محدوده فدک چهارگوشه جهان اسلام است/ سه نماد در اتاق امام کاظم (ع)
پژوهشگر مؤسسه انقلاب اسلامی گفت:در اتاق شخصی موسی بن جعفر(ع) سه نماد وجود داشته است: لباس جنگ، یک شمشیر که آویخته بودند و یک قرآن که همگی نشان از یک انسان مجاهد مکتبی است.
قاسمی با بیان اینکه تبیین صحیح از نهضت اسلامی و روحیه مبارزاتی ائمه هدی (ع) از جمله مهمترین منطق پشتیبان انقلاب اسلامی بهشمار میرود گفت: استنباط اجتهادی از مجموع روایات و اقوال مورخین، محدثین و مفسرین نسبت به حیات ۲۵۰ ساله ائمه هدی، به انسان میآموزد که خط زندگی سیاسی و اجتماعی را چگونه باید مشی کرد و در مسائل و حوادث اجتماعی چگونه باید موضع گرفت و به جامعه اسلامی میآموزد چگونه باید امتداد و تبعیت از امام را پیگیری کرد و چگونه سیر جامعه به سوی کمالات ترسیم میگردد. در کدام مؤلفهها باید دارای تعبد و نسبت به کدام مؤلفهها باید آزاداندیش و مستقل بود.
وی افزود: در این میان رهبر انقلاب، ایجاد روح شخصیت و حفظ استقلال در ملل اسلامی را یکی از مؤثرترین و مهمترین آثار توجّه به شخصیت قهرمانان برجسته و رجال پیشرو و پیشتاز و پیشینه پرافتخار تاریخی ملتهای مسلمان میدانند که تلاش استعمارگران برای از بین بردن قهرمانان ملتها با هدف ایجاد احساس حقارت و تسلط بر آنها و گرفتن استقلال روحی و فکری از ایشان برمیشمرند. ایشان دو روش دشمنان یک ملت برای از بین بردن قهرمانان ملتها را یکی به فراموشی سپردن نام آن قهرمانان و ممنوع کردن یاد آنها و بطور کلی پایمال کردن آن شخصیّتها و دیگری، تحریف چهره آن قهرمانان دانستهاند که روش دوم از روش اول نیز خطرناکتر است. قهرمانان اصیل نهضت اسلامی، ائمه هدی هستند که دشمنان در طول تاریخ در صدد تحریف شخصیّت ایشان بودهاند تا به عموم بباورانند که ائمه طاهرین با حکام ظالم اموی و عباسی سازش داشتهاند.
این پژوهشگر اظهار داشت: از دیدگاه رهبر انقلاب همه جانشینان پیامبر اکرم (ص) در هر زمان و مکانی در حال مبارزه با دشمن در راه وصول به مقصد هستند. در حقیقت اولیای الهی به مثابه انسانی ۲۵۰ ساله بودهاند که از سال ۱۱ تا ۲۶۰ هجری قمری همواره در حال جهاد با ظلم و انحراف و مبارزه سیاسی حادّ ممتد با طواغیت بودهاند؛ هرچند صورت، قالب و ابزار این مبارزه به تبع شرایط و به اقتضای زمینههای مختلف، متفاوت بوده است. صلح و نرمش قهرمانانه، قیام و مبارزه مسلحانه و مبارزه تشکیلاتی پنهان از جمله قالبهای متفاوتی است که در شرایط مختلف برای براندازی حکومت ظلم و استقرار و تأسیس حکومت الهی از سوی اولیای الهی انتخاب شده و در مواردی به ترغیب و پشتیبانی از موالیان خویش در جهت مبارزه اقدام کردهاند.
