست که ذرهای آلودگی در آن نیست. خودیت و فردیت و منیتی دیده نمیشود. همهاش عشق و محبت است.آقای مشایی هدیه الهی به زمان ما است. اینها خیال میکنند هر هدیه الهی فقط باید در عبا و عمامه دربیاید. دست خدا بسته نیست؛ فردی به نام رجبعلی خیاط میفرستد، هیچ عباوعمامه هم ندارد.»[18]
احمدی نژاد مخالفان مشایی را یک مشت قدرت طلب،طاغوت،دنیاگرا،حسود می خواند و می گوید:«مخالفان مشایی قدرت و ظرفیت فهم چنین شخصیتی را ندارند.»[19]
احمدی نژاد اشاره می کند که تمام موسسات،علما و فقها و نهادهای مربوط به تولید متن در حوزه دین حرفی برای گفتن نداشته،صرفا بودجه گرفته و کتاب منتشر می نمایند، اما اندیشه و نظریه ای نداشته و بدرد نخور است، لیکن اندیشه های مشایی «تنها اندیشه آرمان آفرین» است.[20]
*قانونی که باید به نفع بهاییت و غیرمسلمان تغییر کند!
محمود احمدی نژاد در ادامه مصاحبه اعتماد آنلاین، در پاسخ به این سوال که "آیا یک غیر مسلمان مثلا مسیحی در حاکمیت مسلمین میتواند به مقام ریاست جمهوری و مدیریت کلان آن برسد؟ یا یک بهایی به مجلس شورای اسلامی راه یابد؟" بیان می کند:«الان فعلاً قانون اساسی ما اجازه نمیدهد. دقت کنید! این قانون اساسی فعلی ما این اجازه را نمیدهد. خیلی جاهای قانون اساسی باید تغییر کند و نظام تصمیم گیریاش باید عوض شود.» احمدی نژاد در مورد ولایت فقیه چنین می گوید:«اگر میگوییم ولایت مطلقه فقیه، چون قانون اساسی هست.»[21]
* هالۀ سروشیسم بر اندیشه های احمدی نژاد
عبدالکریم سروش معتقد بود که حقیقت مثل آینه ای شکسته است که هر تکه آن نزد یکی است: «حقیقت آیینه ای بود که از آسمان و از دست خدا به زمین افتاد و شکست، هر کس تکه ای از آن را برداشت، خود را در آن دید، گمان کرد حقیقت نزد اوست. حال آنکه حقیقت نزد همگان پخش بود.»
احمدی نژاد اعتقاد خود را چنین بیان می کنند:«تئوری تعامل و هم افزایی، مبتنی بر یک اندیشه است و آن اندیشه، عدم انحصار در حقانیت است. به این معنا که هیچ کس نمی تواند بگوید حق منحصرا نزد من است؛ بلکه همه سهمی از حقیقت دارند و برای اینکه سهمشان را افزایش دهند، باید هم افزایی و گفتگو کنند.»
وی اشاره می کند که ما هیچ اندیشه ای را تخطه نمی کنیم و تخطئه اندیشه ای ولو التقاطی و شرک آلود را قبول نداریم:«رقابت برای برتری و غلبه است. رقابت در حوزه اندیشه به چه معناست؟ معنا ندارد؛ مگر اینکه باز به دنبال غلبه باشیم... دوستانی که این مسائل را مطرح می کنند، پایه و خاستگاه بحثشان دعوای قدرت است که ما آن را از اساس باطل می دانیم...در ابعاد سیاسی و اجتماعی، رقابت برای سلطه است و از اساس، سلطه بر انسان باطل است و ما قبول نداریم...در حوزه اندیشه و در بحث توحید و شرک ممکن است اندیشه ای را باطل قلمداد کنیم؛ چون شرک آلود است. اگرچه اصل حقیقت را مطلق می دانیم، اما فهم انسانها متفاوت است و هنر این است که همه اینها در راستای کمال و حقیقت قرار گیرد تا هم افزایی پدید آید...ما هیچ اندیشه ای را تخطئه نمی کنیم و این نگرش را قبول نداریم.»
*قرائت رسمی از دین نداریم! اما قرائت مشایی از دین رسمی است!
