اقتصاد چین پس از سالها رشد اقتصادی ممتد و مثبت بالاخره توانست به سهم ۱۸ درصدی از تولید ناخالص جهان دست یابد. عددی که پیش از آن دو کشور دیگر به آن رسیده بودند؛ اما عدد نحس ۱۸ درصدی ژاپن را وارد دوره بحرانی موسوم به «دهه گمشده» و شوروی را به فروپاشی کامل مبتلا کرد. حالا چین نیز به تجربه مشابهی دست یافته که ممکن است سرنوشتی مشابه با دو کشور دیگر برایش رقم بزند یا چینیها میتوانند به سلامت از خوان ۱۸ عبور کنند. انجام اصلاحاتی که شوروی و ژاپن نادیده گرفتند، حرکت به سمت اقتصاد بازارمحور و برگ برنده آنها با جمعیت یک میلیارد و ۴۰۰ میلیون نفری که بازار داغ مصرف بیمثالی در دنیا است، میتوانند شاهکلید نجاتبخش اژدها را بسازند؛ اما کوهستان وسیع بدهیهای مضر همراه با فشار برای تحریک بیشتر اقتصاد میتواند سرنوشت مشابهی برای اژدهای آسیا رقم بزند.چینیها بهخوبی با طلسمی که در دهههای گذشته ژاپن و شوروی را با عبور از سهم ۱۸ درصدی از تولید ناخالص جهانی گرفتار کرده بود آشنایی دارند. شاید اهمیت دادن به ۱۸ درصد و عواقب آن برای کشورهایی که این نرخ را تجربه کردهاند کمی خرافاتی بهنظر برسد، اما شواهدی نیز گواه بر تحولات عظیم پس از این تجربه در هر دو کشور وجود دارد.
چین در حال حاضر دومین اقتصاد بزرگ دنیا است که بهتازگی دارای سهم ۱۸ درصدی از کل اقتصاد جهان شده است.همانطور که ژاپن پیش از دچار شدن به عارضه بیتورمی و اتحاد جماهیر شوروی اندکی پیش از فروپاشی این عدد را لمس کرده بودند. همانند چین امروزی، آن دو کشور بهعنوان رقبای استراتژیک واشنگتن شناخته میشدند.در سال ۱۹۹۵، روزنامههای آمریکایی مملو از اخباری با مضمون فروپاشی صنعتی ژاپن شده بودند که حتی به تولید سنگهای کنگلومرا نیز رسیده بود. یک دهه قبل، اتحاد جماهیر شوروی ۳/ ۱۷ درصد از کل تولید ناخالص جهانی را به خود اختصاص داده و حتی از ایالاتمتحده نیز سبقت گرفته بود. در حقیقت، هر دو کشور ژاپن و شوروی، پس از تجربه نرخ نفرینشده ۱۸ درصدی دچار مصائب شدیدی شدند.شوروی و ژاپن دو نمونه خاص برای جهان بودند که همگان انتظار سبقت این دو از ایالاتمتحده را با اطمینان نسبی در سر داشتند. اما هر فراز اقتصادی به یک فرود منتهی خواهد شد. رشد سریع این دو کشور بالاخره باید در چرخه سینوسی اقتصاد، از اوج به افول حرکت میکرد.
آیا اقتصاد چین سرنوشت متفاوتی خواهد داشت؟
اقتصاد اژدهای آسیا توان ادامه رشد و دستیابی به رویای چینی مبنیبر تبدیل شدن به بزرگترین کشور دنیا را دارد، یا مسیر ژاپن و جماهیر شوروی را دنبال خواهد کرد؛ با کوهستانی از بدهیهای بدون بهرهوری و تلنبارشده که از شکنندگی اقتصاد این کشور پرده برمیدارند؟
این پرسش از ابتدای سال ۲۰۱۸ میلادی اهمیت بیشتری پیدا کرده است؛ چراکه دادههای رشد اقتصادی چین حاکی از رشد ممتد، اما روبه افت این کشور در حدود ۶/ ۶ درصد بود؛ اگرچه واقعیت اقتصاد اژدها در پس پرده سیاسی، ضعفهای خود را پنهان کرده است. رشد مداوم تولید ناخالص داخلی خمیرمایه سیستم سیاسی این کشور است تا رویای دوبرابر شدن اقتصاد چین تا سال ۲۰۲۰ نسبت به سال ۲۰۱۰ میلادی برای سرمایهگذاران و مردم این کشور ارضاکننده باشد. حالا که سیاست چینی به کمک اقتصاد آنها آمده تا پروژه «فیل سفید» را به هر قیمتی که شده چه با فرورفتن در بدهیهای بیشتر و چه ثبت دادههای اقتصادی با تحریف (هرچند اندک) به تحقق برساند.رهبر جمهوری خلق چین نیز از هشدارهای ۱۸ درصدی آگاهی کامل دارد. برای سالهای زیادی که با دو سقوط بازار سهام این کشور نیز همراه شده بود؛ رهبران اصلاحگر چین «دهه گمشده» ژاپن را به فراموشی سپردند و در راه تلاش برای افزایش نفوذ بینالمللی اژدهای آسیا غرق شدند. مقامات حزب کمونیست از جمله شیجینپینگ نسبت به فروپاشی شوروی حساسیت زیادی دارند. بهویژه حالا که جمهوری خلق چین بهطور رسمی از شوروی در زمینه طولانیترین دوره حکومت کمونیستی سبقت گرفته؛ حساسیت مقامات نیز افزایش یافته است.جماهیر شوروی و ژاپن از مسیرهای متفاوتی لغزش سیاستگذاری اقتصادی خود را رقم زدند؛ درست زمانی که نیاز به رشد بیشتر را با اتکا بر استراتژیهایی از جمله رویکرد بالابهپایین (Bottom-up)، کارآفرینی و فعالیتهای خدماتی و شبکهای (هرمی) به پیش بردند اما چین با اینکه از رویکرد بالا به پایین روند رشد اقتصادی خود را کلید زد، بهمرور از این مکانیزم دورتر شده است.
چرا ژاپن و شوروی تمثیل کاملی برای چین نیستند؟
ژاپن و شوروی تمثیل کاملی برای تحلیل شرایط چین امروزی نیستند. آنها برای تامین مالی زیرساختها به پساندازهای خانوار متکی و هر دو بهشدت برای اصلاحات اقتصادی به طبقه سیاسی وابسته بودند.اما همانند چین امروزی، ژاپن بر بازار مسکن داغ برای جذب سرمایههای خارجی و رونق بیشتر تکیه داشت. شوروی نیز مانند چین معاصر از آمارهای اقتصادی بهعنوان اهداف سیاسی استفاده میکرد. اندازه اقتصادی شوروی در دورانی که ۲۰ درصد از سهم تولید ناخالص جهانی را به خود اختصاص داده بود (۱۹۶۶) و در سالهای ابتدایی دهه ۷۰ که آمریکا را در تولید فولاد پشتسر گذاشت، باعث شد کشورهای دیگر ضعفهای اقتصادی این کشور را نادیده بگیرند. با این اوصاف، چین از یک دارایی ویژه و مهم برخوردار است که دو کشور دیگر از داشتن آن محروم بودند: جمعیت سختکوش یک میلیارد و ۴۰۰ میلیون نفری که بازار مصرف بسیار بزرگی را نیز تشکیل میدهد.تکانه درگیری تجاری با آمریکا میتواند تبدیل به فرصتی برای اصلاحات اقتصاد بازارمحور در چین شود. در این صورت، رسیدن به سهم ۱۸ درصدی از تولید جهانی برای آنها چندان منحوس نخواهد بود.