قاسمی ادامه داد: دوران امامت امام کاظم (ع) قطعهای مهم از این دوران ۲۵۰ ساله است؛ ایشان همزمان با انتقال قدرت از امویان به عباسیان متولد شدند و دوران امامت ایشان در مدت ۳۵ ساله از سال ۱۴۸ ه. ق تا ۱۸۳ ه. ق با جهاد خطیر «حبس طویل المدت» همراه بود که چندین بار از سوی مهدی و هارون عباسی زندانی شدند. زندگانی امام کاظم (ع) با اوج قدرت خلافت عباسی و خلافت چهار تن از خلفای عباسی یعنی منصور دوانیقی، مهدی عباسی، هادی عباسی و هارون عباسی همراه است که در مناظرت و گفتگوهایشان با خلفای عباسی تلاش میکردند از خلافت عباسیان مشروعیت زدایی کنند و در راستای آن به مبارزات تشکیلاتی خود در قالب سازمان وکالت ادامه دهند. از سوی دیگر تلاش میکردند در گفتگو با عالمان یهودی و مسیحی، معرفت صحیحی از دین را ارائه دهند. همچنین در حیات ایشان انشعاباتی در شیعه شکل گرفته است و فرقههای اسماعیلیه، فطحیه و ناووسیه با آغاز امامت وی و فرقه واقفیه پس از شهادت او شکل گرفت.
این محقق خاطرنشان کرد: تفسیر و تبیین درست از اسلام در همه شئون و امور جامعه اسلامی و تبیین مسئله امامت از مهمترین فعالیتهای امام کاظم (ع) است. امامت به معنای زمامداری جامعه اسلامی است. مسئله عمده ای که برای مسلمانان روشن نبود و از لحاظ نظری دچار تحریف شده بود، مسئله امامت جامعه اسلامی بود. انگاره ذهنی مردم آن بود که امام مسلمین و حاکم جامعه اسلامی میتواند اعمالش برخلاف صریح قرآن و اسلام باشد؛ با توجه به اهمیت مسئله حکومت در یک جامعه و تأثیر حاکم در جهت گیری جامعه، بزرگترین خطر برای عالم اسلام همین مسأله بود. لذا اولیای الهی لازم میدانستند دو چیز را برای مردم تبیین کنند: یکی شرایط و خصوصیات امام و حاکم اسلامی را بیان کنند و دوم مشخص کنند مصداق عصری آن کیست. این از مهمترین فعالیتهای سیاسی است و همین کافی است که بگوئیم زندگی ائمه اطهار از اول تا به آخر آن یک زندگی و مبارزه سیاسی است. حرکت تشکیلاتی پنهان و همه جانبه سیاسی و انقلابی به قصد نفی طاغوت و تأسیس حکومت اسلامی را شروع کرده بودند. متأسفانه در کتابهائی که در زندگی ائمه نوشته شده است، این نکته که ائمه اطهار یک حرکت سیاسی تشکیلاتی وسیع و گسترده را انجام میدادند، به روشنی تبیین و معرفی نشده است.
وی همچنین گفت: در حدیثی از امام صادق (ع) است که خداوند مقرر کرده بود حکومت اسلامی در سال هفتاد ه. ق به وسیله ائمه اطهار انجام بگیرد، با پیش آمد حادثه فجیع عاشورا، این مطلب برای سال صد و چهل تأخیر افتاد؛ سال صد و چهل همزمان با تلاش تبلیغاتی امام صادق است که در آن زمان هم با عدم کتمان خبر توسط شیعیان این مطلب باز تأخیر افتاد؛ هریک از ائمه اطهار به مجرد دریافت بار امانت امامت، مبارزه سیاسی خود را برای تأسیس حکومت اسلامی آغاز میکردند. امام موسی بن جعفر (ع) نیز این فعالیت سیاسی اجتماعی را از سال ۱۴۸ ه. ق آغاز کرد. در زندگی خصوصی ایشان، هیچ کس از نزدیکان آن حضرت و خواص اصحاب آن حضرت نبود که نداند هدف از تلاشهای موسی بن جعفر (ع) چیست. در روایت آمده است که در اتاق مخصوص موسی بن جعفر (ع) سه نماد وجود داشته است: یکی لباس خشن و لباسی که از وضع معمولی مرفه عادی دور است، یعنی لباس جنگ؛ و دیگر شمشیری را آویخته بودند و بعد از آن قرآن است که در جملگی آنها نشانههای اهداف و ابزار یک انسان مجاهد مکتبی مشاهده میشود. دشمنان حضرت هم این را حدس میزدند. امامت موسی بن جعفر (ع) (ع) در سختترین دورانها شروع میگردد.