آقای احمدی نژاد اشاره می کند که اسلامِ فعلی که توسط فقها و علما عرضه شده است،اسلام نیست:«آیا این اسلامی که ما الان داریم، اسلام پیامبر است؟ یعنی اگر الان پیامبر باشد، تعریفی که از اسلام دارد، تعریفی است که ما اکنون داریم؟...ذهن آقایان به دنبال مفاد می رود که پیامبر هم همین نماز را می گفت و ... در حالی که آن روح وجود ندارد. اصلا فرض کنیم مفاد عین همانی است که پیامبر گفته است...تمام تئوریهای نظری، درواقع انعکاس روحیات و نیات واضعین آن است و غیر از آن نیست. آن است که می آید توجیه میکند که وقتی حکومتی را انتخاب کردی، دیگر الی الابد نمی توانی پا پس بکشی؛ مثلا اگر کسی اندیشه ای را پذیرفت، ولی بعد از مدتی دید اندیشه ای بالاتر وجود دارد، آیا حق ندارد تجدید نظر کند؟ یا وقتی مردم به حکومت های گوناگون رأی میدهند، هدفشان این است که اینها آزادیشان را محدود کنند؟»
وی اراده خود از جمله بالا بیان نموده و می گوید که منظور حکومت دینی است:«بحث این است که وقتی مردمی به حکومتی رأی می دهند، آن حکومت می آید آزادی مردم را محدود کند یا آزادی آنها را تأمین کند؟»
آقای احمدی نژاد که مشایی را عارف،انسان تکامل یافته،از اولیاء خدا،دارای سلامت قلب و روح و تفکر آن را بی غل و غش و او را مفسر جریان بهار که مدعی ارائه دینی جامع برای رهایی بشر خوانده،اشاره می کند:«ما می گوییم اگر جامعه بخواهد آزاد شود، مدیریت و پیش قراولی جامعه باید به دست انسانهای کامل باشد.»
محمود احمدی نژاد می گوید که در قرائت از دین تقلب و تحریف صورت گرفته و تفاسیر موجود فقط تفاسیر پیروان انبیا بوده که آن نیز معتبر نیست:«بزرگترین ظلم این است که مفاهیمی که پیامبران برای رهایی انسان آورده اند، پیروان آن را می گیرند و اسباب اسارت انسانی میکنند. این بزرگترین تقلب تاریخ است.»
ممکن است که کسی بیان نماید که همه تفاسیر و قرائت ها را بیان نمی کند و وی قائل به یک قرائت رسمی از دین که با اجتهاد از منابع معرفتی دین استخراج شده است؛اما وی در سخنان پیشین خود این گزاره را نقض نموده است:«آیا این اسلامی که ما الان داریم...تا آخر» و همچنین بیان نموده است که: «اگر یک عده خودشان را مفسر رسمی یک عقیدهای معرفی کنند و دیگران را گمراه بدانند،این درست نقطه مقابل خواست خداست.»[22]احتمال این نیز وجود دارد که فردی بیان نماید، مگر قرائت رسمی از دین،همان قرائت پیامبر اکرم (ص) است و مو به مو همان است؟
*دین شناختی؛منهای قاعده و متد؟
در پاسخ به این سوال مختصر بیان می شود که بخش هایی از دین،مانند مهم ترین اصول اعتقادی و نیز اصول اخلاقی،از راه عقل قابل درک هستند و برای فهم آنها نیازی به مراجعه به متون دینی نیست؛دلایل قطعی عقلی،جایی برای تردید در نتایج حاصل باقی نمی گذارند.
همچنین در متون دینی،همچون بسیاری از متون دیگر،نصوص غیر قابل تردید -درباره عقاید،اخلاق و احکام دین- وجود دارد که قابلیت تفسیرهای گونانون ندارند. اما فهم بخش هایی از متون دینی که نص نیستند،براساس قواعد فهم که در علوم تفسیر و اصول فقه بیان می شوند،میسر است. در فهم بخش هایی از دین که تنها راه آن مراجعه به این گونه متون است،ممکن است اختلافِ نظر میان صاحب نظران رخ دهد که مهم ترین علت های این اختلاف در دلالت های ظنی برخی متون است. توضیح آنکه برخی آموزه های و احکام دین به واسطه افرادی نقل شده اند که درباره وثاقت آنها اختلاف نظر وجود دارد.