این پژوهشگر تاریخ اسلام اظهار داشت: وضعیت بنی عباس بعد از درگیریهای ابتدایی و اختلافات داخلی و گردن کشانهای بزرگی که خلافت آنها را تهدید میکردند، مثل بنی الحسن، محمّدبن عبداللَّه حسن، ابراهیم بن عبداللَّه بن لحسن و بقیه اولاد امام حسن که جزو مبارزین علیه بنی عباس بودند، بنی عباس با سرکوب آنها، از آن درگیریها فارغ شدند. بنی عباس تعداد بسیاری از سران از مخالفین را کشتند که بعد از مرگ منصور عباسی، مخزن و انباری گشوده گشت که در آن معلوم شد منصور از بنی الحسن و بنی هاشم، از خویشاوندان خودش، از کسانی که جزو نزدیکان خود بودند، آدمهای سرشناس و معروف را از بین برده بود، بطوری که یک انبار اسکلت از آنها درست شده بود. در این فضای زندگی سیاسی بنی عباس در اوج قدرت و سلطه ظاهری بود. در یک چنین شرایطی نوبت به خلافت موسی بن جعفر (ع) میرسد که مراقبتهای ویژهای را لازم دارد، به طوری که کسانی که میخواهند بعد از امام صادق (ع) بفهمند که به چه کسی باید مراجعه کرد، با زحمت میتوانند موسی بن جعفر (ع) را پیدا کنند و ایشان به آنها توصیه میکند که اگر بدانند که با او ارتباط دارند، کشته میشوند. در یک چنین شرایطی، ایشان مشغول دعوت و تبلیغ امامت بودند.
قاسمی ادامه داد: هر کدام از چهار خلیفه زحمت و فشاری بر موسی بن جعفر وارد کردند. منصور حضرت را تبعید و احضار اجباری به بغداد کرد؛ حضرت در محذورات فراوانی قرار گرفتند. در زمان مهدی عباسی دو یا سه بار حضرت را به بغداد تبعید کرده بودند. در زمان هادی عباسی نیز حضرت را خواستند به قصد کشتن بیاورند که یکی از فقهای پیرامون هادی عباسی وساطت کرد و هادی عباسی منصرف شد. در زمان هارون نیز حضرت را در چند نوبت به بغداد آورد و در جاهای مختلف زندان کردند و سپس در زندان سِنْدی بْن شاهِکْ وی را به شهادت رساندند. چندین بار خلفای عباسی به قصد کشتن حضرت برایشان توطئه چیدند. آنها احساس میکردند که خطر عمده از سوی موسی بن جعفر است. هادی عباسی شعری سرود، در آن گفت: گذشت آنوقتی که نسبت به بنی هاشم ما سهل انگاری میکردیم، من دیگر عازم و جازم هستم که از شماها کسی را باقی نگذارم و موسی بن جعفر اول کسی خواهد بود که از بین خواهم برد که هارون الرشید این جنایت بزرگ را مرتکب شد. موسی بن جعفر دورانی را نیز در خفا و پنهانی زندگی میکرده است که معلوم نبوده ایشان کجا هستند. از این حوادث معلوم میشود که زندگی ایشان زندگی یک فردی که صرفاً مسائل و احکام شرعی را پاسخگویی میکند، نبوده است بلکه زندگی فردی است که به حکومت کار داشته است و به مبارزه سیاسی مشغول است و الا زیر چنین فشارهائی قرار نمیگیرد.
وی گفت: در روایت آمده است موسی بن جعفر (ع) در روستاهای شام تحت تعقیب دستگاههای حاکم و مورد تجسس جاسوسها بودند که با لباس مبدل و ناشناس، به یک غاری می رسند و در آن غار وارد میشوند و یک فرد نصرانی در آنجا را مسلمان میکنند، در همان زمان نیز از وظیفه و تکلیف الهی خود که تبیین حقیقت است، غافل نیستند. زندگی ایشان یک مبارزه طولانی و تشکیلاتی با داشتن افراد زیاد در تمام آفاق اسلامی است بگونهای که در سعایت از ایشان در نزد هارون گفته میشود: «خلیفتان یجبی الیه ما الخراج»؛ ای هارون تو خیال نکن فقط تو خلیفه در جامعه اسلامی هستی و مردم به تو خِراج و مالیات میدهند. دو تا خلیفه وجود دارد: یکی تو و دیگری موسی بن جعفر.
این پژوهشگر همچنین خاطرنشان کرد: از تمام اقطار جهان اسلام کسانی بودند که با موسی بن جعفر (ع) ارتباط داشتند، اما این ارتباطها در حدودی نبود که ایشان بتواند مبارزه مسلحانه آشکاری را آغاز کنند. در دوران هارون الرشید هرچند در جامعه اسلامی دستگاه خلافت معارضی ندارد، اما با این حال زندگی موسی بن جعفر (ع) و گسترش تبلیغات امام هفتم به گونهای است که علاج این مسأله برای آنها آسان نیست. در تمام ملاقاتهایی که هارون الرشید با امام انجام داده است، تمام تلاشش را برای قبضه کردن یک انسان مخالف و یک مبارز حقیقی با تهدید، تطمیع، فریبکاری انجام داده است.
قاسمی اظهار داشت: یکی از این ملاقاتهای مهم هارون با موسی بن جعفر (ع) این است که هارون میگوید شما بنی هاشم از فدک محروم شدید، حالا من میخواهم فدک را به شما برگردانم. بگو فدک کجاست؟ و حدود آن کدام است؟ تا من فدک را به شما برگردانم. حضرت بنا میکنند حدود فدک را معین کردند؛ آن حدودی که امام برای فدک معین میکنند، تمام کشور اسلامی آن روز را در بر میگیرد؛ تا تصوری سادهلوحانه نشود که در آن روز بر سر یک نخلستان و باغستان دعوا بوده است، بلکه مسئله خلافت پیامبر اکرم و حکومت اسلامی است. یعنی آنچه که تو غصب کردی، جامعه اسلامی است. لذا حضرت حدود چهارگانه ای را ذکر میکنند و میگوید این فدک است. صریحاً داعیه حاکمیت و خلافت را آنجا مطرح میکنند.
وی گفت: آن هنگامیکه هارون الرشید در ورود به حرم پیغمبر در مدینه میخواهد در مقابل مسلمانان تظاهر و تزویری را به نمایش بگذارد و خویشاوندی خودش را به پیغمبر نشان بدهد، در هنگام سلام به قبر پیغمبر، میگوید: «السّلام علیک یابن عمّ» و نمیگوید: «یا رسول اللَّه»، (ای پسر عمو سلام بر تو) و اثبات کند که من پسر عموی پیغمبر هستم. موسی بن جعفر (ع) بلافاصله میآیند در مقابل قبر میایستند، میگویند: «السّلام علیک یا ابّ»؛ یعنی سلام بر تو ای پدر. یعنی اگر پسر عموی توست، پدر من است. خطر موسی بن جعفر برای دستگاه خلافت، خطر یک رهبر بزرگ با دانش وسیع و تقواست که دارای دوستان و علاقه مندانی در سراسر جهان اسلام است؛ دارای شجاعتی است که از هیچ قدرتی در مقابل خودش ابا و واهمه ندارد. لذا در مقابل عظمت ظاهری سلطنت هارونی آنطور بی محابا حرف میزند. چنین شخصیت مبارز، مجاهد، متصل به خدا، متوکل به خدا، دارای دوستانی در سراسر جهان اسلام و دارای نقشهای برای تأسیس حکومت و نظام اسلامی، بزرگترین خطر برای حکومت هارونی است. از این رو هارون تصمیم گرفت که این خطر را از پیش پای خودش بردارد. البته هارون سیاستمداری با زکاوت بود، این کار را دفعتاً انجام نداد. اول بطور غیرمستقیم و سپس بهتر دید وی را به زندان بیندازد، شاید در زندان بتواند با او معامله کند و زیر فشارها او را وادار به قبول و تسلیم بکند.
وی اظهار داشت: هارون دستور داد حضرت را دستگیر کردند، منتها بگونهای که احساسات مردم مدینه نیز جریحه دار نشود و نفهمند. از اینرو دو مهمل درست کردند، یکی به سوی عراق، دیگری به سوی شام تا مردم ندانند که موسی بن جعفر را به کجا بردند. اما موسی بن جعفر (ع) را آوردند در مرکز خلافت یعنی بغداد و در آنجا زندانی کردند و این زندان، زندان طولانی بود. البته شخصیت موسی بن جعفر (ع) در داخل زندان هم همان شخصیت مشعل روشنگری است که تمام اطراف خودش را روشن میکند و نشانگر آن است که حرکت فکر اسلامی و جهاد متکی به قرآن چنین حرکتی است که هیچگاه حتی در سختترین شرایط متوقف نمیماند. در همان حال نه تنها خودشان نمیشکنند، بلکه دشمنشان را میشکستند. نه تنها تحت تأثیر قرار نمیگرفتند، بلکه زندانبان ها را تحت تأثیر قرار میدادند.
قاسمی در تشریح وضع زندانی شدن امام کاظم (ع) گفت: سِنْدی بْن شاهِکْ که زندانبانی بسیار غلیظ و خشن و از سرسپردگان و وفاداران به دستگاه خلافت آن روز بود، زندانبان موسی بن جعفر بود و موسی بن جعفر (ع) را در خانه خود در یک زیرزمین بسیار سختی زندانی کرده بود. خانواده وی گاهی اوقات از یک روزنهای زندان را نگاه میکردند، وضع زندگی موسی بن جعفر (ع) آنها را تحت تأثیر قرار داد و بذر محبت اهل بیت و علاقه مندی به اهلبیت در خانواده سِنْدی بْن شاهِکْ پاشیده شد تا آن که یکی از فرزندان سِنْدی بْن شاهِکْ به نام «کشاجم» از از بزرگترین ادبا، شعرا و اعلام تشیع است.
وی ادامه داد: استقامت ائمه اطهار در مقابل آن جریانهای فساد موجب آن شد که امروز ما میتوانیم اسلام حقیقی را پیدا کنیم. در روزهای آخر سِنْدی بْن شاهِکْ عدهای از سران و معاریف و بزرگان را که در بغداد بودند، اطراف حضرت آورد، گفت ببینید وضع زندگی اش خوب است، مشکلی ندارد؛ حضرت آنجا فرمودند: بله، ولی شما هم بدانید که اینها من را مسموم کردند. حضرت را مسموم کردند با چند دانه خرما و در زیر بار سنگین غل و زنجیری که بر گردن و بر دست و پای امام بسته بودند. از جنازه و قبر موسی بن جعفر (ع) نیز میترسیدند. این بود که هنگامی که جنازه موسی بن جعفر (ع) را از زندان بیرون آوردند، شعار میدادند به عنوان اینکه این کسی است که علیه دستگاه حکومت قیام کرده بوده، تا شخصیت موسی بن جعفر (ع) را تحتالشعاع قرار بدهند؛ آنقدر فضای بغداد برای دستگاه جوّ نا مطمئنی شد که یکی از عناصر خود دستگاه به نام سلیمان بنجعفر بن منصور عباسی، یعنی پسر عموی هارون که یکی از اشراف بنی عباس بود، هنگامی که مشاهده کرد با این وضعیت ممکن است که مشکل برایشان درست بشود، نقش دیگری را او به عهده گرفت و جنازه موسی بن جعفر (ع) را آورد و کفن قیمتی برجنازه آن حضرت پوشاند، آن حضرت را با احترام بردند در مقابر قریش، آنجایی که امروز به عنوان کاظمیین معروف هست و مرقد مطهر موسی بن جعفر (ع) در نزدیکی بغداد، دفن کردند و موسی بن جعفر (ع) زندگی سراپا جهاد و مجاهدت خودش را به این ترتیب به پایان رساند.